برش کتاب؛

صحنه تئاتر مانوری برای آمادگی پذیرش نقش هستی است

بچه‌ها اگر سرود خوانده‌اند، سرود رهایی‌شان بوده، که حالا رها گشته‌اند. اگر نقش بازی کرده‌اند، نه برای رسیدن به اتوپیای کاذب هنری بلکه برای رسیدن به قرب «خدای هنرمند» بوده است.
کد خبر: ۴۳۷۷۹۰
تاریخ انتشار: ۲۹ دی ۱۳۹۹ - ۰۹:۴۳ - 18January 2021

گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس: شب‌ است، به تیپ آماده‌باش صددرصد خورده. قرار است به منطقه نامعلومی حرکت کنیم. حاج حسین همه بچه‌ها را سازماندهی کرده‌. همه تجهیزات غواصی و سلاح گرفته‌ایم. باروبندیل را بسته‌ایم و به دور هم نشسته‌ایم و انتظار رسیدن ماشین را می‌کشیم. علی‌اکبر قرآنش را می‌گشاید و می‌گوید: بچه‌ها وقت فیض است. همه قرآن‌هایشان را می‌گشایند. علی‌اکبر می‌خواند و هم با او زمزمه می‌کنند.

«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم اذا وقعت الواقعه لیس لوقعتها کاذبه خافضه رافعه اذا رجت الارض رجا...» گاهی که فرود آید فرودآینده، نیست فرود آمدنش را دروغی. فرودآرنده و بالا برنده، گاهی که بلرزد زمین لرزیدنی...

این لحظه‌ها چقدر زیباست. همیشه زیبا بوده است. بچه‌ها تابحال هر کاری کرده‌اند برای رسیدن به این لحظه‌ها بوده. اگر قرآن فراگرفته‌اند نه‌فقط برای از برکردن آن و شناخت اصول و قواعد زیبا خواندن آن، بلکه از این‌ها مهم‌تر، برای درک آن بوده است که حال به آن رسیده‌اند.

اگر سرود خوانده‌اند، سرود رهایی‌شان بوده، که حالا رها گشته‌اند. اگر نقش بازی کرده‌اند، نه برای رسیدن به اتوپیای کاذب هنری بلکه برای رسیدن به قرب «خدای هنرمند» بوده است. صحنه تئاتر، خود مانوری بوده است برای آمادگی پذیرش نقش اصلی در صحنه اصلی که این روزها ایفا می‌شود و تماشاچی‌اش خدای هنرساز است.

نمایش‌های جبهه یک رزم شبانه است نه بزم شبانه!

اگر فیزیک و شیمی و جبر و مثلثات یاد گرفته‌اند، برای حالاست است که با درک عمیق‌تر طبیعت، خالق طبیعت را عمیق‌تر دریابند و در راه وصالش سریع‌تر بدوند، و اگر غواصی آموخته‌اند برای این شب‌هاست که در بستر جاری رود بیفتند و به سوی خورشید بروند.

اتوبوس می‌آید، همه سوار می‌شویم و به‌طرف اردوگاه کوثر به‌راه می‌افتیم. حسینیه کوثر گویی چندسالی است که به خود نیرو ندیده است عقربها و مارها و رتیلها و خفاش‌ها، که چشم آدم‌ها را از آن‌جا دور دیده‌اند، در هر نقطه از حسینیه لانه گزیده‌اند.

ساعتی نیست که یکی را رتیل و عقرب نزند. ساعتی نیست که یک را با موتور و ماشین غذا به بهداری اردوگاه نرسانند. به بهداری که می‌روی در نگاه اول چشمت به کلکسیون رتیل و عقرب‌های مرده می‌افتد. هر کدام از گزندگان را که گرفته‌اند با سوزنی در کمرش به دیوار چسبانده‌اند.

چند روزی کارمان شده است مبارزه با گزندگان. قرار است فرمانده تیپ بیاید و بگوید که برای چه به این‌جا آمده‌ایم. امروز فرمانده می‌آید و آب پاکی بر دست بچه‌ها می‌‌ریزد: فعلاً کاری نداریم. امشب برمی‌گردیم! بچه‌ها را انگار که می‌خواهند از درون بهشت بر روی زمین بیندازند. هبوط چقدر سخت بوده است!

این بخشی از کتاب «جنگ پابرهنه» نوشته رحیم مخدومی است که انتشارات سوره مهر آن را ۱۶۲ صفحه به انتشار رسانده است.

انتهای پیام/ 121

نظر شما
پربیننده ها