مروری بر زندگی‌نامه شهید «جمشید آهسته»

شهید «جمشید آهسته» در سال ۱۳۴۶ در روستای حسنیه در خانواده‌ای مؤمن دیده به جهان گشود و سال ۱۳۶۷ در منطقه فکه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
کد خبر: ۴۳۳۳۲۲
تاریخ انتشار: ۰۵ دی ۱۳۹۹ - ۱۱:۲۴ - 25December 2020

مروری بر زندگینامه شهید «جمشید آهسته»

به گزارش خبرنگار  دفاع‌پرس از خرم آباد، شهید «جمشید آهسته» در 30 شهریور سال 1346 در روستای حسنیه در خانواده‌ای مؤمن دیده به جهان گشود. وی به همراه خانواده در سال 1351 به دلیل اوضاع نابسامان اقتصادی به شهر خرم آباد  مهاجرت کرد.

این شهید والامقام تحصیلات ابتدایی خود را به همراه برادرش در دبستان «عزیز اله ضیائی» واقع در خیابان اسد آبادی به پایان رساند.

در سال 1360 پدرش فوت کرد. به همین جهت مسئولیت و سختی زندگی بر روی دوش وی افتاد و به خاطر تامین معاش خانواده مجبور شد تحصیلات خود را رها کند. در سال 1361 به‌عنوان نیروی بسیج مردمی به جبهه رفت و در عملیات بیت المقدس (آزادسازی خرمشهر) حضور داشت. در همان عملیات بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیه سر مجروح شد. در آذر ماه 1364 به خدمت ژاندارمری درآمد و پس از مدتی به گردان 307 سوسنگرد انتقال یافت.

سرانجام بر اثر اصابت ترکش خمپاره و آلوده شدن به مواد شیمیایی در منطقه عملیاتی فکه و همچنین عدم امکان کمک رسانی به مجروحین شیمیایی و دسترسی به آب سالم در روز 22 تیر ماه 1367 در منطقه «فکه» به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پس از یک ماه، پیکر شهید به زادگاهش در خرم آباد انتقال و به خاک سپرده شد.

خاطراتی از «عصمت بانو ایمانی» همسر شهید:

من و همسرم، مدت سه سال با هم زندگی مشترک داشتیم. هرچند مدت کوتاهی بود؛ ولی در طول همین مدت کوتاه زمان درس‌های اخلاقی زیادی از ایشان فرا گرفتم که همگی به صورت خاطراتی روشن در ذهنم ماندگار شده است.

جمشید بسیار بخشنده بود. با اینکه حقوق کمی دریافت می‌کرد قسمتی از درآمد خود را صرف کمک به بستگان که توانایی مالی کمی داشتند، می‌کرد. علاقه شدیدی به ائمه اطهار (ع) داشت. آخرین بار که راهی جبهه بود به من گفت: اگر عمری بود و برگشتم با هم به زیارت امام رضا(ع) می‌رویم و اگر هم  توفیق شهادت نصیبم شد، شما تنها به زیارت برو و از طرف من هم نایب الزیاره باش و سلام مرا به امام رضا(ع) برسان. به حجاب خیلی اهمیت می‌داد و همیشه با روی خوش من را به  داشتن حجاب دعوت می‌کرد و موارد لازم را تذکر می‌داد.

آخرین بار که همسرم به مرخصی آمد قبل از برگشتن به جبهه، به برادر زاده اش گفت: این بار دیگر سفر آخرم است. گویی از دیدار معشوق خبر داشت.

خاطره‌ای از مادر شهید آهسته:

شهید بسیار مسئولیت پذیر بود. زمانی که با برادر کوچکترش در دبستان «عزیز اله ضیائی» در خیابان اسد آبادی مشغول تحصیل بودند، چون شاگرد ممتاز و از ضریب هوشی بالایی برخوردار بود، او را به دبستان خیام انتقال دادند در حالی که برادرش در همان دبستان ماند، ولی شهید بخاطر برادرش حاضر نشد که به دبستان خیام برود و در همان مدرسه کنار برادرش ماند و ادامه تحصیل داد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار