به گزارش خبرنگار دفاعپرس از آذربایجانشرقی، شهید «حمید پرموز» در 29 دی ماه 1344 در مراغه و در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با آغاز دفاع مقدس رهسپار جبهههای حق علیه باطل شد و پس از چندی مجاهدت در راه اسلام در نهایت در دوران پاکسازی منطقه مرزی بانه در حوالی پایگاه انجينه موقع درگیری با ضدانقلاب(حزب دموکرات) در تاریخ 21 مردادماه 1361 به شهادت رسید.
زندگینامه شهید:
شهید «حمید پرموز» در 29 دی ماه 1344 در مراغه و در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. سال 1351 در دبستان کمال تحصیلات ابتدایی را شروع کرده و دوره راهنمایی را در مدرسه شهید دکتر «بهشتی» و دوره دبیرستان را در هنرستان شهید «شکاری» سپری کرد. از سال ۱۳۵۷ در حالی که ۱۳ ساله بود، همراه با مردم حزب اللهی در تظاهرات ضدشاهنشاهی شرکت میکرد.
از کودکی علاقه خاصی به مجالس مذهبی و هیئتهای حسینی داشت، پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز به طور مداوم در کلاسهای قرآن و مجالس مذهبی شرکت می کرد و با تشکیل پایگاههای مقاومت بسیج به عضویت پایگاه والفجر درآمد.
بعد از طی یک دوره آموزشی برای اولین بار عازم جبهه شد و در عملیات عملیات بیت المقدس آزادی خرمشهر حضور یافت. وی سپس در عملیات مسلم بن عقیل شرکت کرده و برای گذراندن دوره تخصصی نظامی به تهران رفت.
وی بعد از چهارماه برای گذراندن یک دوره آموزشی به قرارگاه خاتم الانبیا (ص) معرفی شد و در ادامه به لشکر عاشورا پیوست و در گردان علی اصغر(ع) به عنوان فرمانده گروهان فعالیت کرد و سپس به بانه و پنجوین منتقل و در عملیات والفجر ۴ وارد عمل شد.
این شهید والامقام در ادامه در منطقه عملیاتی با مین برخورد کرده و از ناحیه پای راست مجروح شد، پس از پنج ماه بستری شدن، پای وی را در بیمارستان قطع کردند و حمید ادامه حضورش در جریان جنگ را در اطلاعات تیپ ۲ امام زمان (عج) پی گرفت و وقتی تیپ نینوا شکل گرفت مسئول اطلاعات این تیپ شد.
شهید حمید پرموز در دوران پاکسازی منطقه مرزی بانه در حوالی پایگاه انجينه موقع درگیری با ضدانقلاب (حزب دموکرات) در تاریخ 21 مردادماه 1361 به شهادت رسید.
خصوصیات بارز شهید:
همیشه نمازش را به جماعت میخواند، زمانی که به مراغه میرفت دیدار با خانواده معظم شهدا را مقدمتر از خانواده خود میشمرد و به بسیجیها ارادت داشت و میگفت بسیجیان یاران امام زماناند.
علاقه خاصی به روحانیت مبارز داشت و پیرو خط امام بود. کم توقع، بی ادعا و رازدار بود و تا روزشهادتش اکثر آشنایان او را تنها یک بسیجی راننده می دانستند. باادب، مخلص و گرهگشای کار دیگران بود.
خاطرات، مادر شهید:
قبل از شهادتش حمید را در خواب دیدم که لباس زیبایی به تن داشت و می خواست از حیاط خانه خارج شود. از او پرسیدم کجا می روی، گفت میخواهم به جبهه بروم و از آنجا برای زیارت آقا ابا عبدلله الحسین (ع) به کربلا خواهم رفت. دست و صورتش را بوسیدم و التماس دعا کردم، گفت مادر خوب است از اینجا سلامی به امام حسین (ع) بدهیم.
حمید دستهای خود را روی سینهاش گذاشت و رو به سمت کربلا ایستاد و با صدای بلندی گفت السلام علیک یا ابا عبدالله که با صدایش از خواب بیدار شدم و فردای آن روز خبر شهادت حمید را برایم آوردند.
انتهای پیام/