به گزارش خبرنگار دفاعپرس از یزد، شهید سید «ابوالفضل موسوی» فرزند سیّدعلیاکبر، در تاریخ ۱۳۵۰/۱/۱ هجریشمسی همزمان با عید نوروز در خانوادهای مذهبی و مستضعف و از سلاله سادات، در روستای هفتادر از توابع بخش عقدای اردکان دیده به جهان گشود. سرانجام در تاریخ ۱۳۶۶/۵/۱۴ در منطقه عملیّاتی سردشت و در عملیّات نصر ۷ بر اثر اصابت ترکش به شکمش به شدّت مجروح شد و با پرواز روح بلندش به ملکوت به فوز عظیم شهادت نائل شد.
در ادامه وصیتنامه شهید بزرگوار را از نظر میگذرانیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
و قاتلوهم حتی لاتکونوا فتنه
ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون
گمان مبرید آنانکه در راه خدا کشته شدند مردگانند بلکه زندهاند و در نزد خدای خود روزی میخورند.
با درود و سلام بر پیشگاه بقیه اله الاعظم روحی و الرواح الفدا بر منجی عالم بشریت حجه ابن الحسن العسکری و نائب برحق و ولایت فقیه زمان حضرت آیت العظمی الامام الخمینی و به امید آزادی کربلا وصیتنامه خود را آغاز میکنم. جوانها و آنانکه که میتوانند به جبهه بیایند که فعلاً مسئله اصلی جنگ است که در لبه پیروزی هستیم احتیاج به نیرو است. پس هر چه زودتر به جبههها بیائید و مسئله جنگ را حل نمائید.
الان که وصیتنامه خود را مینویسم چند ساعتی بیشتر به عملیات نمانده است، اما تو ای مادر من هرگز لباس سیاه نپوش و هرگز در شهادت من گریه نکن که من امانتی بیش نیستم. فرض کن که اگر پولی از بانک گرفتهای و پس از مدتی پس خواستند ناراحت نمیشوی. ما نیز امانتی بیش نیستیم که صاحب آن امانت خود را از شما خواسته.
آفرین بر شیرت که این چنین پاک بوده است، اما شما ای برادران عابدین و حسن با درس خواندن خود راه شهیدان ادامه دهید و صادق جان و باقر جان صبر پیشه کن که استقامت از بهترین کارهاست، اما شما ای اقوام و ای دوستان ای آشنایان هر که از ما بدی را دیده است ما را ببخشد. عمه جان و خاله جان، پسر خالهها و پسر دائی و مخصوصاً دائی بزرگ حاجی سید مهدی که به عنوان پدر برای ما بودهاید. عموجان، پسر عمو و دختر عموها تمام ما را ببخشید و ما را حلال کنید که به قول شاعر:
اگر بار گران بودیم و رفتیم اگر نامهربان بودیم و رفتیم
اما دایی جان از تو چند خواهش دارم، ۱۵۰ تومان پول سید نورالدین نذر کردهام بپرداز. یک ماه روزه و ۲ سال نماز قضا دارم البته خواندهام، اما میترسم در دوران جوانی قبول نبوده باشد. وصیتهایی را داشتهام که تعداد چند چیزی که دارم به کسانی که وصیت کردهام بپردازی، اما شما ای معلمان آینده کشور ای دانشجویان مرکز تربیت معلم علی تحلمی.
غافل نشوید که معلمی شغل نیست بلکه یک وظیفه بسیار سنگین است و باید پیامبرگونه عمل نمائید. مخصوصاً معلمان سال اول که دو سال باهم بودهایم اگر ناراحتی از ما دیدهاید ما را ببخشید بین آبادی، واعظی، اقبال، عبدالهی، توکلی، اسماعیل حیدری، رضا ناصرحسینی، میرزایی، قاسمی، مظفری، محمودی، تاج آبادی، کاظمی نسب، سلیمی، بمانی، حسین مهدی، کمالی و دیگر بچهها که فرصت ذکر تمام اسامی آنها نیست و از بچههای هفتادر، دو یا سه نفر مطمئن باشند که اگر توبه نکنند روز قیامت شرمنده خواهند شد.
تو ای کوههای کردستان، ای شهر بوکان، ای استان خوزستان شاهد باشید، ای قلههای بلند سر دشت، ای حجاج شهید شاهد باشید که تا آخرین نفس جنگیدم تا به شهادت رسیدم. دیگر بیشتر مزاحم وقت شریف شما نمیشوم و از تمام شما التماس دعا دارم.
اگر رفتم از این دنیا بدانید ای جهانداران من از شوریده حالان سر کوی وفا هستم
غلامرضا پسر عمو مواظب رفیق من باش تا ببینی به قسمی که خورده وفا میکند یانه.
انتهای پیام/