به گزارش خبرنگار دفاعپرس از یزد، از اهمیّت و قداست «قلم» هر آنچه گفته و نوشته شود٬ حق مطلب ادا نمیشود؛ امّا علیرغم این عظمت، در طول تاریخ گاهی اوقات بعضی واژهها مایۀ افتخار و اعتبار قلم میشوند. شهدا و خصوصاً خواص، آنهاکه الحق زاهدان شب و شیران روزند و بهشت را به بها خریدند و مصداق «ان الله شتری من المومنین …» شدند، از این قماشند.
صدفهای گرانبهایی که در اقیانوس بیکران هستی، گوهر وجود خود را پروریدند و پروانهوار سوختند و روشنایی بخشیدند. شهید زفّاک نمونه و واژهای از این واژگان است که در همان اوان کودکی مبارزه با نفس را سرلوحه زندگی کوتاه، امّا پر برکت و ارزشمند خویش قرار داد. گویا تقدیر چنان است که مردان تاریخ ساز بشریّت، باید با محرومیّت ومشقّت سرکنند تا فولاد وجودشان در کوران حوادث آبدیده شود.
شهید حسن زفّاک، سوّمین فرزند مرحوم محمّد زفّاک در تاریخ ۲/۱/۱۳۴۴ در یکی از خانوادههای مستضعف اردکان، امّا متدیّن و متعهد و ولایی متولّد شد.
وی در کودکی (۹ سالگی) از نعمت پدر محروم شد و مادر مؤمن و صبور وی وظیفۀ تعلیم و تربیت او را به تنهایی متکفّل شد و جای خالی پدر را برای او پر کرد.
اخلاق و رفتار وی نمونه و الگوی عملی برای دیگران بود. علاقۀ وافری به فوتبال و نقّاشی داشت. تقیّد به انجام فرائض دینی، نماز جمعه و جماعات و نماز اوّل وقت، از خصوصیّات بارز او بود. نماز شب را در ۸ سالگی شروع کرد.
حضور در مراسم عزاداری سالار شهیدان، دعای ندبه، توسل، کمیل و اخلاص در عبادات وی زبانزد عامّ و خاص بود. به ائمه اطهار (علیهم السّلام) عشق میورزید. اعمال و رفتارش انسان را به یاد آن بزرگواران میانداخت. او پیرو راستین ولایت بود. نوافل را تا آخرین لحظات عمر خود ترک نکرد.
ایثار و از خود گذشتگی و شجاعت، جزئی از وجود او بود. تحصیل ابتدایی را در دبستان فردوسی اردکان و راهنمایی را در مدرسه راهنمایی علایی با موفّقیّت گذراند. متوسطه را در دبیرستان شرف اردکان در رشتۀ علوم تجربی ادامه داد. در تمام دوران تحصیل، کوشا بود و موفّق. اولیای مدرسه از او رضایت کامل داشتند. ۱۳ ساله بود که مبارزۀ حق طلبانه ملّت غیور ایران به رهبری امام خمینی (ره) به بار نشست و نسیم آزادی در فضای ایران اسلامی وزیدن گرفت.
شهید زفّاک با سنّ کم از فعّالان انقلاب بود. چند صباحی نگذشته بود که ملّت ستمدیدۀ ایران هنوز طعم شیرین این نعمت الهی را نچشیده بود که حمله همه جانبۀ استکبار به سر کردگی آمریکای جهانخوار و با نوکری صدام، به میهن اسلامی ایران آغاز شد و کربلایی دیگر در تاریخ اسلام تکرار شد و ندای «هل من ناصر» حسین زمان از جماران طنین انداز شد.
شهید زفّاک از زمره جوانان پاکباختهای بود که دعوت نایب امام و مقتدایش را لبیک گفت و راهی جبهه شد و به مصاف با متجاوزین به دین و ناموس و میهن خویش پرداخت. در مدّت کوتاهی با ابراز رشادتها توانست حسّاسترین مسئولیّتهای جبهه که همانا اطلاعات و عملیّات بود، بر عهده گیرد.
بنا به اظهار و اقوال همرزمان و همراهان، رشادتهایی در طول دوران رزمندگی، در واحد اطلاعات عملیّات از او سر زده است که حیرت همگان را برانگیخته است؛ گر چه بخش وسیعی از این افتخارات بنا به دلایل حفاظتی و امنیّتی برای همیشه در سینه او و تاریخ ثبت و ضبط گردیده و نا گفته مانده است. بارها به علّت مجروحیّت بستری شد؛ امّا حتی خانوادهاش را نیز مطلع نکرد. به هنگام مراجعت از جبهه برای مرخصی سعی میکرد با خانوادۀ شهدا روبرو نشود؛ چون از آنها خجالت میکشید که او را زنده ببینند.
معذّب و رنجور بود که بارها به مادرش یادآوری میکرد که چرا من لیاقت شهادت ندارم و هنوز در دنیای فانی نفس میکشم و ادامه حیات میدهم؛ لذا سعی و تلاش وافر میکرد تا بر اخلاص خود بیفزاید.
در سختترین عملیّات همواره پیشقدم و داوطلب بود. در مأموریتها وعملیّاتها، قرآن و نهج البلاغه را در لباس غواصّی قرار میداد و با خود حمل میکرد تا در کوچکترین فراغت از آنها بهره ببرد. با توجّه به مسئولیّتش گفته میشود در کوران جنگ به زیارت مرقد مطهّر ابا عبدالله الحسین (علیه السّلام) مشرف شده بود.
سرانجام این مجاهد راه خدا و شیر بیشۀ توحید پس از خلق شگفتیهای بسیار همچون علی اکبر امام حسین (علیه السّلام) سرو وجودش آماج تیر کین اعدا و یزیدیان صدامی قرار گرفت و قامت رعنایش در عملیّات کربلای ۵ در شلمچه خونین در خاک و خون غلطید و روح بلندش از قفس کوچک جسمش به ملکوت اعلی پر کشید و به سوی محبوب خرامید و آرام گرفت.
شهید زفّاک نه تنها با شهادت به آرزوی خویش دست یافت و افتخار اسلام و خانواده شد، بلکه مدال بزرگتری که همان مدال شهید مفقود بود، به گردن آویخت و سالها مفقود بود تا پس از ۹ سال در تاریخ ۱۳۷۴/۵/۷ پیکر مطهرش پس از بازگشت به وطن و تشییع با شکوه بر دوش و دست مردم قدرشناس اردکان در کنار دیگر لالههای پرپر و همرزمان شهیدش در بهشت به خاک سپرده شد.
انتهای پیام/