چهل‌سالگی سرو/ شهید «سیدعلی دوامی»؛

سپاه مدرسه عشق است/ شهادت درسی است گرانبها که پیامبران وارث آن هستند

در فرازی از وصیت‌نامه شهید «سیدعلی دوامی» آمده است: می‌دانم که سپاه مدرسه عشق است عشق به لقاءالله و می‌توان در آنجا خودسازی کرد و پا به جبهه‌های نبرد گذاشت و می‌دانم که میدان جنگ لحظات مرگ و زندگیست و شهادت را آرزو کردم که بار الها من نمی‌خواهم که در بستر بمیرم. می‌روم تا همچو مردان خدا در دل سنگر بمیرم.
کد خبر: ۴۳۲۷۹۷
تاریخ انتشار: ۰۲ دی ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۷ - 22December 2020

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و در زادروز شهید «سیدعلی دوامی» زندگی‌نامه و وصیت‌نامه این شهید را از نظر می‌گذرانیم.

زندگی‌نامه شهید:

«سیدعلی» در دوم دی ۱۳۴۶ برابر با ۲۱ رمضان در ساری به دنیا آمد. کودکی بیش نبود که والدینش از هم جدا شدند و او تحت سرپرستی مستقیم مادرش قرار گرفت. پس از مدتی، به همراه مادر به تهران نقل مکان کرد و دوره ابتدائی را در مدرسه ملی تهران به پایان رساند.

با شروع انقلاب اسلامی، با وجود سن کمش، به همراه مادر در راهپیمائی‌هایی که علیه رژیم پهلوی صورت می‌گرفت، شرکت می‌کرد. پس از مدتی، دوباره به ساری بازگشتند و دوره راهنمائی را در مدرسه «فردوسی» ساری سپری کرد.

در همین دوران بود که بر اثر ارتباط مستقیمی که با دائی‌اش شهید «محمود نیک‌دوز» داشت، از نظر شخصیتی متحول شد. به‌طوری که دائماً برای خواندن نماز و نوحه‌سرائی برای اهل بیت، در مسجد حضور پیدا می‌کرد.

سپاه مدرسه عشق است/ شهادت درسی است گرانبها که پیامبران وارث آن هستند

سیدعلی پس از پایان سال سوم راهنمایی به خاطر اعزام به جبهه، ترک تحصیل کرد. او معتقد بود که باید به جبهه رفت و از دین و کشور دفاع کرد. می‌گفت: «اگر زمان امام حسین (ع) بود، حتما به یاری‌اش می‌شتافتم.»

او با چنین تفکری بود که در سال ۶۲، در حالی که شانزده ساله بود، به جبهه‌های نبرد اعزام شد. سیدعلی، در بهمن ۶۶، به عضویت رسمی سپاه در آمد و مدتی در ساری، به عنوان نیروی پرسنلی سپاه مشغول به کار شد؛ اما نتوانست دوری از منطقه و هم‌رزمانش را تحمل کند؛ بنابراین بار دیگر عزم رفتن کرد.

او با اینکه بیست سال بیشتر نداشت، به سمت فرماندهی گردان مسلم‌بن‌عقیل رسید. اگرچه، او سمت‌های مختلفی را، از جمله فرمانده گروهان، معاون فرمانده گردان، جانشین فرمانده گردان، و جانشین مسئول محور لشکر ۲۵ کربلا، بر عهده داشت.

مادرش می‌گوید: «همیشه در آخرین دیدارهایش می‌گفت: مادرم باید بدانید که علی با کالیبر ۶۰ شهید می‌شود.»

سپاه مدرسه عشق است/ شهادت درسی است گرانبها که پیامبران وارث آن هستند


سیدعلی در آخرین اعزامش در سال ۶۷ که هم‌زمان با ماه مبارک رمضان بود، به جبهه اعزام شد. او قبل از رفتن، وصیت‌نامه‌اش را نوشت و سرانجام، سیدعلی در شب ۲۱ رمضان ۶۷، شال سبز رنگی به کمر بست و به هم‌رزمانش گفت: «شب آخری است که در این دنیا هستم.»

و روز بعد، هم‌زمان با روز ۲۱ رمضان که مصادف با ۱۸ اردیبهشت ۶۷ بود در سن ۲۱ سالگی که زندگی‌اش با عدد ۲۱ رقم خورد و لقب سردار ۲۱ را به خود اختصاص داد در منطقه شلمچه در اثر اصابت گلوله کالیبر ۶۰ به شهادت رسید و به لقاءالله پیوست.

سپاه مدرسه عشق است/ شهادت درسی است گرانبها که پیامبران وارث آن هستند

وصیت‌نامه شهید:

بسم الله الرحمن الرحیم

«من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه فمنهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلاً»

با درود و سلام بر امام حسین که چگونه زیستن و چگونه مردن را به ما آموخت و با درود و سلام بر امام امت خمینی بت شکن، و با درود و سلام بر رزمندگان اسلام که مردانه در جبهه‌های جنگ در حال نبرد یا دشمنان کافر می‌باشند.

دست از سر و تن زسر جدا باید رفت
در دشت بلا بهر بقا باید رفت

غفلت منما که خصم دون بیدار است
از پا منشین به کربلا باید رفت

من به آگاهی کامل وارد سپاه شدم، چون می‌دانم که سپاه مدرسه عشق است عشق به لقاءالله و می‌توان در آنجا خودسازی کرد و پا به جبهه‌های نبرد گذاشت و می‌دانم که میدان جنگ لحظات مرگ و زندگیست و شهادت را آرزو کردم که بار الها من نمی‌خواهم که در بستر بمیرم. می‌روم تا همچو مردان خدا در دل سنگر بمیرم و می‌دانم که به شهادت می‌رسم و از خداوند متعال می‌خواهم اگر لیاقتی را داشتم بدنم مانند بدن فاطمه زهرا مفقودالجسد بشود.

شهادت درسیست گرانبها که پیامبران وارث آن و خدا خونبهای آن است. اکنون که در سیاهی شب تنها با خدای خود هستم این وصیت‌نامه را بر روی کاغذ می‌آورم شاید با این وصیت عده‌ای را به حقانیت در این راه آگاهی دهم انسان تنها در مقابل مرگ تسلیم است و هیچ کاری از او بر نمی‌آید بسی چه بهتر که این مرگ در راه عشق خود در راه با آنکسی باشد که انسان او را می‌پرستد و بصورت شهادت انسان ملقب بشود که بزرگترین نام‌ها یعنی شهادت است، او شهید، چه زیباست این نام، و چه گوشنواز یعنی کسی که شهادت می‌دهد با خویش به درستی راهی که رفته است، بعد از مرگ مرا در گوری در کنار دیگر شهدا بخاک بسپارید. چون آنجا گوشه‌ای از کربلا می‌باشد و روی قبرم را لاله سرخ بکارید که آن رهگذر [] بداند که من قطره خونی بودم در میان خون‌های پربهای دیگر.

سپاه مدرسه عشق است/ شهادت درسی است گرانبها که پیامبران وارث آن هستند

با جامه خونین به سنگر خواهم رفت
با هدیه جان سوی سفر خواهم رفت

با پیکر صدپاره به شب خواهم زد
سیمرغ صفت سوی ظفر خواهم رفت

از پدر و مادرم تقاضا دارم که با لبخند بر گورم نظاره کنند، چون گریه را دوست ندارم و از کسانی که با من زیر یک سقف بودند تقاضا دارم با روی باز این افتخار را بپذیرید.

مادرم و خواهرم و ... برای من اشک نریزید، چون شهید زنده است؛ و مادر برای من شیون نکن، زیرا تو مأموریت خود را بخوبی انجام داده‌ای و امانتی را که خدا به شما داد سالم و در راه خودش به او باز گردانیدی و مادر جان خوشحال باشی از اینکه فرزندت را در راه اسلام از دست داده‌ای، چون دیگر آن دنیا فاطمه زهرا از تو گله‌ای ندارد و شما‌ ای خواهرانم وقتی که جسد پاره پاره مرا به شهر آوردند لباسی سفید به تن کنید و خوشحال باشید که برادرتان در میدان جنگ به شهادت رسیده است و به لقاء دوست رفته و از خواهرزاده‌ام محمد، محمدرضا و محمود می‌خواهم که حسین‌وار راهم را ادامه دهد و از خواهرزاده دیگرم آتنا می‌خواهم که زینب‌وار زندگی کند و حجاب خود را همیشه حفظ کند و با داشتن حجاب مشت محکمی به دهن مستکبرین زمان بزند. در آخر از همه مومنین طلب بخشش را دارم.

در وادی عشق عاقلان مجنونند
در مسلخ عشق عاشقان در خونند.

چون وصف کنم که عاشقان چونند
از دایره عقل همه بیرونند

بی‌عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد.
چون عاشق مهدی خود مقبول خمینی شد

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
«فدائی امام سیدعلی دوامی»

در ضمن وصی من مادرم و ناظرم خواهرانم فریبا، [] باشد و اگر پول یا حقوقی از من مانده و یا برای مراسم‌هایم وسایلی می‌خواهید از طرف بنیاد یا ارگان‌های دیگری به خانواده‌ام بدهید به مادرم فاطمه نیکدوز بدهید.
در ضمن همه کار‌های مراسم و ... به عهده مادرم باشد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها