به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، پس از حماسه بزرگ عاشورای حسینی (ع) که روح جهاد و شهادتطلبی را در مسلمانان زنده کرد بهجرئت میتوان گفت که دوران هشتساله جنگ تحمیلی نمادی از این روح دمیده شده در کالبد جامعه ایرانی بود که به منحصه ظهور رسید.
جنگی چنان نابرابر که حتی سیاستمداران وابسته به بلوک شرق و غرب، شکست انقلاب نوپای اسلامی را برای رژیم بعثی عراق تضمینشده قلمداد میکردند. چنین محاسبه کرده بودند که اگر همه دستبهدست هم دهند کشوری را که تازه از چنگال استکبار نجاتیافته میتوانند غریبانه به مسلخ برده و با استفاده از ابزار رسانهای بهگونهای برای جهان این واقعه را به تصویر بکشند که جای ظالم و مظلوم تغییر کرده و این جنگ نابرابر به شیوه ماهرانهای توجیه شود.
برای آشنایی هموطنان عزیز با حماسه بزرگ هشتساله دفاع مقدس و حماسهآفرینان ایران اسلامی که برای حفظ دین و اسلام و تمامیت ارضی این سرزمین چه فداکاریها و رشادتهایی صورت گرفته است، به بهانه سالگرد عملیات مروارید و هفتم آذر روز نیروی دریایی راهبردی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در سومین مطلب، گوشهای از حماسهآفرینی یکی از قهرمان و مجاهدان دفاعی کشور سرلشکر به نام «خلبان شهید حسین خلعتبری مکرم» به رشته تحریر درآمده است.
در سال ۱۳۲۸ در روستای بصل کوه شهرستان رامسر، در خانواده خلعتبری پسری به دنیا آمد که با توجه به علاقه خانواده به حضرت سیدالشهدا (ع)، نام او را حسین گذاشتند. وضعیت مالی خانواده در حد متوسط، ولی ازنظر معنوی بسیار غنی بود. پدر خانواده که خود مقید به انجام فرایض دینی بود خانواده را نیز به سمت و سوی آن متمایل کرده بود. مادر نیز ضمن پرورش کودکان با همان اخلاق مهربان، راه همسرش را ادامه میداد. حسین در این خانواده رشد کرد و با گذر دوران کودکی برای کسب علم و دانش وارد مدرسه شد. علاقه زیادش به فراگیری درس باعث شده بود تا در همان سالهای ابتدایی تحصیل جزء شاگردان ممتاز مدرسه باشد. پس از گذراندن دوران تحصیلی ابتدایی و دبیرستان در سال ۱۳۴۹ لباس مقدس سربازی به تن نمود و وارد نظام شد.
در آن دوران نیز خود را مقید به انجام فرایض دینی میدانست. به همدورهایها میگفت نامم حسین است و باید حرمت این نام حفظ شود. پس از پایان دوران خدمت سربازی در نیروی هوایی با توجه علاقهاش به پرواز در سال ۱۳۵۱ وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و دورههای مقدماتی را با کسب امتیازات بالا به پایان رساند. اکنون باید برای طی دورههای تکمیلی به خارج از کشور سفر میکرد. حس عجیبی داشت. این حس، حس خوشحالی بود، چون که میتوانست علوم و فنون پروازی را بیاموزد و یک حس بد هم بود، چون که باید در کشوری آموزش میدید که فرهنگش با اسلام تضاد داشت. میترسید که در کسب علم دینش درخطر بیافتد. با چند نفر که اهل دین و دیانت بودند مشورت کرد. همه نظرشان این بود که برو و توکل به خدا کن. واجباتت را انجام بده و از محرمات دوری کن. این هم یک امتحان الهی است. اگر از آن سربلند بیرون بیایی در دنیا و آخرت سربلندی. با این افکار بود که خود را آماده سفر کرد. قبل از سفر به آمریکا، حسین به دیدار خانواده رفت و به مادرش وکالت داد که «مادر تمام حقوق ماهیانهام را برای نیازمندان هزینه کن».
در کشور آمریکا حسین ابتدا دوره خود را در دانشگاه «شپارد» آغاز کرد و سپس به دانشگاه «تگزاس» منتقل شد. استعداد خیرهکننده او در یادگیری و در پی آن هدایت هواپیما، باعث شده بود بهعنوان دانشجوی ممتاز شناخته شود و نام او را تمامی اساتید بهعنوان یک دانشجوی برجسته بر زبان آورند. در ضمن حسین دوره شلیک موشک ماوریک (تلویزیونی) که یک موشک تاکتیکی هوا به سطح هدایتشونده است، را با موفقیت طی کرد. سخت بود هم درس خواندن و هم تذهیب نفس، اما توکل بر خدا همهچیز را آسان میکرد. سرانجام دوره خلبانی حسین با دریافت گواهینامه خلبانی در هواپیمای اف- ۴ به پایان رسید و جهت خدمت به ایران بازگشته و در پایگاه ششم شکاری بوشهر با درجه ستوان دومی مشغول به خدمت شد.
درون نیروی هوایی زمزمههایی به گوش میرسید. حرف از آزادی و آزادگی بود. میگفتند که باید از اسارت طاغوت رها شد. کمکم زمزمهها به فریاد تبدیل شد و همصدای با ملت سرود آزادی از حنجره کارکنان نیروی هوایی به گوش همگان رسید. حسین نیز در این همخوانی شرکت داشت و بارها تحت تعقیب بود.
پیروزی بزرگ رخ داد و ملت آزاد شد. هنوز ملت طعم شیرین آزادی را نچشیده بود که حمله سراسری به ایران آغاز شد. دیگر باید حسین و همرزمانش زکات علم خود را میپرداختند. در ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ ساعت ١٣:٤٥ دقیقه، نیروی هوایی رژیم بعثی عراق با حمله همهجانبه به پایگاههای هوایی ایران، جنگ را آغاز کرد. بلافاصله بعد از حمله نیروهای بعثی صدام، نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران دستبهکار شده و ترتیب انجام دو عملیات را در کمتر از دو ساعت از حمله اولیه بعثیها میدهند. رمز عملیات البرز و هدف پایگاه شعیبیه در استان بصره تعیین شد. چهار فروند فانتوم اف-۴ به خلبانی شهید سرلشکر خلبان «حسین خلعتبری مکرم»، شهید سرلشکر خلبان «سید علیرضا یاسینی»، شهید سرلشکر خلبان «داوود اکرادی»، شهید سرگرد خلبان «حسن طالب مهر» و تعدادی دیگر از تیزپروازان نیروی هوایی به پرواز درآمده و عملیات با انهدام اهداف تعیینشده به پایان میرسد.
حماسه هفت آذر ۵۹ (عملیات مروارید)
نیروی دریایی رژیم بعث عراق که بارها برای کشتیها مختلف ایرانی و حتی هواپیماهای ایران دردسرساز شده بود مقامات جمهوری اسلامی را بر این فکر واداشت که در یک حرکت بزرگ کار نیروی دریایی عراق را یکسره کرده و حاکمیت دریایی خود را به اثبات برساند. نیروی دریایی عراق نیز با در نظر گرفتن محاصره آبادان، تلاش میکرد که از جنوب هم این محاصره را کامل کند.
با این شرایط بود که طرح حمله به اسکلههای البکر و الامیه و انهدام ناوگانهای دریایی عراق برنامهریزی شد. نیروی هوایی مأموریت پیدا کرد که نیروی دریایی را پشتیبانی کرده و با هر نوع حرکتی در دریا و هوا مقابله کند. طبق هماهنگیهای بهعملآمده از سوی نیروهای هوایی و دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، مقرر شد در روز هفتم آذر سال ۵۹، نیروی دریایی با پشتیبانی نیروی هوایی به دو اسکله البکر و الامیه حمله کند. پایگاه هوایی بوشهر ازجمله پایگاههای درگیر در این عملیات بود.
حسین که مهارت خاصی در شلیک موشکهای ماوریک داشت با تجهیز هواپیمای خود به همراه دیگر خلبانان در این عملیات شرکت کرد. موشک ماوریک بسیار موشک گرانقیمتی بود. آن موقع (سال ۵۹) هشتاد هزار دلار خریداری شده بود. خلبان پس از قفل کردن روی هدف، بدون استثناء آن را منهدم میکرد. یعنی هر موشک قادر بود یک ناوچه را غرق کند و همانطور هم شد.
روز عملیات فرارسید و حسین به همراه تعدادی دیگر از خلبانان شجاع نیروی هوایی همچون شهید سرلشکر خلبانان «عباس دوران» و «سید علیرضا یاسینی» در دل آسمان جای میگیرند. اینجاست که حسین کاری میکند که تا مدتها حتی بعد از شهادتش افسران نیروی هوایی و دریایی عراق از شنیدن نام او لرزه به اندامشان میافتاد.
پرواز آغاز شده و حسین با مانورهای دیدنی، خود را در بهترین موقعیتها قرار میدهد و یکی پس از دیگری ناوچههای اوزای بعثی را غرق میکند.
شهید سرلشکر خلبان یاسینی در این خصوص اینگونه نقل میکند: «در قسمتی از این عملیات چند فروند از ناوچههای اوزای عراقی از ترس شکار نشدن توسط خلبانان شجاع نیروی هوایی در کنار کشتیهای تجاری پنهان شده بودند که خلبانان ما متوجه آنها میشوند. با هماهنگی انجامشده توسط خلبانان، قرار شد یک سری از طرف خاک کویت و یک سری هم از دهانه فاو و خور عبدالله جلوی ناوچههای اوزا را منهدم کنند. درحالیکه مشغول بررسی موضوع بودیم، خلبان کابین عقب، من را متوجه ناوچه اوزای عراق کرد که بهآرامی از بغل یک کشتی تجاری جداشده و به سمت دهانه خور درحال حرکت بود. به طرفش شیرجه میرفتم که ناوچه اوزا متوجه حضور من شد و بلافاصله خود را به کشتی بازرگانی رساند. در همین حین شهید خلتعبری فریاد زد: «رضا ناوچه را در رادار دارم و آماده شلیک موشک به آن هستم.» که در جوابش گفتم: «دقت کن طوری بزنی که آسیبی به کشتی تجاری وارد نشود. زیرا ممکن است بهانه دست سایر کشورها بیآفتد و بگویند که ایران کشتیهای تجاری را در خلیجفارس هدف قرار میدهد.»
شهید خلعتبری اطمینان داد که ناوچه را طوری بزند که هیچ آسیبی به کشتی تجاری نرسد و سپس با یک فروند موشک ماوریک، چنان دماغه ناوچه را زد که چندین متر آن را از کشتی تجاری جدا کرد و به قعر آبهای خلیجفارس فرستاد.
حسین به همراه دیگر خلبانان شرکتکننده در این عملیات توانستند ناوهای اوزا، ناوهای مین جمعکن، ناو نیرو بر و چندین اژدر افکن را هدف قرار دهند و نیروی دریایی عراق را منهدم کنند. بعد از این عملیات بود که به او لقب «حسین ماوریک» شکارچی ناوهای اوزا را دادند.
در این عملیات حسین به همراه یاران شهیدش یاسینی و دوران، درمجموع بیش از ۲۵ سورتی پرواز عملیاتی داشتند که این تعداد پرواز فقط از عهده خلبانان ماهری همچون این شهیدان بزرگ برمیآمد.
پرواز تا خدا
تعطیلات نوروز سال ۱۳۶۴ در پیش است، ولی گویا حسین هوس سفری دیگر را در سر دارد. او در پایگاه میماند و به زادگاهش نمیرود. در جواب دوستانش هم که میگویند چرا به دیدن خانواده نمیروی؟ میگوید: در این شرایط بحرانی مردم هر لحظه به کمک ما نیاز دارند. وجدانم اجازه نمیدهد که این مردم را تنها بگذارم.
روز یکم فروردینماه سال ۱۳۶۴، خلعتبری و ستوان محمدزاده در نوبت آلرت پایگاه سوم شکاری همدان هستند. ناگهان صدای آژیر بلند میشود و در پایگاه اعلام اسکرامبل (حالت آمادهباش) میشود.
حسین خلعتبری مکرم به همراه کمک خود ستوان «عیسی محمدزاده» با یک فروند هواپیمای فانتوم دی با رمز سلیمان ۳۱ برای مقابله با هواپیماهای دشمن به پرواز درمیآید. در کردستان در منطقه سقز با دو فروند میگ ۲۳ عراقی و یک فروند میگ ۲۵ عراقی درگیر میشود. یکی از میگهای ۲۳ را مورد هدف قرار میدهد که پس از برخورد موشک، میگ منهدم میشود. در همین حین از ایستگاههای رادار زمینی مرزی به اطلاع خلعتبری میرسانند که یک فروند میگ ۲۵ پی دی، در تعقیب آنهاست. در این نبرد که حتی تعقیب و گریز آن نابرابر بود، میگ ۲۵ اقدام به شلیک یک موشک کرده و با فانتوم برخورد میکند. ستوان محمدزاده موفق میشود ایجکت کند و از هواپیما جدا شود. ولی سرلشکر خلبان حسین خلعتبری فرصت ایجکت پیدا نمیکند و بدین شکل قهرمان جنگهای دریایی به معراج ابدی میرود.
بدن قطعهقطعه شدهاش را همچون رهبر و مولایش حضرت حسین بن علی (ع) بهعنوان سند افتخاری به این امت همیشه بیدار تقدیم میکند و پیکر مطهرش طبق وصیت خودش در قله میرزا کوچک خان (گلزار چهل شهیدان رامسر) به خاک سپرده میشود تا آنگونه که خود میخواست، روحش نیز پاسدار مرز و بوم وطن اسلامیمان باشد.
فرازی از وصیتنامه
«.. در ولایت خودمان «شیرود» کوهی است که میگویند «میرزا کوچک خان» در آنجا علیه روسیه میجنگیده است. اگر افتخار شهادت پیدا کردم، آنچه از من باقی ماند حتی اگر ذرهای از گوشت بدنم باشد، را در کنار قله آن کوه دفن کنید تا روح من هم پاسدار این مرزوبوم باشد. اگر ذرهای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد، آن را با خونم در خاک وطن میشویم و مرگ در این راه را افتخار میدانم و اگر ارزشمندتر از جانم هدیهای داشتم، حتماً به این مردم خوب تقدیم میکردم.»
در پایان جا دارد از تمامی شهدای هشت سال دفاع مقدس و بهویژه ۴۸ هزار شهید ارتش جمهوری اسلامی ایران که برای حفظ کیان و تمامیت ارضی میهن عزیزمان ایران، در اوج گمنامی و سلحشوری، بیهیچ ادعایی رفتند تا پروانهوار شمع وجود خویش را در راه دفاع از ارزشهای والای انقلاب اسلامی نثار نمایند، با ذکر صلوات و فاتحه یاد کنیم.»
پژوهشگر دفاع مقدس سرهنگ ستاد قاسم اکبری مقدم
انتهای پیام/ 141