به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، محمدهادی اصفهانی یکی از مولفان جوانی است که به تازگی کتاب «کهکشان نیستی»، داستانی بر اساس حیات ۸۱ ساله آیت الحق سید علی قاضی طباطبایی را در ۵۶۰ صفحه نوشته است.
اصفهانی تا پیش از این اثر منتشر شدهای ندارد و به نوعی «کهکشان نیستی» اولین کتاب مکتوب او شمرده میشود در حالی که در کنار نوشتن در فضای مجازی با مخاطبان بسیار فعال بوده در ایام فاطمیه و محرم در تهران جلساتی دارد.
فرصتی دست داد تا گپ و گفتی درباره کتاب داشته باشیم، دعوتمان را پذیرفت و در یک نشست صمیمی از تازهترین اثر با محوریت «آیت الحق سید علی قاضی طباطبایی» برایمان گفت.
شخصیت بزرگ و فرزانهای، چون آیتاللهسید علی قاضی طباطبایی شاید برای همگان شناخته شده نباشد، اما اکثریت افراد با نام این مرد بزرگ آشنا هستند، بنابراین نوشتن کتاب درباره چنین بزرگانی کار مشکلی به نظر میرسد، درباره ایده اولیه کتاب «کهکشان نیستی» صحبت کنید.
به نظرم کارهایی که درباره مرحوم آیت الله سید علی قاضی طباطبایی «ره» تا به حال انجام و منتشر شده، تماما ارزشمند و هر کدام دارای ویژگیهایی مخصوص به خود است، اما خالی از پراکندگی و نواقص نیست، هم از حیث تاریخی و هم از حیث محتوا به معنای معرفتی؛ نکته دوم اینکه ایشان در بستری در تاریخ نجف اشرف زندگی میکردند که اوج شکوفایی عرفان شیعی فقاهتی در تاریخ شیعه بود. از زمان اهل بیت علیهم السلام تا زمان مکتب ملاحسینقلی همدانی و سیدعلی شوشتری و مرحوم قاضی شکوفایی معنویت و حقیقت راه بردن به باطن هستی بر اساس طریقه اهل بیت علیهم السلام به این شکل رونق نیافته بود از این رو انعکاس در قالب متنی داستانی میتواند برای امروز ما که جهان فارغ از معنویت حقیقی شاخصه آن است بسیار مفید باشد.
این دوره از تاریخ در نجف اشرف هم از حیث وضعیت تاریخی آن زمان خیلی شاخص است و هم از حیث معنوی. علاوه بر اینکه علاقه شخصی بنده و احساس دِینی که به مرحوم قاضی داشتم و البته وابستگی روحی و فکری که به این مکتب در خود احساس میکنم منجر به دست به قلم شدن شد.
در همین مسیر اگر قرار باشد چنین شخصیتهایی را در قالب داستان و رمان معرفی کرد، دشواریهای خاص خود را دارد. چرا که اگر روایت مستند باشد نوشتن سهلتر است، اما اگر داستانی یا رمان باشد باید تخیل هم به آن افزود؟
بله. داستانی بودن این قضیه و خصوصا نوشتن درباره مرحوم قاضی کار دشواری بود و مهمترین دلیل آن این است که شخصیت ایشان از آن حیث که شاخص عرفان فقاهتی شیعی محسوب میشوند فوقالعاده حساس است. درواقع شخصیتهایی، چون مرحوم علامه طباطبایی، آیتالله بهجت و بسیاری از بزرگان که در تاریخ ایران و عراق جریان سازیهای قابل توجهی را ایجاد کردهاند، بالاخره شاگردان ایشان و به نوعی به شخصیت مرحوم قاضی مرتبط هستند و عدم ارائه شخصیت جامع و کامل ایشان موجب مشکلات عدیدهای میشود.
البته بنده در ابتدای کتاب و در مقدمه آن نوشتم که «کهکشان نیستی» بیش از آن که یک رمان باشد، در واقع یک داستان تاریخی است که اِلمانهای رمان را هم داراست. نکتهای که باید به آن اشاره کنم و به نظرم بسیار حائز اهمیت است، اینکه نویسندگان وقتی رمانی بر اساس یک شخصیت تاریخی مینویسند تعهدی نسبت به این که بخش خیالپردازی کتاب و بخش مستند کتاب از همدیگر تفکیک شده باشد ندارند و البته این عملکرد برخاسته از استانداردهای فنی در رمان نویسی است، اما نکتهای که وجود دارد این بود که ما با فکر و مشورتهایی که صورت گرفت به این نتیجه رسیدیم که شخصیت مرحوم قاضی آنقدر حساس است که خواننده باید ابتدا داستان را بخواند و بدون هیچ گونه دغدغهای فضای داستانی را دنبال کرده و در حین قرائت داستان در پی ارجاعات نباشد، و بعد در انتهای کتاب اگر تمایل داشت خیال پردازی نویسنده را از مستندات خام تفکیک کند، بتواند محلی برای مراجعه داشته باشد.
تمام تلاشم بر این بود که قالب و چهارچوب داستان که از ابتدای تولد ایشان تا بعد از وفاتشان را در بر میگیرد بر اساس مستندات متقن و محکم نوشته شود. در واقع سعی بر این بود که یک شیوه جدید را در نوشتن داستان تاریخی ارائه کنیم.
داستانها فصل به فصل هستند و متصل؟
کتاب «کهکشان نیستی» واقعاً از ابتدا داستانی است و پی در پی است و در ابتدای هر فصل تاریخی که این متن مبتنی بر استناد آن نوشته شده است ذکر شده است، البته در بعضی موارد بخاطر سکتههای تاریخی یا ذکر نشدن زمان امور و یا بعضا خیالی بودن آنها با توجه به فاکتورهای دیگر تاریخ آن ارائه شده است. کتاب ۷۵ فصل است و هر فصلی از قول یک گوینده بیان میشود. چه از قول خود ایشان، چه همسر و فرزندشان و حتی مخالفین ایشان و از علمای مختلف و حتی داستان از قول یک کافهدار یا یک شرخر و یا مرده شور و یا گویندههای در زمانهای قبل و بعد طی ۸۱ سال زندگی مرحوم قاضی روایت میشود.
برای هر فصل در انتهای کتاب و در بخش ارجاعات به ترتیب از شماره ۱ تا ۷۵، هر مطلبی که مستند بوده عنوان خورده و قید شده است. در انتهای کتاب تقریبا نزدیک به ۱۰ هزار کلمه درباره استنادات نوشته شده است.
آخر کتاب فهرست منابع ندارد؟
فهرست منابع آن به شکلی جدید که عرض کردم ارائه شده و مستقلا و به معنای مصطلح نیامده است. اما یک نکته بگویم، پژوهش تاریخی که برای این کتاب صورت گرفته بسیار مفصل و زمان گیر بوده است. نکته مهمتر این است که این کتاب تنها به زندگی مرحوم آقای قاضی خلاصه نمیشود، یعنی فضای نجفاشرف را تقریباً در آن سده _ و حتی چند سال قبلتر از آن_ برای ما به تصویر میکشد، ما به اسنادی که فقط مربوط به مرحوم قاضی بود اکتفا نکرده و خوانندگان بعد از خواندن کتاب متوجه خواهند شد که با بسیاری از اولیاء الهی و ظرائف فکری و شخصیتی آنها آشنا شدهاند. در واقع از مکتب ملاحسینقلی تا آقای بهاری، سید احمد کربلایی حتی سیدجمال الدین گلپایگانی و علما و عرفای دیگر در این کتاب حاضرند و شما روایت داستان را از دیدگاه آنها خواهید خواند و این امر موجب میشود خواننده از زوایای مختلف با فضای فرهنگی و سیاسی و معنوی نجف اشرف هم نشین باشد.
به نظر شما که مولف هستید رسالت کتاب چیست؟
رسالت این کتاب صرفاً تعریف داستان نیست، رسالت آن این است که خواننده از ابتدا که با این کتاب هم نفس میشود، وقتی کتاب را به اتمام میرساند فکر یک حرکت معنوی جدی و عملی داشته باشد و رگههای برنامه ریزی این امور در او شروع به قوت گرفتن کند، لا اقل انگیزهای برای ورود به سرزمین حقیقت در او ایجاد شود، البته این خیال خامی است که بنده پختهام، اما حقیقتا آن را قلبا از ساحت اهل بیت علیهم السلام درخواست کردهام و البته در این رابطه بسیار به به مدد و عنایت امیرالمومنین علی علیه السلام امیدوارم.
یک نکته دیگر شاید رسالت کهکشان نیستی این باشد که معارف بلند شیعه را در بستر جدیدی منتقل کند که البته در همین حین «رمان» هم باشد؛ این کار در آثار غربی بعضاً صورت گرفته است. مثلاً پائولو کوئلیو از این کارها زیاد کرده، یا یک نویسنده آلمانی به نام هرمان هسه. کتابهایی مثل «ملت عشق» به قلم الیف شافاک یا «گاه ناچیزی مرگ» نوشته محمدحسن علوان نویسنده اهل عربستان که بوکر عربی ۲۰۱۷ را هم از آن خود کرد، یا قلندر و قلعه که رمان زندگی سهروردی است. اما بسیاری از این کتب بیشتر متکفل روایت داستان و یا بیان قصه بودهاند، اما به نظر من با توجه به اینکه زندگینامههای مرحوم قاضی چندین بار نوشته شده است این بار احتیاج به یک پله بالاتر از منظومه فکری و حیات ایشان بوده است که در قالب داستان به ما نشان بدهد قاضی از ابتدا جزء به جزء با چه اموری دست و پنجه نرم کرده است تا به این بلندا از حقیقت دست یافته است. به تعبیری برای مخاطب همزاد پنداری شود و البته توجه او را به عمق مفاهیمی که سید علی قاضی صبح و شب به آنها متوجه بوده است معطوف کند.
حتی بعضا به شکل پراکنده داستانهایی از زندگی ایشان نوشته شده بود، و خیلیها خوانده بودند، اما تصور من این بود که لازم است کمی جدیتر وارد فضای اندیشه و احوالات توحیدی و منازل مجاهده با نفس ایشان شد و سلوک معنوی در ساختار داستانی ارائه شود تا کشش داستان خواننده را با حقایقی که هستی اصولا بر اساس آن شکل یافته است مواجه کند. به عبارت دیگر شاید بتوان گفت خواننده در کهکشان نیستی لابلای هزارتوی حیات تاریخی ایشان، سیر معنوی و شیوه برخورد او با مشکلات و وادیهای رسیدن به توحید را نظارهگر میشود. برای همین در چند فصل اول کتاب شما از قول رَخشنده سادات که همسر تبریزی ایشان بوده است از جزئیات و اتفاقات ریز زندگی ایشان که بسیاری از آنها بر پایه مستندات است مطلع میشوید. به عبارت دیگر کتاب متکفل معارف این بستر است که شکل تاریخی-داستانی به خود گرفته است؛ لذا نکتهای که در بین است این است که به نظرم از این کتاب فقط نباید توقع رمان داشت، باید از آن توقع یک سطح دیگر برای حقیقت و رجوع به خویشتن داشت، ممکن است برای بعضی از مخاطبان بعضی عبارات سنگین باشد، اما کتاب طوری نوشته شده که پس از فرازهایی که حال و هوای نسبتا عمیق تری دارد بلافاصله فضای داستانی این سختی را به تعادل برساند.
پیشنهاد من به خوانندگان، خواندن کتاب با حوصله و تأمل است و امیدوارم در این تأملات دست ولایت امیرالمومنین علیه السلام و عنایت مرحوم قاضی را دریابند.
کتاب چندبار ویرایش شد؟
برای نوشتن و ویرایش و ویراستاری کتاب وقت بسیاری گذاشته شد. بنده در حدود سه بار از ابتدا تا انتهای روی کتاب کار کردم؛ و بعد دوبار و یا کمی بیشتر ویراستاری سنگین توسط یک تیم حرفهای و توانمند صورت گرفته است و بعد از آن هم مجدد بنده باز بینی کرده و اعمال نظر کردم و دوباره تیم ویراستاری متن را تصحیح کردند و در نهایت بعد از صفحه بندی یک دور نمونه خوانی کامل و با دقت انجام شد که امیدوارم دیگر مشکلی دربین نباشد.
کتاب مجوز دریافت کرده است؛ چون شنیدهام برای عرضه کتاب پیش ثبتنام داشتهاید؟
کتاب مجوز دریافت کرده و به چاپ خانه رفته است. ما یک پیشثبتنامی کردیم، این پیشثبتنام انجام شده و به آمار خوبی هم رسیدیم. تا الان فکر میکنم نزدیک به ۵ هزار نفر پیشثبتنام کردهاند.
برای نوشتن این کتاب، مطالعات مقدماتی و آموزش در حوزه رماننویسی داشتید؟
من از کودکی به شکل حرفهای رمان خوان بودم و با توجه به رشته دانشگاهیام در حد بضاعتم مطالعات نسبتا گستردهای کردهام. پروژه قبلی که وقت بسیاری را صرف خود کرد طرح درس حیلههای مدرن شیطان بود که نسبتی عمیق با رمان نویسی و پردازش داستانی داشت. رمان نوشتن مانند فیلمنامه نوشتن میتواند باشد، بالاخره کار سینما روی نوشتن، زاویه دید و پردازش کمک میکند و آن بستر خیلی به من کمک کرد.
پیش از «کهکشان نیستی» یک رمان با نام «ایلیا» نوشته بودم که هنوز تکمیل نشده است و آن را به چاپ نرساندم. «کهکشان نیستی» را هم با تامل و تردید نسبت به این که این کار از عهدهی من بر میآید یا نه نوشتهام، بلکه مورد عنایت ساحت ولایت قرار بگیرد.
در کتاب «کهکشان نیستی» یکسری اصطلاحات تخصصی و عرفانی به کار رفته که مخاطب عام شاید خیلی متوجه آنها نشود. آیا اینها توضیح داده شده؟
خیلی سوال خوبی است. به نظر من در تقسیم بندی که ما از عام و غیر عام داریم باید تجدید نظر شود. در کتاب ممکن است کلماتی چه عربی چه فارسی به کار رفته باشد که بعضی از مخاطبان معنای آن را ندانند که در بعضی موارد ترجمه شده است. برای مثال بعضی اوقات کلمات به لهجهی عراقی لابهلای وجود دارد که آنها در پاورقی یا خود متن توضیح داده شده است که البته این موارد بسیار محدود است. اما تصور من این است که مخاطبی که ما اسم آن را عام میگذاریم و با این عنوان او را از فضای اندیشه و شیرینیهای بطون حقیقت محروم میکنیم استحقاق این را دارد که مرحله به مرحله با مطالب جدی و عمیق دین مواجه شود، اگر بنا باشد همیشه در یک سطح بماند و فقط با قصه خواندن مشغول باشد لااقل من برای خودم همچین رسالتی را نمیبینم که بخواهم چیزی بنویسم، در واقع بلد نیستم. از طرف دیگر مطالب طوری نوشته شده است که با کمی دقت خواننده به قول شما عام متوجه آن خواهد شد و ان شاءالله در فضای جدیدتری از ماجرای انسان و حقیقت او تنفس خواهد کرد. سوای اینکه عمدتا در کتاب از کلماتی استفاده شده است که ریشه دینی دارند، یعنی شما نمیتوانید بگویید اینها اصطلاحات خاصِ عرفانی است، بلکه عمدتا افراد با آنها مأنوس، اما بی توجه به آن هستند و در بسیاری از موارد در متون روایی و قرآن کریم از آن استفاده شده است. علاوه بر اینکه تلاش شده است که در فصول کتاب کم کم از آنچه در جایی گفته شده و محتمل است برای مخاطب گنگ باشد که (البته بعید میدانم) پرده برداری شده و برای او پیچیده نباشد.
با توجه به اختلافاتی که مشربهای مختلف دارند، مثلاً موضوع ورود فلسفه به حوزه بوده؛ اتهاماتی که به آقای قاضی زده میشد و... این قضایا چطور در کتاب آمده است؟
یکی از بحثهایی که از حیث تاریخی و محتوایی وقت بسیاری را برای نوشتن کتاب گرفت همین موضوع بود که البته نشد همه آنها در کتاب منعکس شود.
از این رو سوال کردم که تصور این است که آقای قاضی صرفاً یک عارف عزلتنشین و گوشهگیر بوده و ارتباطی با تحولات تاریخی و سیاسی نداشته است. برای مثال، دیداری که ظاهراً ایشان با حضرت امام (ره) داشتهاند در کتاب چگونه منعکس شده است؟
تلاشی که ما در کتاب داشتیم منعکس کردن واقعیت حیات ایشان بود. چون این تصور که ایشان عزلت نشین و گوشهگیر بوده است در واقع انحراف جریان واقعیت است. کافی است ایشان را بدون هیچگونه نقاب و یا انحرافی منعکس کنیم، یعنی اتفاقاتی که افتاده است با سیر تطور تاریخی زندگی ایشان به درستی بیان شود کفایت از تمام شبهات در رابطه ایشان میکند. یک وقت کسی ممکن است هیاهو داشته باشد و با شلوغ کاری کار خویش را پیش ببرد که عمدتا این گونه فعالیتها اثر عمیق نخواهند داشت یک وقت هم کسی مثل مرحوم قاضی در وسط اجتماع آرام و بی سرو صدا مشغول مهمترین فعالیتی است که از دست یک انسان بر میآید و نتایجی را تحویل جامعه میدهد که از هزاران کار پر سرو صدا و خوش ظاهر اثری عمیقتر در همان دوره و نسلهای آینده میگذارد.
آیتالله قاضی قطعاً با عزلت نشینی و صوفی مأبی به معنای انحرافی آن مشکل داشته است، یک منطقهای در نجف است که به آن صافیصفا میگویند، ایشان جمعهها یا بعضی روزها به آنجا میرفتند، آدمها و از جمله بعضی از صوفیه از خانقاهی که نزدیک صافی صفا بوده است آنجا آمده و زیرانداز و فرش میانداختند و آنجا مینشستند و آقای قاضی آنها را نصیحت میکرده و تلاش جدی بر تصحیح رویه آنها داشته است، این امر خلاصه به این مکان نمیشود و ایشان رویهای این چنین داشتهاند که بخاطر همین نشست و برخاستها عدهای گمان میکردند که ایشان به صوفیه انحرافی تعلق خاطری دارد.
در کتاب مفصلا به نقش آفرینی ایشان در استمرار حیات حوزه و تبعیت کامل ایشان از مرجعیت زمانه پرداخته شده است. آسیدابوالحسن اصفهانی به عنوان مهمترین مرجع تقلید هم دوره مرحوم قاضی روابط شگفتی با ایشان دارد، چه در جوانی این دو که تقریبا هم سن و سال بودهاند و با یکدیگر در مدرسه قوام نجف اشرف مباحثه داشتهاند و چه در زمان پیش از مرجعیت که سید ابوالحسن در جلسات دعای سمات مرحوم قاضی شرکت میکرده و منتظر وعده ایشان برای رسیدن به مرجعیت بوده و چه در زمان مرجعیتش که بخاطر فشارها و مصالحی که مورد نظرش بوده فضای عرفانی نجف را تا حدی رو به تنگی جهت دهی میکند.
سید ابوالحسن به شخصه با این فضاها مشکلی نداشت، ولی گویا نظرش بر این بوده که حوزه نجف باید صرفاً متکفل فقه جعفری باشد و برای پاسخگویی به شبهههای کلامی و فسلفی حوزه اصفهان و حوزه مشهد باید این رسالت را برعهده بگیرند؛ لذا این تقابل صحنههای بسیار زیبایی را خلق میکند که تلاش شده نقش مرحوم قاضی در مواجهه با یک مرجع تقلید بزرگ و جهانی که مصلحت را طوری تشخیص داده است که مکتب عرفانی نجف را تحت فشار قرار میدهد، چطور باید هم جانب او را رعایت کرد و هم این رگه حیات این مکتب که به یک عنوان میتوان ریشههای فکری انقلاب اسلامی را در آن جستجو کرد رو به اختناق نرود.
در واقع مرحوم قاضی کارش بجای نوشتن کتاب، نوشتن انسانها و حکاکی حقیقت بر قلب آنان بوده است و آرام و بی هیاهو کاری کرده است کارستان و انسانهایی را تربیت کرده که بسیاری از آنها جریان سازانی بودهاند که نقشی موثر در تاریخ ایفا کردهاند. برای مثال میتوان به ارتباط ایشان و پیگیریهایشان درباره به روز رسانی علوم حوزوی و اثرگزاری بسیار مهم شان بر مرحوم علامه محمدرضا مظفر و آیت الله خویی و یا بسیاری دیگر که در اذهان عمومی شناخته شده نیستند اشاره کرد و اینها فارغ از تربیتهایی است که ایشان روی آیت الله بهجت و علامه طباطبایی و شیخ محمد تقی آملی و بسیاری دیگر داشته است و مهم اینکه در تمام سطوح هر کس از ایشان بهره خویش را برده است. علاوه بر اینها تاریخ به ما نشان میدهد مرحوم قاضی پی گیر وضعیت ایران بودهاند و برای آن دل میسوزاندهاند و همین طور نسبت به وضعیت نجف و عراق.
درباره دیدار ایشان با مرحوم امام هم مفصلا در کتاب بخشی به آن اختصاص یافته که ان شاءالله خوانندگان خواهند خواند.
راجع به طراحی جلد کتاب، چون عکسی که در شبکههای اجتماعی منتشر شده جلد جالبی دارد، توضیح بدهید؟
طراح جلد آقای دانیال فرخ است و از آنجا که طراح ماهر و کاربلدی هستند، انتشارات فیض فرزان به ایده ایشان اعتماد کرد و همانطور که میبینیم طرح جذابی تولید شد، البته به خاطر هزینههای چاپ جلد نتوانستند تمام فکری که داشتند را پیاده کنند، اما همین هم به نظرم زیباست.
اسم کتاب از کجا انتخاب شده است؟
نمیدانم به دلم افتاد، اما یک مرحلهای در سیرالیالله است که همه میدانند و به آن فنا فیالله میگویند که درواقع نیستی انسان و تثبیت حقیقت در آن است. بعضاً بعضی از مخاطبان سوال کرده بودند چرا «کهکشان نیستی»؟ درواقع آنجا منزلگاهی در سیر انسان به سوی حقیقت خود است که انسان و هویت او نیست و فنای در ذات و اسماء و صفات الهی میشود و خدای تبارک و تعالی در جایگاه عبد خویش مینشیند و انسان تبدیل به خلیفهالله میشود که قرآن کریم در آیه «انی جاعل فی الارض خلیفه» به آن اشاره کرده و در احادیث از آن تعبیر به حدیث قرب نوافل یا فرائض میشود.
با بازماندگان آقای قاضی ارتباطی گرفتید؟
تقریباً چند سالی با شاگردهای مکتب ایشان، شاگردهای شاگردهای ایشان در عراق و ایران در ارتباط هستم. تلاشم بر این بوده است حالا که چهارده یا پانزده سالی اوقات بسیاری از اولیای الهی را با حضور خودم نزدشان تلف کردهام بلکه بتوانم از کلمات و سخنان ایشان در این کتاب بهره ببرم، امیدوارم مورد قبول ساحت امام عصر (عج) قرار گیرد.
آن فردی که در کنار مقبره ایشان مسئول آنجاست، کیست؟
«آسیدعلی» نوه دختری ایشان است، ایشان میآید آنجا را میشوید و تمیز میکند و به زوّار خدمت میکند.
در پایان اگر نکتهای باقی مانده.
من سعی کردم بحث شکست حصار زمان را در کتاب به شکل داستانی به تصویر بکشم. اینکه آقای قاضی منحصر در آن زمان نبوده و نیست و اکنون هم برخی افراد باایشان واقعاً ارتباط دارند که من آنهایی که با ایشان ارتباط دارند را دیدهام. در آخر باید بگویم که به چشم خود دیدهایم و معتقدم که حکومت انسانسازی سید علی قاضی طباطبایی «ره» کار خودش را همچنان مثل قبل انجام میدهد...
منبع: فارس
انتهای پیام/ 341