به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و در سالروز شهادت شهید «سیدمجتبی علمدار» زندگینامه و وصیتنامه این شهید را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید:
در سحرگاه ۱۱ دی ۱۳۴۵، درست در لحظاتی که مؤذن، آوای دلنشین اذان صبح را سر داده بود، کودکی چشم به جهان گشود که نامش را «مجتبی» نهادند. نورسیدهای از تبار سادات که تولدش، بارقهای از امید را در دل «سیدرمضان و نوذر» به وجود آورده بود. پدر و مادری که در سیمای دلبندشان، آیندهای درخشان را میدیدند.
سیدرمضان با درآمدی متوسط، همواره دغدغه آن را داشت که فرزندانش تعالیم اسلامی را به درستی بیاموزند و بدان عمل کنند.
سیدمجتبی، تحصیلات ابتدائی را در دبستان «شهید عبدالحکیم قرهجه»، دوران راهنمائی را در مدرسه «شهید دانش» و مقطع متوسطه را در هنرستان «شهید خیریمقدم» فعلی ساری سپری کرد. اگرچه تحصیلاتش به دلیل پیروی از فرمان پیر جماران و انجام تکالیف الهی ناتمام ماند، امّا بعد از سالهای جنگ، ادامه تحصیل داد.
او در سال ۱۳۶۲ همراه چند تن از دوستانش، دوران آموزش نظامی را در پادگان منجیل پشت سر گذاشت و بعد از آن به منطقه کردستان اعزام شد. حضور او در کردستان با اتمام عملیات والفجر ۴ مصادف بود؛ اما بعد از عملیات، به همراه دیگر رزمندگان، در پایگاه «ساوجی» منطقه پنجوین عراق مستقر شد.
او در سال ۱۳۶۳، به منطقه علمیاتی جنوب عزیمت کرد و در گردان امام حسین (ع) لشکر ۲۵ کربلا، بهعنوان تیربارچی استقرار پیدا کرد.
این رزمنده سرافراز، از نقش آفرینان عملیات پیروزمندانه کربلای ۱ نیز بود. او بعد از این عملیات، وارد گردان مسلم بن عقیل شد و تا پایان جنگ نیز، در آن باقی ماند.
نخستین عملیاتی که سید همراه این گردان انجام داد، عملیات کربلای ۵ بود. گردان مسلم پیش از این عملیات، در منطقه صیداویه در آبادان مستقر شد. اینجا بود که مجتبی، همراه سایر رزمندگان، در کنار نخلهای استوار جنوب، نجواهای عاشقانه خود را در سوگ اهل بیت (ع) سر داد.
او در عملیات کربلای ۸، از ناحیه کتف راست مورد اصابت خمپاره قرار گرفت و با همان وضعیت، تا پایان عملیات حضور داشت. اگرچه این ترکش، هرگز از بدن سیدمجتبی خارج نشد و او آن را بهعنوان درّی در صدف وجود خویش نگهداری میکرد.
این بسیجی خستگیناپذیر که در آغاز سال ۱۳۶۶ جامه پاسداری را به تن کرده بود، اواخر فروردین همینسال (۱۳۶۶)، همراه گردان مسلم، در عملیات کربلای ۱۰ شرکت کرد. ارتفاعات ماووت، هنوز خاطره پایداریها و جوانمردیهای او را به خاطر دارد.
او در مرداد ۱۳۶۶، به فرماندهی گروهان سلمان از گردان مسلم منصوب شد و در اسفند همین سال (۱۳۶۶)، به همراه سایر نیروهای این گردان، جهت شرکت در عملیاتی عازم غرب کشور شد. مأموریت گروهان سلمان، آزادسازی سهراهی خُرمال، سیّدصادق و دوجیله و پاسگاه مستقر در آن بود که با موفقیت کامل انجام شد.
روح عاشق سیدمجتبی و اشتیاق زایدالوصفش به کربلای ایران، بار دیگر او را به جبهههای نبرد کشانید. بهگونهای که تا مدتی پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ نیز، سراغ او را میبایست از نخلستانهای آبادان میگرفتند.
او در زمستان سال ۱۳۶۹ مأموریت خود را در جنوب پایان داد و سپس فعالیت کاریاش را در واحد عملیات، و در ادامه، در واحد تربیت بدنی لشکر ۲۵ کربلا از سر گرفت.
مجتبی در همین سال (۱۳۶۹)، با بانوئی از سُلاله رسول اکرم، به نام «سیده فاطمه موسوی» ازدواج کرد که ثمره آنها «سیده زهرا» است.
سیدمجتبی که ترکش و تاولهای شیمیایی را از سالهای خون و آتش، در جسمش به یادگار داشت، سرانجام در شامگاه ۱۱ دی ۱۳۷۵ به دعوت حق لبیک گفت و به خیل یاران شهیدش پیوست. پیکر مطهر این شهید بزرگوار، بعد از وداع و تشییع در ساری، در گلزار شهدای «مُلامجدالدین» این شهر تا همیشه آرام گرفت.
وصیتنامه شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
شهادت میدهم و پسندیدهام خدا را به پروردگاری و اسلام را برای دینداری و محمد (ص) را به پیغمبری و علی (ع) را به امامت و حسن (ع) و حسین (ع) و علی (ع) و محمد (ع) و موسی (ع) و علی (ع) و محمد (ع) و علی (ع) و حسن (ع) و قائم آل محمد مهدی موعود (عج) را امام و پیشوایان برحق و رهبران اسلام بعد از پیغمبر (ص)، از دشمنانشان بیزارم و دوستانشان را دوست دارم.
اولین وصیت من به شما راجع به نماز است چرا که اولین چیزی را که فردای قیامت به آن رسیدگی میکنند نماز است. پس سعی کنید در حد توانتان نمازهایتان را سروقت بخوانید و قبل از شروع نماز از خداوند منان توفیق حضور قلب و خضوع و خشوع در نماز را طلب کنید.
به همه شما وصیت میکنم همه شمائی که این صفحه را میخوانید، قرآن را بیشتر بخواند، بیشتر بشناسید، بیشتر عشق بورزید، بیشتر معرفت به قرآن داشته باشید، بیشتر دردهایتان را با قرآن درمان کنید، سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد نه زینت دکورها و طاقچههای منزلتان، بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید.
به دوستان و برادران عزیزم وصیت میکنم کاری نکنند که صدای غربت فرزند فاطمه (س) «مقام معظم رهبری» را که همان ناله غریبانه فاطمه (س) خواهد بود به گوش برسد، همانطوری که زمان امام خمینی (ره) گوش به فرمان بودید و در صحنههای انقلاب حاضر، و آماده ایثار از جان و مال و زندگی جهت هر چه بارورتر شدن درخت تنومند اسلام ناب که ۱۴۰۰ سال پیش به دست توانای خاتم پیغمبران محمد بن عبدالله (ص) کاشته شد و با خون فاطمه (س) بین درب و دیوار و عرق خون آلوده پیشانی حیدر، جگرپاره امام حسن (ع) در میان تشت، بدن پاره پاره و رگ بریده حلقوم ابی عبدالله (ع) و خونهای جاری شده از ابدان شهدای کربلا و کربلای ایران آبیاری شد، باشند.
نگذارید که آن واقعه تکرار شود؟! حتماً میپرسید کدام واقعه؟ همان واقعهای که بیبی فاطمه زهرا (س) نیمۀ دل شب دست به دعا بردارد که: «اللهم عجل وفاتی»، همان واقعهای که علی (ع) از تنهایی با چاه درد دل کند، همان واقعهای که امام حسن مجتبی (ع) را سنگ بزنند و آنقدر مظلوم و غریبش کنند که بعد از مرگش جنازهاش را تیرباران کنند، همان واقعهای که امام حسین (ع) فریاد بزند «هل من ناصر ینصرنی» فقط پیکرهای بیسر شهدا تکان بخورند، همان واقعهای که امام صادق (ع) بفرمایند: به تعداد انگشتان یک دست یار و یاور واقعی ندارم، همان واقعهای که ... و نهایتاً همان واقعهای که امام خمینی (ره) بگویند: من جام زهر نوشیدم و ناله غریبانه «اللهم عجل وفاتی» او فاطمه (س) را به گریه آورد؟!
شیعهها، مسلمونا، حزب اللهیها، بسیجیها و ... نگذارید تاریخ مظلومیت شیعه تکرار شود.
بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری که همان، ولی فقیه میباشد، باشند. چون دشمنان اسلام کمر همت بستهاند تا ولایت را از ما بگیرند و شما همت کنید، متحد و یکدل باشید تا کمر دشمنان بشکند و ولایت باقی بماند.
وصیت میکنم مرا در گلزار شهدای ساری دفن کنند و تنها امید من که همان دستمال سبزی است که همیشه در مجالس و محافل مذهبی همراه من بوده و به اشک چشم دوستانم متبرک شده را به روی صورتم بگذارند و قبل از آنکه مرا در قبر بگذارند، مداحی داخل قبرم برود و مصیبت جده غریبم فاطمه زهرا (س) و جد غریبم امام حسین (ع) را بخواند.
به شب اول قبرم نکنم وحشت و ترس
چون در آن لحظه حسین است که مهمان من است
و از مستمعین گرامی میخواهم که اشک چشمشان را داخل قبر من بریزند تا در ظلمت قبر نوری شود و این را باور کنید که از اعماق قلبم میگویم: «من از ظلمت قبر و فشار قبر خیلی میترسم شما را به حق پنج تن آل عبا (ع) تا میتوانید برایم دعا کنید و نماز شب اول قبر برایم بخوانید، و زمانی که زیر تابوت مرا گرفتید و به سوی آرامگاه میبرید، تا میتوانید مهدی (عج) و فاطمه (س) را صدا بزنید.»
کی واهمه دارد ز مکافات قیامت
آن کس که بود در صف محشر به پناهت
الحقیر سید مجتبی علمدار
انتهای پیام/