به گزارش خبرنگار دفاعپرس از یزد، شهید سید «محمّد موسوی» فرزند سیّداسماعیل در تاریخ ۱۳۴۰/۸/۱ در خانوادهای مذهبی در روستای دور افتاده در قلب کویر نمک به نام حاجیآباد زرّین از توابع اردکان متولّد شد. سرانجام در تاریخ ۱۳۷۴/۶/۷ در منطقه عملیّاتی پیرانشهر در مأموریت رزمی بر اثر سقوط خودرو به درون درّه شربت شهادت نوشید.
در ادامه وصیتنامه شهید بزرگوار را از نظر میگذرانیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
والذین آمنوا وجاهدوا فی سبیل الله
یا الی السالکین یا غایه الآمال یا غیاث المستغیثین
با سلام بر یگانه منجی عالم بشریت آقا امام زمان (عج) و سلام بر نائب آن آقا، امام امت خمینی بت شکن و درود بیکران نثار جان پاک و ارواح طیبه شهدای جنگ تحمیلی.
و سلام بر خانوادههای معظم شهداء و مفقودین، اسرا و جانبازان و رزمندگان اسلام و درود بر آن عزیزان که شب و روزها با از جان گذشتگیهای خود در سنگرهای حق علیه باطل میمانند تا راه قدس و کربلای عزیز را به روی کلیه امت حزب ا… به خصوص خانوادههای شهدا و مفقودین و اسرا و جانبازان بگشایند.
درود بر شما امت خوب که همیشه در صحنه حاضرید و با ایثارگریهای خود رزمندگان عزیز را در جبهههای نور علیه ظلمت یاری میکنید، وصیت نامهام را آغاز میکنم.
آنگاه که بدن پاره پاره شدهام را از شنی تانک بیرون میآورند یا آنگاه که خبر سوخته شدن بدنم را در میدان مین به مادرم و به خانوادهام میدهند و یا آنگاه که قلب پاک و لطیفم را با تفنگ کلاش سوراخ سوراخ کنند یا آنگاه که بدن پاکم طعمه ماهیهای قعر دریا شود و یا آنگاه که خبر مفقود شدنم را به مادرم اطلاع دهند و اگر بدنم را در بین مردم تشییع کنند و بر سردستهای امت قهرمان بلند شوم، با صدای رسا و بلند فریاد میزنم که کفنم را بیاورید تا با خون بدنم رنگین کنم و به آن بنویسم (هیهات من الذله)، لا اله الا الله چنانکه سرورم حسین (ع) درروز عاشورا فرمود: هیهات من الذله؛
و اگر جز با خون من و یاران من پایداری مییابد، بگذار تا این دشمن بعثی خونم را بر زمین بریزد تا از هر قطره خون من و دیگر یاران من هزاران (محمد) بروید و بر این دشمنان از خدا بیخبر یورش ببرم و بگذارید تا خونم همانند امواج در دریا در خروش باشد و جز درخت اسلام درخت دیگری بارور نسازد.
و اما چند کلامی به عنوان وصیت بلکه به عنوان نصیحت به شما عزیزان و دوستان و پدر و مادرم به یادگاری باقی میگذارم.
اولا ای مسئولان مملکتی سلامتی کلیه شما را تا انقلاب حضرت بقیه الله (عج) از خداوند متعال مسالت دارم و از شما میخواهم که این مردم را تا حدنهایی به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی راهنمایی کنید و به شدت با عوامل ضد انقلاب، کوموله، دموکرات، به خصوص قاچاقچیان مواد مخدر این سوداگران مرگ رفتار کنید و آنها را ریشه کن بسازید.
از امت حزب الله تمنا دارم امام امت را تنها نگذارید که واقعا این پیر جماران، اسطوره ایمان است که ماها را به این وادی کشانده و از منجلاب فساد رها ساخته است و نماز جمعه و دعاهای کمیل و توسل را فراموش نکنند.
از کلیه همشهریان عزیزم تقاضا دارم که اتحاد و یکپارچگی خود را حفظ کنند و بر علیه همدیگر توطئه نکنند. نگویند من در اینجا و صدام در بغداد همه با هم دست برادری بدهند و به یاری اسلام و همدیگر بشتابند و بخصوص به مستمندان کمک کنند و در کارهایشان عدالت را پیشه کنند.
و اما پدر عزیزم:
پدر عزیزم از اینکه نتوانستم برای تو فرزند خوب و دلسوزی باشم خیلی خیلی معذرت میخواهم و مرا به بزرگی خودت عفو کن و ببخش و از خطاهای من در گذر تا خدا درگذرد.
پدرم اگر جنازهام را بعد شهادتم را به تو دادند فقط بگو الهی رضا برضائک یعنی راضی هستم به رضای تو و اگر خواستید در مرگ من گریه کنی به یاد امام حسین (ع) و علی اکبر (ع) و حضرت قاسم (ع) که غریب بودند و کسی نداشتند که بر احوال آنها گریه کنند گریه کن.
تو ای مادرم:
میدانم داغ فرزند برای تو گران است و پشت تو خم میشود، ولی مانند مادر علی اکبر صبور باش و اگر به تو گفتند که فرزندت شهید شده بگو افتخار میکنم که فرزندی داشتم تا فرستادم که شهید بشود و چون مردن در بستر ننگ است، و من را به بزرگی خودت ببخش و عفو کن.
هر موقع از شب که بیدار میشوی شکر خدا را به جا آورید و بر مزار من هیچگونه زاری مکنید، که راضی نیستم کسی گریه کند یا لباس مشکی بپوشد و هر چه شما کردید فرزند خردسال من.
از خواهران و برادرانم تمنا دارم که بدیهای مرا ببخشند و مرا عفو کنند و همانند پیام رسان کربلا حضرت زینب (س) صبور باشند و راه زینب را پیشه کنند که بعد از شهادت تنها برادرش نیز چهل روز در اسارت بود و از برادرم تمنا دارم که همانند امام حسین (ع) به یاری اسلام بشتابد و اسلام را یاری دهد و یک فرد نمونه باشد و از همسرم تمنا دارم در شهادتم صبور باشد و فرزندم را با تربیت اسلامی پرورش دهد و اگر سراغ پدر را گرفت به او بگوئید رفته است کربلا.
و اما شما مردم قهرمان و عزیز روستا فرزندان خود را به جبههها بفرستید و از رفتن آنها جلوگیری نکنید و بگذارید تا بروند و رزمندگان را یاری بدهند و همیشه دست همیاری به همدیگر بدهید و از غیبت و تهمت زدن به همدیگر جدا خودداری کنید.
در پایان از کلیه همشهریان عزیز و دوستان عزیز حلالیت میطلبم و اگر به کسی بدی کردم مرا ببخشد.
مدت سه سال نماز بخوانید و روزه برایم بگیرید.
بنده حقیر خدا کوچک شما سید محمد موسوی
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
انتهای پیام/