به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و در سالروز شهادت شهید «سیداحمد حسینیتبار» زندگینامه و وصیتنامه این شهید را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید:
در ۲۵ شهریور ۱۳۴۲، از دامن پر مهر پدر و مادری مهربان، به نامهای «سیدموسی و سیدهرقیه»، نوزادی پا به عرصه هستی نهاد که او را «سیداحمد» نامیدند.
سیداحمد پس از دوران طفولیت، جهت فراگیری علم و دانش، راهی مدرسه «طوسی» زادگاهش ـ نکا ـ شد؛ اما به سبب اوضاع نامطلوب اقتصادی آن زمان، بعد از اتمام مقطع ابتدائی، ترک تحصیل کرد و برای رفع نیاز خانواده، مشغول به کار شد تا باری از دوش پدر و مادر بردارد و در امر معاش کمک آنها باشد.
سیداحمد که رشدیافته یک تربیت اسلامی بود، از همان کودکی، بارقههای دینی در او تبلور پیدا کرد. آنگونه که به شوق شنیدن آموزههای انسانساز اخلاقی، پای درس خطیبان و بزرگان مینشست و در مراسم عزاداری اهل بیت حضور پیدا میکرد.
اگرچه در آغازین روزهای انقلاب، سیداحمد از سنّ کمی برخوردار بود، امّا به صف انقلابیون پیوست و با شرکت در تظاهرات ضدطاغوت، انزجار خود را از طاغوتیان زمان نشان داد.
او در سال ۱۳۶۱ در کسوت تیرانداز گردان جندالله، به جبهه مریوان عزیمت کرد. در سال ۱۳۶۳، جامه پاسداری را به تن پوشانید و به عنوان مسئول قبضه، رهسپار جبهه نبرد با دشمن شد.
در سال ۱۳۶۴، بانوی مؤمنهای بهنام «معصومه عباسینیا» را به همسری انتخاب کرد؛ و «نائمه»، ثمره زندگی مشترک این زوج است.
او چندینبار به جبهههای حق علیه باطل اعزام شد و خدمات شایانی را در کسوت نیروی حفاظت، جانشین گردان مهندسی القارعه در لشکر ۴۵ جوادالائمه و فرماندهی گروهان واحد خمپاره و ادوات، ارائه نمود.
همسرش با بیان خاطرهای، نقل میکند: «وقتی نائمه ۳۵ روزه بود، او به مرخصی آمد و چند عکس یادگاری با دخترش انداخت. بعد با اصرار زیاد گفت: باید دوباره بروم. من مخالفت کردم. گفت:، چون فرمان امام است، باید رفت. او بعد از دو ماه به مرخصی آمد و برای فرزندمان لباس خرید. او هنگامی که آمد، وصیتنامهای نوشت و دوباره به جبهه رفت. من با وجود وصیتی که نوشته بود، فهمیدم که او دیگر برنمیگردد.»
و عاقبت، او در ۲۳/۱۰/۶۵، طی عملیات کربلای ۵ در شلمچه، به ضیافت معبود شتافت؛ و اینک، سالهاست که گلزار شهدای نکا، آرامگاه ابدی او میباشد.
اما فرازی از دلنوشته این شهید عزیز در خطاب به دخترش: «فرزند عزیزم، نائمه خانم! میدانم که پدر خوبی برایت نبودم؛ زیرا همیشه مشغول جنگ بودم و فرصتی نداشتم که تو را در آغوش گرم خود بگیرم و به گردش ببرم. میدانم وقتی میروم، همیشه بهانه بابا را میگیری. دخترم! وقتی بزرگ شدی، حجابت را حفظ کن و راه حضرت زینب را ادامه بده.»
وصیتنامه شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاء عِندَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ
شما مپندارید آنانکه در راه خدا کشته شدهاند مردهاند، بلکه زندهاند و در نزد خدا روزی میخورند.
ما شهادت را یک فیض عظیم میدانیم و ملت ما شهادت را با جان و دل میپذیرند، و هرگز از جنگ نخواهیم هراسید امام امت.
با درود بیپایان بر یگانه منجی بشریت مهدی موعود، و نائب بر حقش پدر یتیمان کوبنده منافقان یاری دهنده رزمندگان کشنده صدامیان امام خمینی، و با درود و سلام بر شهدای غرقه به خون و گلگون کفن صدر اسلام تا کنون از حسین مظلوم تا شهدای مظلوم ایران که با خونهای گرانقدر خود درخت اسلام را آبیاری نمودند که تا به حال اسلام و قرآن پایدار ماند و با درود فراوان بر ملت شهیدپرور ایران که فرزندان خود را هدیه به اسلام کردهاند؛ و با درود و سلام بر شما برادران و خواهران محترم و حزب الله که در جبهه با کمکهای بیدریغ خود و با یاری خود به اسلام و مسلمین چشم منافقین و کافران را کور کردهاید، و یکپارچه در همه صحنههای انقلاب پیشتاز و همقدم و همدوش با امام خود و رزمندگان اسلام به پیش میروید، و اسلام به وجود این چنین برادران و خواهران افتخار میکند.
پدر و مادر عزیزم! نمیدانم با چه زبانی زحمات شما را به لب آورم. زبانم در مقابل زحمات شما قاصر است آنچه این حقیر بر زبان خود جاری میکنم این است که، پدر و مادر عزیزم شما زحمات زیادی برای من کشیدهاید، و مرا در دامن پاک خود پرورش دادهاید و مرا هدیه به اسلام کردهاید، اگر بدی از من دیدهاید مرا مورد عفو خود قرار دهید، و هیچوقت ناراحت نباشید از اینکه فرزند شما شهید شده است افتخار کنید که امانتی دست شما بود آن را تربیت کردید و تحویل صاحب اصلیش دادهاید.
من به آرزوی خود رسیدم، راهی که پیامبران و امامانمان رفتند، و به آرزوی خود رسیدند و آن هم اسلام عزیز میباشد. من به سردار شهید اسلام و شاه شهیدان حسین بن علی آن یار مظلومان که سالهای سال دنبالش میگشتم تا به او و اعضایش ملحق شدم، و به لقاءالله پیوستم. قرآن کریم میفرماید: «والذین فی امانتهم و عهدهم راعون» همیشه خوشحال باشید، از خداوند طلب آمرزش کنید؛ و هرگز از خط ولایت فقیه و رهبری جدا نشوید؛ و همیشه از کمکهای بیدریغ خود به جبههها و به جمهوری اسلامی کوتاهی نکنید.
سخنی دیگران با برادران گرامی خودم دارم. برادران عزیز! اسلحه به زمین افتاده مرا از روی زمین بلند کنید و همگام با رزمندگان سلحشور اسلام برای نابودی صدام و صدامیان این کافران ضد اسلام که دارند ضربه به انقلاب و اسلام عزیز وارد میکنند با آنها بجنگید و در ستیز با دشمنان اسلام مشغول شوید. هرگز از ولایت فقیه دور نشوید و هیچگاه از امت شهیدپرور فاصله نگیرید، و اتحاد و همبستگی را حفظ کنید و همیشه در بین جماعت باشید، همیشه در نماز جمعه شرکت کنید و با مشت محکم خود بر دهان یاوه گویان جهان بزنید.
سخنی با همسرم دارم، در طول این مدتی که با تو ازدواج کردهام میدانم که همسر خوبی برایت نبودهام، زیرا آن طوری که میبایست در زندگی با شما بوده باشم و به وضع زندگی خود برسم و مشکلات را حل کنم. چون خودت میدانی که مملکت ما الآن در یکی از چنین موقعیتهای حساس قرار دارد و آن هم جنگ است، جنگی از سوی ابرقدرتهای جهان بر ما تحمیل شده است میدانم در طول زندگی با مشکلات زیادی برخورد کردهای.
ما باید طوری زندگی کنیم که ائمه و امامانمان زندگی میکردند. من باید در پیشگاه خداوند از تو معذرت خواهی کنم، از اینکه این همه سختیها و مشقتها زندگی را متحمل شدهاید. تو باید مانند زینب مظلوم صابر باشی، حجابت را حفظ کن و مانند خواهران حزب الله در تمام صحنههای انقلاب حضور داشته باش و در نمازجمعه میعادگاه عاشقان و در سنگر عشق و فضیلت شرکت کن و تا آنجائی که توان داری برای کمک به جبهه کوتاهی نکن، و خط ولایت فقیه را تا ظهور حضرت مهدی ادامه بده؛ و هرگز از امام عزیز و امت شهیدپرور فاصله نگیر و همبستگی و اتحاد خود را با ملت غیور مستحکم کن؛ و در ضمن فرزندم این امانتی که خدا به ما داده را خوب نگهداری کن و در تربیتش کوشا باش. آنرا طوری تربیت کن که اولیاء انبیا فرزندش را تربیت میکردند، راه انبیاء را به او نشان بده تا صادقانه ادامه دهد. حجابش باید اسلامی باشد، و قرآن کتاب آسمانی را به او یاد بده؛ و سخنی با فرزند عزیزم دارم: کوچولوی عزیزم، فارقه خانم میدانم که من پدر خوبی برایت نبودهام، زیرا بنده همیشه مشغول جنگ بودم و فرصتی نداشتم که تو را در آغوش گرم خود بگیرم و تو را نوازش کنم؛ و همیشه دستان کوچکت را بگیرم و تو را به گردش ببرم و تو را به بازار ببرم، و برایت لباس بخرم. میدانم از اینکه من بروم تو همیشه بهانه بابا میگیری، انشاالله بزرگ میشوی و مادرت تو را به گردش و بازار میبرد.
دخترم وقتی بزرگ شدی، حجابت را حفظ کن مبادا نامحرمی سر و رویت را ببیند، مبادا نامحرمی صدایت را بشنود. راه زینب را ادامه بده تا به مقصد اصلیت که همان اسلام است برسی. هرگز از یاد خدا غافل مشو و خط ولایت فقیه که همان خط پیامبران وائمه معصومین میباشند را ادامه بده؛ و هرگز از آن جدا نشو؛ و در خاتمه حضور امت شهیدپرور همیشه در صحنه میگویم هرگز از امام عزیزمان جدا نشوید و همیشه گوش به فرمان او باشید که به حق او فرستاده و نائب امام زمان است، اتحاد و همبستگی را حفظ کنید؛ و هرگز از جمهوری اسلامی دور نشوید سنگر پشت جبهه را محکم نگه دارید و هرگز آن را خالی نگذارید.
در نمازجمعه و جماعت شرکت کنید. هیچگاه از روحانیت فاصله نگیرید. همانطور که امام عزیزمان فرمود: اگر روحانیت از بین برود اسلام از بین رفته است. دست از تفرقه و اخلالگری بردارید که این ضربه به اسلام میزند همیشه در کارهایتان بینا باشید و گول این منافقین کوردل و از خدا بی خبر را نخورید آنها هر لحظه میخواهند ضربه به اسلام و رروحانیت وارد کنند. خیلی سریع نقش آنها را نقش بر آب کنید و نگذارید که کار خود را بکنند.
در ضمن آنهائی که در طول این مدت که بنده، بودم از من بدی یا سایر مسائل دیگر مشاهده کردند، دوستان و آشنایان و فامیلان به بزرگی خود این حقیر را عفو کنند. مخصوصاً خانواده خودم از اینکه نتوانستم برای پدر و مادرم فرزند خوبی و برای همسرم شوهر خوبی باشم مرا مورد لطف و بخشش خود قرار دهید.
در ضمن مال و دارائی بنده را بررسی کنید آنچه که برای نماز و روزه بدهکار هستم بدهید و به جبهه کمک کنید.
سید احمد حسینی تبار
مهرماه هزار و سیصد و شصت و پنج
انتهای پیام/