نگاهی به زندگینامه شهید حمید قربانی‎نسب

حميد قربانی‎نسب سال1340 در خرم‎آباد به دنيا آمد. در دوران تظاهرات انقلابی در مرداد ماه سال 1357 طی حمله نیروهای ساواک به تظاهرکنندگان به شهادت رسيد.
کد خبر: ۴۲۷۹۷۴
تاریخ انتشار: ۰۳ آذر ۱۳۹۹ - ۲۲:۱۵ - 23November 2020

نگاهی به زندگینامه شهید حمید قربانی‎نسب

به گزارش دفاع‌پرس از خرم آباد، شهید «حمید قربانی‎نسب» فرزند حاج علی در يكی از روزهای ارديبهشت ماه 1340 در محله قديمی پشت‎بازار خرم‎آباد به دنيا آمد. دوران ابتدایی را در مدرسه سعادت مشغول تحصیل بود و دوران راهنمایی را در مدرسه نظامی سابق می‎گذراند که در این هنگام تظاهرات مردمی شروع و مدارس و دبیرستان‎ها اعتصاب و دانش‎آموزان فعالانه به خیل تظاهرکنندگان می‎پیوندند.

در آغاز دوره راهنمايی ، مادرش حيات را بدرود گفت و حميد در يک شركت خصوصی مشغول به کار شد و شب‎ها درس   می خواند. این شهید در نمازجماعت‎ها به‎طور مستمر شرکت می‎کرد و در دوران انقلاب در بیشتر راهپیمایی‎ها حضوری فعال داشت.

از همين دوران روحيه مقاومت و سخت‎كوشی را درونی كرد و با آغاز حركت مردم ميهن‌مان بر عليه رژيم ستمشاهی، جرقه‎های مبارزه در ضمير شهيد قربانی‎نسب روشن شد.

در سال 1357 كه اوج مبارزات مردم عليه رژيم ستم‎شاهی شكل گرفته بود، شهيد سيد فخرالدين رحيمی يكی از پرچمداران مبارزه با رژيم استبدادی در مسجد علوی خرم‎آباد شهر لاله و خون، سخنرانی داشت.

خاطراتی از شهيد «حميد قربانی نسب» به نقل از برادرش

«حمید قربانی‎نسب» از همان روزهای اول تحصيلش علاقه زيادی به فراگيری قرآن نشان می‎دهد كه در پايان دوران ابتدایی توانست قرآن را به‎راحتی بخواند و به ديگران هم مثل اعضای خانواده خود آموزش دهد.

از آنجایی که درآمد خانواده به اندازه كافی نبود، «حمید» برای خرج تحصيل و تهيه پول كتاب و دفتر و... در يكی از شركت‎های خصوصی داخل پادگان باباعباس كه كارش ساختن خانه برای كارمندان و ارتشيان بود، مشغول شد. روزی 14 تومان خرج زندگی می‎کرد. به عنوان برادر شهید در پايان دوران راهنمایی توانستم خرج تحصيل شهید و ديگر اعضای خانواده را تهيه کنم.

يكی از نكته‎های زيبای خاطرات شهيد اين است که هميشه با اينكه از لحاظ سنی از من كوچكتر بود اما توصيه‎های اخلاقی و دينی را از او می‎آموختم. مثلاٌ شهيد می‌فرمود كه مرد بايد كار كند چون كه هم ارزش دنيايی دارد و هم ارج و ارزش اخروی، مثلا به او می‎گفتم كه چرا دنبال درس و تحصيل را جدی نمی‎گيری؟ گفت: درس و تحصيل باعث می‎شود كه من بتوانم مسائل دينی و قرآنی را فرا گيرم و ارزشمند است درغيراينصورت بهای چندانی برای تحصيل آن زمان قائل نبود.

لازم به توضيح است كه تمامی معلمان همان مدرسه كه الان به نام خود شهيد است و حتی دانش‎آموزان مدرسه همگی علاقه شديد به شهيد داشتند و به نيكی از او ياد می‎كردند.

هميشه در مجالس و محافل عزاداری سرور و سالار شهيدان بود. به طوری كه بيشتر وقت‎ها تا نيمه‎های شب به خانه مراجعت نمی‎كرد. از او می‎پرسيدم كه برادر چرا اينقدر دير می‌آيی به خانه؟ می‎گفت: من در مسجد بوده‎ام و اگر نمی‎خواهيد باور كنيد شاهد من سيد فخرالدين رحيمی است و آقای علی محبوبی و سلاحورزی و رضا خدايی و خيلی كسان ديگر ... و آن موقع من خيالم آسوده می‎شد كه شهيد گرانقدر راهی انتخاب كرده كه موجب افتخار ماست.

شهادت

من به عنوان برادر شهید قربانی‎نسب اجاره ‎نشين استوار كزازی در علوی بودم كه شهيد شب شهادتش به منزل ما مراجعت کرد و گفت: برادر چون هميشه من با مشورت شما كارهايم را انجام می‎داده‎ام، حال می‎خواهم از شما درخواست كمكی كنم و مبلغ 100 تومان از من درخواست کرد که در ابتدا 100 تومان پول به او دادم و بعد از او پرسيدم كه این مبلغ را برای چه می‌خواهی؟ گفت: رازی است كه فقط شما بايد بدانيد و آن چاپ عكسی مبارک از حضرت امام خمينی(ره) است كه به دستور شهيد فخرالدين رحيمی انجام می‎گرفت.

من به خاطر اینکه از اوضاع رژيم پهلوی حكومت نظامی می‎ترسيدم كه او را دستگير كنند و حق تحصيل و زندگی را از او بگيرند عصبانی شدم و او را ديگر به خانه راه ندادم و شهيد در حالی كه خيلی به بنده احترام می‌گذاشت اما دست از راهی كه برای پيروزی انقلاب اسلامی بود نكشيد و با چاپ عكس‎ها اقدام به پخش اعلاميه و عكس‎ها کرد به‎طوری كه هميشه تحت تعقيب ساواک و گاردی‎های رژيم پهلوی بود و چندين بار مامورين ساواک به خانه ما آمدند و گفتند كه اگر برادرت را از اين كار باز نداری او  سرانجام كشته خواهد شد.

سرانجام در مسجد علوی آقايان ورامينی و ال اسحاق و شهيد فخرالدين رحيمی جلسه داشتند و دعوت به عمل آورده بودند از مردم كه شهيد فخرالدين مشغول سخنرانی بود كه فرموده بودند بنده نماينده امام خمينی هستم و بايد رژيم سلطنتی شاه برچيده شود كه در همان شب ساعت 9 و 20 دقيقه گاردی‎ها به مسجد علوی حمله بردند و آنها را گلوله بستند.

تا ساعت‎های 2 و 3 بامداد بود كه يكی درب منزل را زد و گفت در را باز كنيد. مشاهده كردم برادرم رسول كه از شهيد كوچكتر است گفت حميد در كوچه حكيم‎آباد 24 متری پشت حمام رضايی داخل كوچه شهيد شده و جنازه او و ديگر شهدا آنجاست و نحوه شهادت او را از رسول پرسيدم که او گفت اواسط سخنرانی شهيد سيد فخرالدين رحيمی، نيروهای گارد شاه جهت برهم زدن سخنرانی وارد مسجد شده، اقدام به ضرب و جرح افراد حاضر در مجلس كردند.

حمید و ساير نمازگزاران كه تاب و تحمل اين گونه بی‎حرمتی‎ها را نسبت به ساحت مقدس مسجد و توهين به شهيد رحيمی و ساير نمازگزاران را از كف داده بودند، ضمن درگيری با نيروهای گارد، مبارزه را به داخل خيابان كشاندند و در اعتراض به عوامل گارد، به محل تجمع آنها حمله كردند.

در اين بحبوحه ارتش به كمک عوامل گارد آمد، هر لحظه بر تعداد تظاهركنندگان نيز افزوده می‎شد. شليک گاز اشک‎آور وقفه‎ای در روند مبارزه ايجاد نمی‎كرد.

طی حمله گاردی‌ها و ارتشی‎ها و ساواک، به داخل كوچه پشت حمام رضايی فرار كرديم كه از جلو و عقب مورد هجوم قرار گرفتيم و عده‎ای داخل حمام رفتند، بعضی وارد خانه‎ها شدند اما شهيد چون به مقابله با آنها ادامه داد و فرار در مقابل آنها را عيب می‎دانست با فرياد الله اكبر، خمينی رهبر و مرگ بر شاه و لا اله الا الله تا آخرين نفس‎ ايستادگی كرد و سرانجام در همان روز یعنی 24/5/57  به شهادت رسيد.

وقتی كه  برای تحويل جنازه شهيد به بيمارستان عشاير مراجعت کردیم عوامل شاه گفتند كه بايد 2 هزار و 100 تومان تومان پول 3 تيری كه به او اصابت کرده را پرداخت و او را تحويل بگيريد در غير اين صورت او را به نمک‎زارهای قم می‎بريم حتی مراسم فاتحه را برای اقوام او ممنوع می‎كنيم و با تهديد رژيم شاه كه حتی می‎خواستند جانمان را بگيرند همين كار را انجام دادند و مراسم فاتحه را برای ما ممنوع كردند كه شب هفت اقوام شهيد در خضر مورد حمله گاردی‎ها و شهرداری قرار گرفتيم و بوسيله پاشيدن آب بر روی مردم كه برای فاتحه بر سر قبر شهيد آمده بودند آنها را متفرق کردند و پدرم را مورد ضرب و شكنجه قرار دادند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار