به گزارش خبرنگار دفاعپرس از اردبیل، کتاب « دره در آتش» روایتی داستانی از سرگذشت شهدای شمال غرب زمستان سال 1385 تیپ 37 حضرت عباس (ع) سپاه حضرت عباس (ع) استان اردبیل است.
در این کتاب سرگذشت داستانی شهیدان «یونس نوروزی»، «مختار قهرمان زاده»، «موسی قدیری»، «میر بهروز کریمی»، «میر هاشم موسوی» و «محمد قلی زاده» به رشته تحریر در آمده است.
این کتاب 228 صفحه ای را انتشارات «خط هشت» در سال 1398 به نویسندگی «محمد حسین حسین پور» به سفارش و حمایت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان اردبیل چاپ و منتشر کرده است.
گزیده ای از متن کتاب:
شبِ قبل از آخرین اعزام، «مختار قهرمانزاده» فرزندانش را دور خود جمع میکند و از آرزوهایشان میپرسد.
کسی که عادت داشت همیشه زود بخوابد، تا پاسی از شب بیدار میماند و بچهها را به تحصیل با معدل بالا تشویق میکند که اگر چنین کردند، هر چه بخواهند برایشان میخرد.
تا جایی که مینویسد و امضا میکند و به همسر سفارش میکند: «حتی اگر من نبودم و کودکان به وظایفشان عمل کردند، موظف هستی به آنچه نوشتهام عمل کنی».
بیسیمِ «موسی قدیری» هرگز خاموش نشد.
کسی که از سرمای بسیار نتوانست بندِ پوتین را باز کند و با بستن آن، جلوی خونریزیِ زخمِ پایش را بگیرد.
همچنان از پشت بیسیم به همرزمانش گرای تروریستهای پژاک را میداد تا اینکه دیگر رمقی باقی نمانده بود و روضه خواند.
آخرین کلامش را هیچکس فراموش نکرد: «مرا در کنار برادرِ شهیدم دفن کنید.»
گلولهای که تک تیرانداز به سمت سر «میربهروز کریمی» شلیک کرد و از کنار گوشش رد شد و سپس قلبش را نشانه گرفت تا دیگر نمازِ شب را روی زمین نخوانَد و راهیِ آسمان شود.
کسی که در نمازجمعهها حضوری پر رنگ داشت و فرزندانش را به این امر سفارش میکرد.
چه شده بود که به پسر 15 سالهاش وصیت میکرد و به گونهای سخن میگفت که شاید در آیندهای نزدیک دیگر همدیگر را نبینند.
«میرهاشم موسوی» و آن روایت 10 سالگیاش. وقتی سوی قبر روانه بود و خاک بر رویش میریختند، به آنها گفت: «تا 10 سالگی پسرم صبر کنید که دخترها بزرگ شوند و او مردِ خانه ...» از خواب پرید با این وعده که مهلت دادهاند.
همزمان با میلادِ 10 سالگیِ کودکش، پر کشید و همسر، اشکریزان از او گفت که اهل زندگی بود و عاشقِ پاسداری. «چه سفرها کردهایم» را بر زبان جاری ساخت و به سفرِ آخر با میرهاشم اشاره کرد.
همه «محمد قلیزاده» را با آن زیارت عاشورا در شب عملیات به خاطر دارند.
اشکهایی که ریخت و دلش را متصل کرد به سیدالشهدا علیهالسلام و حضرت ابوالفضل علیهالسلام که همواره پیشرو بود و در عملیاتهای مخاطرهآمیز، داوطلب.
چشمانی که خیلیها را شیفته کرده بود؛ از بس برای امام حسین علیهالسلام باریده بودند.
انتهای پیام/