برادر شهیدان مشتاقیان در گفت‌وگو با دفاع‌پرس مطرح کرد؛

ماجرای نفوذ سیدهادی در سنگر مخابرات بعثی‌ها/ سیدمهدی با ذکر یا زهرا (س) به شهادت رسید

سید امیر مشتاقیان گفت: سیدهادی برای جمع‌آوری اطلاعات به سنگر مخابراتی بعثی‌ها نفوذ می‌کند. هنوز چند لحظه از ورودش به سنگر عراقی‌ها نگذشته که یک بعثی وارد می‌شود، در آن لحظه سیدهادی بلافاصله روی زمین دراز کشیده و پتویی را روی خود می‌اندازد و آن افسر عراقی به گمان اینکه یک سرباز بعثی در سنگر خوابیده است، همان‌جا در کمال آرامش سیگارش را می‌کشد، چایش را می‌خورد و چند ساعت بعد هم به خواب می‌رود و پس از خوابیدن او، سیدهادی دفترچه بیسیم عراقی‌ها را برمی‌دارد و بیرون می‌آید.
کد خبر: ۴۳۷۵۰۷
تاریخ انتشار: ۲۷ دی ۱۳۹۹ - ۰۹:۴۷ - 16January 2021

گروه استان‌های دفاع‌پرس: شاید بتوان گفت که  توسل به حضرت زهرا (س) به‌عنوان یکی از قله‌های رفیع تعالی معرفتی رزمندگان در دوران دفاع مقدس مطرح باشد؛ تا جایی که طبق روایات شاهدان متعدد، سربند یا زهرا (س) در هر عملیات اولین سربندی بود که به علت تقاضای زیاد نایاب می‌شد و یا رنگ‎نوشته ماندگاری که برخی رزمندگان پشت رزم‎جامه‎های خود طرح می‌زدند و تصاویر جاودانه «می‌روم تا انتقام سیلی زهرا (س) بگیرم» با همین شعار ثبت‌ شده است.

در آستانه فرارسیدن سالروز شهادت مادر سادات، حضرت فاطمه زهرا (س) «سید امیر مشتاقیان»، برادر شهیدان «سیدمهدی و سیدهادی مشتاقیان» از شهدای اطلاعات و عملیات لشکر ۲۱ امام رضا (ع) به تشریح خصوصیات و ویژگی‌های این شهدای والامقام پرداخته است که در ادامه می‌خوانید.

ماجرای نفوذ سیدهادی در سنگر مخابرات بعثی‌ها/ سیدمهدی با ذکر یا زهرا (س) به شهادت رسید

دفاع‌پرس: از نظر توالی سنی، شما و برادران شهیدتان چه ترتیبی در خانواده دارید؟

ما دو خواهر و سه برادر بودیم و من پس از دو خواهر بزرگ‌تر، پسر ارشد خانواده و متولد سال ۱۳۴۴ هستم، دو سال بعد از من سیدمهدی و دوسال بعد از او هم سیدهادی به دنیا آمد

دفاع‌پرس: برادران شهیدتان در چه واحدی خدمت می‌کردند؟

سیدمهدی در ابتدا رزمنده ادوات بود و سیدهادی هم رزمنده گردان غواصی یاسین اما پس از چندی، با توجه به استعداد ذاتی این دو شهید بزرگوار در خصوص مباحث اطلاعاتی، فرماندهان تصمیم گرفتند تا از سیدمهدی و سیدهادی در مأموریت‌های اطلاعاتی هم استفاده کنند و سیدمهدی در گردان اخلاص جذب شد و سیدهادی هم علاوه بر وظایف رزمی یک غواص، در مأموریت‌های اطلاعاتی هم به‌عنوان غواص جلودار شرکت می‌کرد.

با توجه به شناخت و استعدادی که شهید سیدمهدی مشتاقیان در حوزه نقشه‌برداری و طراحی کالک‎ها داشت، علیرغم اینکه در ابتدا در گردان ادوات به‌کارگیری شده بود اما در ادامه فرماندهان دفاع مقدس متوجه استعداد او شدند و شهید را به گردان اخلاص انتقال دادند که زیرمجموعه یگان‌های اطلاعات و عملیات بود.

دفاع‌پرس: برادران شهید شما هر دو در سن ۱۸ سالگی به شهادت رسیدند. معاندین از شهادت در سنین جوانی به‌عنوان سندی برای کوتاهی فرماندهان در ارائه آموزش‌های نظامی به رزمندگان یاد می‌کنند. نظر شما چیست؟

زمانی من در تالار حافظ شیراز سخنرانی داشتم. پس از پایان مراسم، یکی از حضار جلو آمد، خود را سرهنگ نجفی معرفی کرد و گفت: «من در دوران دفاع مقدس مسئول کمپ اسرای عراقی بودم. از این به بعد، هرجا سخنرانی کردید به همه بگویید که ما از ۳۸ کشور دنیا اسیر داشتیم» لذا اینکه به جنگ ایران و عراق، جنگ جهانی سوم اطلاق می‌شود به این خاطر است که همه دنیا در جنگ دو کشور ورود کرده بودند و اگر رزمندگان ما آموزش نمی‌دیدند، ظرفیت وجودی و توان ایستادگی در برابر این هجمه عظیم و همه‌جانبه جهانی را نداشتند و اگر می‌بینید که توفیقات بزرگ در عملیات‌های فاتحانه به ‌دست ‌آمده است، به این خاطر است که توان فنی و دانش نظامی در فرماندهان و رزمندگان تثبیت و نهادینه‌ شده بود.

ماجرای نفوذ سیدهادی در سنگر مخابرات بعثی‌ها/ سیدمهدی با ذکر یا زهرا (س) به شهادت رسید

انحراف دو حالت دارد؛ یا با اطلاع و آگاهی از حقیقت صورت می‌گیرد که در این صورت حکم عناد پیدا می‌کند و یا اینکه از روی جهل و ناآگاهی است. شبهات این‌چنینی چه به خاطر جهالت باشد و چه به خاطر خیانت، در هر دو صورت محکوم به شکست است و اگر مخاطب انصاف خود را درگیر کند، به‌سادگی درمی‌یابد که اساساً امکان ندارد جوانی بدون هیچ آموزشی بتواند یک کالک از توپولوژی محور عملیاتی آماده و به فرمانده عملیات ارائه کند تا او بر اساس آن نقشه، هزاران رزمنده را به خط مقدم درگیری با استحکامات دفاعی دشمن بفرستد.

در سال‌های آغازین دفاع مقدس، یک ژنرال سه ستاره ارتش سوریه به ایران آمد تا با رزمندگان اطلاعات و عملیات تبادل دانش داشته باشد. به یاد دارم که پس از ارائه جزئیات اطلاعاتی محور با کالک طراحی‌ شده توسط شهید حسن باقری، ژنرال سوری از جا برخاست، شهید باقری را در آغوش کشید و به او گفت «من در سرشناس‌ترین دانشگاه‌های نظامی دنیا تحصیل‌کرده‌ام و در عجبم که چطور این جوان به این سطح از دانش استراتژیک نظامی رسیده است» لذا اگر از دفاع مقدس به‌عنوان دانشگاه انسان‌سازی یاد می‌کنیم، اغراق یا گزافه نیست.

به نظر من، متأسفانه طرح چنین شبهاتی به خاطر کم‌کاری یا ضعف در تولید آثار نمایشی و مکتوبی است که پس از جنگ، در معرض دید نسل جوان قرار گرفته است. در همه این آثار مداومت بر به تصویر کشیدن تعالی معرفتی و روحیات خداجویانه رزمندگان داریم که این امر خوب است اما کافی نیست و علاوه بر آن باید به توانمندی‌های نظامی و آموزش‌های فنی طاقت‌فرسایی که رزمندگان با آن مواجه بودند، پرداخته می‌شد تا امروز یک رسانه معاند نتواند از این خلأ شناختی جوان ما سوءاستفاده کند و چنین القا نماید که رزمندگان فقط به دعا و توسل در شب عملیات اکتفا داشتند و همگی جوانانی بودند که بدون آموزش به مصاف دشمن متجاوز بعثی می‌رفتند.

دفاع‌پرس: هم‌رزمان شهید نقل کرده‌اند که شهید سیدمهدی مشتاقیان لحظات قبل از شهادت مداومت بر ذکر «یا زهرا» داشتند. چه ارتباطی میان برادران شهید شما با مادر سادات وجود داشت؟

نقل مشهوری از سردار دل‌ها، شهید حاج قاسم سلیمانی مطرح‌شده که فرموده بودند «من قدرت و محبت مادری حضرت زهرا (س) را در هور، غرب کانال ماهی و وسط میدان مین دیدم. وقتی مادران شهدا نبودند و فرزندانشان در خون دست‌وپا می‌زدند، من حضرت زهرا (س) را دیدم» و واقعیت هم همین است. آقای خویشاوندی نقل کرده بودند که وقتی روضه حضرت زهرا (س) نقل می‌شد همه ما از شدت تأثر و عزاداری سیدمهدی، نگران حال او می‌شدیم که از شدت این اندوه مبادا مشکلی برای قلب او عارض شود و نهایتاً همین ارتباط قلبی شهدای سادات با حضرت زهرا (س) هم باعث می‌شد تا شاهد صحنه‌های دردناک و البته باشکوه توسل شهدا در آخرین لحظات حیات دنیایی خود به وجود نازنین مادر سادات باشیم. درباره شهید سیدمهدی مشتاقیان هم وضع به همین منوال بود و هنگامی‌که ترکش ناشی از انفجار خمپاره به گردن و شقیقه ایشان اصابت کرد، هم‌رزمان شهید نقل کرده‌اند که شهید با ندای «یا زهرا» بر زمین افتاد و به شهادت رسید.

ماجرای نفوذ سیدهادی در سنگر مخابرات بعثی‌ها/ سیدمهدی با ذکر یا زهرا (س) به شهادت رسید

نشسته از راست شهیدان: سیدمهدی مشتاقیان- محمد رضایی- محمدمهدی احمدی

دفاع‌پرس: شهید سیدهادی مشتاقیان دومین برادر شهید شما هستند. درباره ماجرای مشهور دفترچه بیسیم عراقی‌ها بگویید؟ چه شد که شجاعت سیدهادی نزد غواصان گردان یاسین زبانزد شد؟

سیدهادی اگر چه چهار سال از من کوچک‌تر بود اما از نظر جثه طوری به نظر می‌رسد که فرزند ارشد خانواده است و اندام تنومند او باعث شد تا از همان ابتدا به‌عنوان غواص در گردان یاسین به کار گرفته شود اما پس از مدتی، به خاطر همان استعداد اطلاعاتی که نظیرش را قبلاً در سیدمهدی هم سراغ داشتیم، به‌عنوان غواص جلودار به‌صورت انفرادی یا حداقل با یکی از هم‌رزمانش، قبل از آغاز عملیات به خطوط دفاعی و سنگرهای بعثی‌ها نفوذ می‌کرد و اطلاعات از پیش تعیین‌شده را برای جبهه خودی جمع‌آوری می‌نمود.

در یکی از همین عملیات‎ها، یک‌شب به سید هادی مأموریت داده می‌شود که به همراه دوست و هم‌رزم خود، شهید علی شیبانی به سنگر مخابراتی بعثی‌ها نفوذ و اطلاعاتی را جمع‌آوری نمایند. در جریان این نفوذ، سیدهادی وارد سنگر شده و شهید شیبانی از دور تحرکات را زیر نظر می‌گیرد. هنوز چند لحظه از ورود سیدهادی به سنگر عراقی‌ها نگذشته بود که یک بعثی هم وارد می‌شود. شهید شیبانی تعریف می‌کرد که من در این لحظه گمان کردم که قطعاً و یقیناً سیدهادی اسیر شد و اگر او را همان‌جا اعدام نکنند، مسلماً به پشت جبهه منتقل می‌کنند و آن‎جا هم به خاطر غواص بودن و اطلاعاتی بودن او، استخبارات ورود کرده و کارش قطعاً تمام است. با این‌ حال، تصمیم می‌گیرد که بماند و شاهد اتفاقات بعدی باشد. چند ساعت می‌گذرد و ناگهان مشاهده می‌کند که شهید سیدهادی مشتاقیان صحیح و سالم از داخل سنگر بیرون می‌آید در حالی‌ که دفترچه کدهای رمز بیسیم بعثی‌ها را هم در دست دارد. گویا در لحظه ورود آن سرباز بعثی، سیدهادی بلافاصله روی زمین دراز کشیده و پتویی را روی خود می‌اندازد و آن افسر عراقی به گمان اینکه یک سرباز بعثی در سنگر خوابیده است، همان‌جا در کمال آرامش سیگارش را می‌کشد، چایش را می‌خورد و چند ساعت بعد هم به خواب می‌رود و پس از خوابیدن او، سیدهادی دفترچه بیسیم عراقی‌ها را برمی‌دارد و بیرون می‌آید. از آن روز به بعد، همه رزمندگان و فرماندهان گردان یاسین از سیدهادی با عنوان «غواص نترس» و «غواص شجاع» گردان یاد می‌کردند و آوازه شهامت او در جبهه‌ها زبانزد شده بود.

دفاع‌پرس: یکی از هم‌رزمان شهید روایت می‌کند که شهید سیدهادی مشتاقیان در پیش‌بینی عجیبی از هم‌زمانی تاریخ شهادتش با سالگرد شهادت برادر خبر می‌دهد. در این خصوص توضیح  دهید؟

مراسم سالگرد شهادت سیدمهدی را برابر روز شهادتش ۲۳ اسفند برگزار کردیم و سیدهادی هم که آن زمان در حال گذراندن دوره آموزش غواصی بود، برای حضور در این مراسم به مشهد آمد و برخی از نیروهای تخریب از جمله آقایان نوراللهیان، خدایاری، مشاری و موسوی  هم حضور داشتند. وقتی اقوام و خویشان از مزار سیدمهدی کنار رفتند و فقط چندنفر از هم‌رزمان و دوستان نزدیک سیدمهدی دور مزار او جمع بودند، سیدهادی بعد از قرائت فاتحه ناگهان شروع به خنده کرد و خیره به سنگ مزار برادر گفت: «سال دیگر همین موقع مراسم من است»! همه نگاهش کردیم، با نگاه ما تازه به خود آمد که چه گفته است و وقتی متوجه شد چه گفته، بدون هیچ حرف دیگری از کنار مزار برادر بلند شد و رفت و بعد از آن هم هر چه درباره علت این سخن از او پرسیدم، از ارائه پاسخ استنکاف می‌کرد و به شوخی از کنار مسئله عبور می‌کرد.

در جریان عملیات کربلای ۵ من در قرارگاهی که در شرق کشور تأسیس‌شده بود، مشغول خدمت بودم و برای مأموریتی به افغانستان رفته بودم. وقتی پدر از مشهد تماس گرفت و بدون ذکر جزئیات از من خواست که به مشهد برگردم، در همان لحظه متوجه شدم که احتمالاً برای سیدهادی اتفاقی افتاده است و وقتی به مشهد رسیدم، متوجه شدم که حدسم درست بوده و سیدهادی شهید شده است. بعد از برگزاری مراسم شب هفتم، چهلم شهید سیدهادی با روز ۲۳ اسفند و سالگرد شهادت سیدمهدی مصادف شد و همه در حالی بر مزار او حاضر شدیم که او یک سال قبل در همان روز همراه ما به زیارت مزار سیدمهدی آمده و هم‌زمانی مراسم خود با سالگرد شهادت برادر را پیش‌بینی کرده بود.

یک روز در محضر آیت‌الله زنجانی، بحث دفاع مقدس پیش آمد و ایشان به من فرمودند «به‌راستی اخوان شما در جوانی پیر شدند.» مقصود آیت‌‌الله زنجانی نه‌ فقط برادران شهید من بلکه ناظر بر همه شهدای دفاع مقدس بود که گرچه در سنین جوانی از این جهان پرکشیدند اما در مراتب عرفان و اخلاص و عبودیت، تا اعلی درجاتی پیش رفتند که علما و شیوخ فرزانه پس از عمری تهذیب نفس و خودسازی به آن دست می‌یابند.

ماجرای نفوذ سیدهادی در سنگر مخابرات بعثی‌ها/ سیدمهدی با ذکر یا زهرا (س) به شهادت رسید

دفاع‌پرس: مرداد ۱۳۹۶ رهبر معظم انقلاب در جریان سفر به مشهد در منزل خانواده پدری شما حضور پیدا کردند و با خانواده شهیدان مشتاقیان ملاقات داشتند. شما در آن روز تاریخی آنجا بودید؟ توفیق زیارت ایشان حاصل شد؟

متأسفانه من در آن روز مشهد نبودم و توفیق دیدار با رهبر معظم انقلاب را نداشتم اما دختر من در آن روز مورد تفقد و عنایت معظم له قرار گرفت و ایشان انگشتری خود را به دخترم داده و فرموده بودند «این هدیه خاص سید امیر است، این را برای او نگه‌دارید». علت این عنایت خاص این بود که من در دوران ریاست جمهوری حضرت آقا افتخار خدمت در حفاظت بیت ایشان را داشتم. البته ماجرا به همین‌جا ختم نمی‌شود و وقتی متوجه عنایت معظم له شدم، به هر طریق ممکن خود را به مشهد رساندم و پس از هماهنگی، به محضر ایشان مشرف شدم و در جلسه‌ای که رهبر معظم انقلاب در حرم مطهر رضوی با خانواده سردار شهید رفیعی داشتند و اتفاقاً آیت‌الله علم‌الهدی و حجت‌الاسلام رئیسی هم حضور داشتند، خود را به جلسه رساندم و شخصاً ابراز ارادت کردم.

خدا را شاهد می‎گیرم که در سالیان اخیر که توفیق زیارت رهبر معظم انقلاب رزق بنده نبوده است، در هیچ لحظه‌ای از یادآوری این اندوه غافل نبوده‌ام و امیدوارم هرچه زودتر این بیماری منحوس ریشه‌کن شود و هرچه زودتر به زیارت ولی امر مسلمین نائل شویم. از خداوند متعال می‌خواهیم که ما را در راه انجام تکالیفی که در برابر نظام و خون شهیدان بر عهده‌داریم، موفق بگرداند تا در قیامت شرمنده ارواح مطهر آن‌ها نباشیم.

مصاحبه: مرتضی محمدپور

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها