به گزارش دفاعپرس از خرم آباد، شهید «حمید قربانینسب» فرزند حاج علی در يكی از روزهای ارديبهشت ماه 1340 در محله قديمی پشتبازار خرمآباد به دنيا آمد. دوران ابتدایی را در مدرسه سعادت مشغول تحصیل بود و دوران راهنمایی را در مدرسه نظامی سابق میگذراند که در این هنگام تظاهرات مردمی شروع و مدارس و دبیرستانها اعتصاب و دانشآموزان فعالانه به خیل تظاهرکنندگان میپیوندند.
در آغاز دوره راهنمايی ، مادرش حيات را بدرود گفت و حميد در يک شركت خصوصی مشغول به کار شد و شبها درس می خواند. این شهید در نمازجماعتها بهطور مستمر شرکت میکرد و در دوران انقلاب در بیشتر راهپیماییها حضوری فعال داشت.
از همين دوران روحيه مقاومت و سختكوشی را درونی كرد و با آغاز حركت مردم ميهنمان بر عليه رژيم ستمشاهی، جرقههای مبارزه در ضمير شهيد قربانینسب روشن شد.
در سال 1357 كه اوج مبارزات مردم عليه رژيم ستمشاهی شكل گرفته بود، شهيد سيد فخرالدين رحيمی يكی از پرچمداران مبارزه با رژيم استبدادی در مسجد علوی خرمآباد شهر لاله و خون، سخنرانی داشت.
خاطراتی از شهيد «حميد قربانی نسب» به نقل از برادرش
«حمید قربانینسب» از همان روزهای اول تحصيلش علاقه زيادی به فراگيری قرآن نشان میدهد كه در پايان دوران ابتدایی توانست قرآن را بهراحتی بخواند و به ديگران هم مثل اعضای خانواده خود آموزش دهد.
از آنجایی که درآمد خانواده به اندازه كافی نبود، «حمید» برای خرج تحصيل و تهيه پول كتاب و دفتر و... در يكی از شركتهای خصوصی داخل پادگان باباعباس كه كارش ساختن خانه برای كارمندان و ارتشيان بود، مشغول شد. روزی 14 تومان خرج زندگی میکرد. به عنوان برادر شهید در پايان دوران راهنمایی توانستم خرج تحصيل شهید و ديگر اعضای خانواده را تهيه کنم.
يكی از نكتههای زيبای خاطرات شهيد اين است که هميشه با اينكه از لحاظ سنی از من كوچكتر بود اما توصيههای اخلاقی و دينی را از او میآموختم. مثلاٌ شهيد میفرمود كه مرد بايد كار كند چون كه هم ارزش دنيايی دارد و هم ارج و ارزش اخروی، مثلا به او میگفتم كه چرا دنبال درس و تحصيل را جدی نمیگيری؟ گفت: درس و تحصيل باعث میشود كه من بتوانم مسائل دينی و قرآنی را فرا گيرم و ارزشمند است درغيراينصورت بهای چندانی برای تحصيل آن زمان قائل نبود.
لازم به توضيح است كه تمامی معلمان همان مدرسه كه الان به نام خود شهيد است و حتی دانشآموزان مدرسه همگی علاقه شديد به شهيد داشتند و به نيكی از او ياد میكردند.
هميشه در مجالس و محافل عزاداری سرور و سالار شهيدان بود. به طوری كه بيشتر وقتها تا نيمههای شب به خانه مراجعت نمیكرد. از او میپرسيدم كه برادر چرا اينقدر دير میآيی به خانه؟ میگفت: من در مسجد بودهام و اگر نمیخواهيد باور كنيد شاهد من سيد فخرالدين رحيمی است و آقای علی محبوبی و سلاحورزی و رضا خدايی و خيلی كسان ديگر ... و آن موقع من خيالم آسوده میشد كه شهيد گرانقدر راهی انتخاب كرده كه موجب افتخار ماست.
شهادت
من به عنوان برادر شهید قربانینسب اجاره نشين استوار كزازی در علوی بودم كه شهيد شب شهادتش به منزل ما مراجعت کرد و گفت: برادر چون هميشه من با مشورت شما كارهايم را انجام میدادهام، حال میخواهم از شما درخواست كمكی كنم و مبلغ 100 تومان از من درخواست کرد که در ابتدا 100 تومان پول به او دادم و بعد از او پرسيدم كه این مبلغ را برای چه میخواهی؟ گفت: رازی است كه فقط شما بايد بدانيد و آن چاپ عكسی مبارک از حضرت امام خمينی(ره) است كه به دستور شهيد فخرالدين رحيمی انجام میگرفت.
من به خاطر اینکه از اوضاع رژيم پهلوی حكومت نظامی میترسيدم كه او را دستگير كنند و حق تحصيل و زندگی را از او بگيرند عصبانی شدم و او را ديگر به خانه راه ندادم و شهيد در حالی كه خيلی به بنده احترام میگذاشت اما دست از راهی كه برای پيروزی انقلاب اسلامی بود نكشيد و با چاپ عكسها اقدام به پخش اعلاميه و عكسها کرد بهطوری كه هميشه تحت تعقيب ساواک و گاردیهای رژيم پهلوی بود و چندين بار مامورين ساواک به خانه ما آمدند و گفتند كه اگر برادرت را از اين كار باز نداری او سرانجام كشته خواهد شد.
سرانجام در مسجد علوی آقايان ورامينی و ال اسحاق و شهيد فخرالدين رحيمی جلسه داشتند و دعوت به عمل آورده بودند از مردم كه شهيد فخرالدين مشغول سخنرانی بود كه فرموده بودند بنده نماينده امام خمينی هستم و بايد رژيم سلطنتی شاه برچيده شود كه در همان شب ساعت 9 و 20 دقيقه گاردیها به مسجد علوی حمله بردند و آنها را گلوله بستند.
تا ساعتهای 2 و 3 بامداد بود كه يكی درب منزل را زد و گفت در را باز كنيد. مشاهده كردم برادرم رسول كه از شهيد كوچكتر است گفت حميد در كوچه حكيمآباد 24 متری پشت حمام رضايی داخل كوچه شهيد شده و جنازه او و ديگر شهدا آنجاست و نحوه شهادت او را از رسول پرسيدم که او گفت اواسط سخنرانی شهيد سيد فخرالدين رحيمی، نيروهای گارد شاه جهت برهم زدن سخنرانی وارد مسجد شده، اقدام به ضرب و جرح افراد حاضر در مجلس كردند.
حمید و ساير نمازگزاران كه تاب و تحمل اين گونه بیحرمتیها را نسبت به ساحت مقدس مسجد و توهين به شهيد رحيمی و ساير نمازگزاران را از كف داده بودند، ضمن درگيری با نيروهای گارد، مبارزه را به داخل خيابان كشاندند و در اعتراض به عوامل گارد، به محل تجمع آنها حمله كردند.
در اين بحبوحه ارتش به كمک عوامل گارد آمد، هر لحظه بر تعداد تظاهركنندگان نيز افزوده میشد. شليک گاز اشکآور وقفهای در روند مبارزه ايجاد نمیكرد.
طی حمله گاردیها و ارتشیها و ساواک، به داخل كوچه پشت حمام رضايی فرار كرديم كه از جلو و عقب مورد هجوم قرار گرفتيم و عدهای داخل حمام رفتند، بعضی وارد خانهها شدند اما شهيد چون به مقابله با آنها ادامه داد و فرار در مقابل آنها را عيب میدانست با فرياد الله اكبر، خمينی رهبر و مرگ بر شاه و لا اله الا الله تا آخرين نفس ايستادگی كرد و سرانجام در همان روز یعنی 24/5/57 به شهادت رسيد.
وقتی كه برای تحويل جنازه شهيد به بيمارستان عشاير مراجعت کردیم عوامل شاه گفتند كه بايد 2 هزار و 100 تومان تومان پول 3 تيری كه به او اصابت کرده را پرداخت و او را تحويل بگيريد در غير اين صورت او را به نمکزارهای قم میبريم حتی مراسم فاتحه را برای اقوام او ممنوع میكنيم و با تهديد رژيم شاه كه حتی میخواستند جانمان را بگيرند همين كار را انجام دادند و مراسم فاتحه را برای ما ممنوع كردند كه شب هفت اقوام شهيد در خضر مورد حمله گاردیها و شهرداری قرار گرفتيم و بوسيله پاشيدن آب بر روی مردم كه برای فاتحه بر سر قبر شهيد آمده بودند آنها را متفرق کردند و پدرم را مورد ضرب و شكنجه قرار دادند.
انتهای پیام/