به گزارش خبرنگار دفاعپرس از یزد، شهید «محمدمهدی شیرغلامی» ۱۶ آذر ۱۳۴۴ در شهرستان تهران به دنیا آمد و تا پایان سوم متوسطه در رشته برق تحصیل کرد. با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی و خدمه زرهی راهی جبهههای حق علیه باطل شد. سرانجام ۱۹ بهمن ۱۳۶۱ در فکه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید و پیکرش در گلزار شهدای خلدبرین یزد به خاک سپرده شد.
در ادامه وصیتنامه شهید بزرگوار را از نظر میگذرانیم:
بسمه تعالى
وصیتى به پدر: سلام بر تو اى پدر مهربان و غمخوارم اى پدرى که از کودکى تا به حال کوشش کردى تا فرزندت را خوشبخت و خشنود گردانى و اى پدرى که براى سلامتى و راحتى فرزندت چه زحمتهایى که نکشیدى و چه زحمتهایى که نبردى. اى پدرى که براى تربیت من چقدر ناراحتى مىکشیدى و آن لحظههایى که فقط من و شما و حقتعالى مىدانیم چقدر براى شما دردناک و سخت بود چطور شما با طاقت و صبر مىگذراندى.
اى پدرم خودم مىدانم که از کودکى تا بحال بسیار شما را اذیتکردهام و حتى به یک مقدار کم هم جبران نکردم شما هم همچون مادرم خیلى حق بگردن من دارید و من شرمنده شما هستم شما واقعا براى من یک پدر واقعى بودید و من یک فرزند قدرنشناس. اى پدرم انشاءالله که خدا به شما اجر و پاداش دهد شما که از من چیزى ندیدید ولى شما فرزند را به خاطر رضاى خدا بزرگ کردى و خدا هم نتیجه کار شما را حتما مىدهد.
اى پدرم ۱۸ سال زحمت کشیدى و من را بزرگ کردى بعد از این همه زحمت و کوشش و ناراحتى به امید فراوان فرزندت را به خاطر اسلام و قرآن به جبهه فرستادى و همچون ابراهیم از فرزندت گذشتى و آن را تقدیم حق تعالى کردی.
اى پدرم شما از کودکى دائما درحال نصیحت من بودى و به فکر سرنوشت آینده من. شما بودى که من را بخدا نزدیک کردى شما بودى که در موقع ناامیدى به داد من مىرسیدى شما بودى که با گریه و ناله ازخدا هدایت من را مىخواستى و شما بودى که در اولین بار به من آموختى که در درگاه خداوند متواضع باشم و همه چیز را از او بخواهم و در موقع دلگیرى در درگاه او گریه و ناله کنم اى پدر و معلم و راهنماى من شما بودى که خواندن دعا را به من آموختى و خواندن نماز را و ارتباط با خدا را از کودکى شما به من آموختید.
پدرم من هرگز آن موقع کودکى را که به مدرسه مىرفتم از یاد نمىبرم که چطور براى من زحمت کشیدى در مقابل خدا چه بگویم این قدر براى من ناراحتى و غصه خوردى تا من را به این سن رساندى و حاضر شدى که تنها امید خود را در راه خدا بدهى تنها کارى که من مىتوانم بکنم این است که از خدا بخواهم که پاداش شما را هم در این دنیا و هم در آخرت به شما عطا فرماید؛ و اى پدر عزیزم اگر من شهید شدم اگر خانواده ناراحت بودند شما به آنها دلدارى دهید و برایشان روشن کنید که شهادت من خواست خدا بود؛ و یک نعمت بزرگى از جانب حقتعالی.
اى پدرم از شما مىخواهم زحمتهایى که من به شما داده ام و ناراحتیهایى که براى شما فراهم کردم من را حلال کنید که من از شما شرمنده و از خداى خودم هم شرمنده و رو سیاهم.
اى پدرم همچون من و حتى بیشتر سعى کنید تربیت و آداب اسلام و سنت پیغمبر (ص) را به برادر کوچکم اسماعیل بیاموزى و او را هم برای رضای خدا و عبادت او، اسماعیل را بزرگ کن و او را تو در آینده سرباز امام زمان بدان و یک فرد بسیار مسلمان و صالح بار بیاور که انشاالله پاداش نیکوهایت را در آخرت ببینی.
اى پدرم خانواده ما بعد از خداوند شما تنها سرپرست خانوادهاى از شما میخواهم که به آنها قرآن و آداب اسلامى را بیاموزى و خود بیشتر از گذشته براى خدا فداکارى کنى و تمام هدف و فکر و مقصد خود را او بدانى و اول هرکارى که انجام مىدهى به فکر رضایت او باشى و دیگر اینکه به فکر آن ۴ بنده خدا کاریست الهى و کاملا خدا از کارت راضى و خشنود و آنها را همچون فرزندات نصیحتشان کن و قرآن را به آنها بیاموز و به فکر آینده آنها باش.
اى پدرعزیزم امیدوارم که من را ببخشیده باشی وحلال کرده باشی و از خدا طول عمر امام و پیروزی جنگ و فرج امام زمان و سرنگونی کفار و ستمکاران و پیروزی اسلام را بخواهی و من هم از خدا خواستم و میخواهم و همیشه دعاگوی امام و شما میباشم انشاالله خدا به شما اجر و پاداش در این دنیا و آخرت بدهد و شما را در همه کارهایتان موفق کند و امیدوارم در زیر پرتو حق تعالی خوشبخت و هدایت و خشنود بگردید و همیشه بیاد معبود خود و خالق خود و آن بخشنده و آمرزنده گناهان باشید.
خدایا در آن لحظه آخر عمرم از تو مىخواهم که توفیق شهادت در راه خودت را به من بدهى چون کمال سعادت یک انسان شهادت در راه تو مىباشد، خدایا تو را عبادت کردم، چون لایق عبادت بودى و لایق پرستش بودى و حالا هم این خواسته را از تو دارم و از تو مىخواهم که لطف و رحمت وجود خودت را به من عطا بفرمائى.
خدایا تو را من شناختم و از این دنیا نفرت پیدا کردم، چون جاى یک انسان خدا دوست در این دنیا نیست و یک انسان مومن نمىتواند در این دنیا خواستههایش را بگیرد، چون این دنیا همچون زندان است براى من و من مىخواهم از این زندان رها شوم و به سوى تو پرواز کنم خدایا از بارگناهانم بکاه و این بارسنگینى را از دوش من بردار تا سبک شوم و بسوى تو بیایم، خدایا تا وقتى که من در این دنیا مىباشم کمکم کن تا برخوبی هایم بیافزایم و از بدىها دورى کنم.
کمکم کن حتى یک لحظه از یاد تو غافل نمانم و تمام کارهایم را براى تو انجام دهم. خدایا مرا کمکم کن تا دیگر به این دنیاى فانى و مکان پست دل نبندم و تمام فکر و مکان و هدف و وجودم تو باشى و تو یا الله گناهان همه را بیامرز و گناهان من را هم بیامرز و اگر پدر ومادر من هم گناهى کردهباشند خدایا بیامرز.
خدایا خودت شاهدى که چقدر من براى اینها دعا کردم خدایا دعاهایم را براى اینها مستجاب بگردان که اینها خیلى خیلى به گردن من حق دارند چه زحمتهایى که برایشان فراهم نکردم و چه ناراحتیهایى که برایشان فراهم نکردم خدایا تو را به حق زهرا (ع) قسمت مىدهم، تو را به جان محمد (ص) قسمت مىدهم که آنها را ببخشى و در روز قیامت به آنها پاداش دهى و همینطور خدایا آنها را و خواهران و برادر کوچکم را دراین دنیا هدایت کنى و در آخرت بهشت را مکان آنها قرار دهى و جهنم را برایشان حرام کنى.
یا الله اگر توفیق شهادت را به من دادى، صبر و طاقت همراه به تمام خانوادههاى شهدا به خانواده من هم بدهى؛ و همه مردم را همراه خانواده من هدایت کنى و در آخر: خدایا خدایا تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار.
انتهای پیام/