چهل‌سالگی سرو/

حکایت شهیدی که بخاطر قرآن تنبیه شد

«خدیجه طاهایی» روایت می‌کند: «یک روز که برادرم از مدرسه برگشت، دیدم کف دستانش ورم کرده است. گفتم: چه شده است؟ گفت: ناظم فهمید که من دیشب در جلسه قرآن بودم، به همین دلیل مرا به دفترش بُرد و تنبیه کرد.»
کد خبر: ۴۳۷۸۷۱
تاریخ انتشار: ۲۹ دی ۱۳۹۹ - ۱۶:۵۷ - 18January 2021

حکایت شهیدی که بخاطر قرآن تنبیه شدبه گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و در زادروز شهید «علی‌اصغر (مجید) طاهایی» زندگی‌نامه و وصیت‌نامه این شهید را از نظر می‌گذرانیم.

زندگی‌نامه شهید:

علیرغم نام شناسنامه‌ای‌اش «علی‌اصغر»، به «مجید» نیز شهره بود. تنها پسر خانواده بود و چشم و چراغ «علی‌اکبر و ام‌البنین»؛ نوزادی که در سال ۱۳۴۰ در بابلسر دیده به جهان گشود.

کودکی بیش نبود که از سایه وجود پدر بی‌نصیب ماند. از همان خردسالی به آموزه‌های قرآنی روی آورد و پایش به مسجد و محافل دینی باز شد. تحصیلاتش به مقطع متوسطه ختم می‌شود. همزمان با قیام ملّت ایران در سال ۱۳۵۷، او نیز به جمع تظاهرات‌کنندگان پیوست و هم‌صدا با آنان، خواستار برپایی حکومت عدل شد.

خواهرش «خدیجه»، در این باره می‌گوید: «او قبل از انقلاب، در جلسات قرآن شرکت می‌کرد. یک روز که از مدرسه برگشت، دیدم کف دستانش ورم کرده است. گفتم: چه شده است؟ گفت: ناظم فهمید که من دیشب در جلسه قرآن بودم، به همین دلیل مرا به دفترش بُرد و تنبیه کرد.»

بعد از پیروزی انقلاب و با تشکیل بسیج، علی‌اصغر به این نهاد مردمی ملحق شد. با آغاز جنگ تحمیلی، در کِسوت بسیج ویژه، راهی مناطق عملیاتی شد. مدّتی نیز به عنوان تک‌تیرانداز و کمک‌تیربارچی گروهان ضربت به ادای تکلیف پرداخت.

فرماندهی دسته و جانشینی گروهان، از دیگر خدمات رزمنده این پاسدار دلاور به‌شمار می‌رود. در ۲۱/۱۱/۱۳۶۴ با نقش‌آفرینی در آوردگاه عملیاتی والفجر ۸، دچار عارضه شیمیائی شد.

ناگفته نماند که او در کمیته مبارزه با مواد مخدّر و مفاسد اجتماعی نیز، فعالیت‌های قابل توجهی به انجام رساند. هم‌رزم آن روزهایش «منصور شکرالله‌زاده» روایت می‌کند: «شکیبایی و قدرت تصمیم‌گیری او زبانزد بود. با توجه به این‌که فرماندهی گروهان و هدایت نیرو‌ها را به عهده داشت، سعی می‌کرد تصمیماتی که می‌گیرد و حرف‌هایی که می‌زند، عاقلانه باشد. الحمدلله تا جایی که در وسعش بود، این کار را به نحو احسن انجام می‌داد! ناگفته نماند که قبل از ورود به جبهه، مدّتی در واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه، در کنار شهیدان «نوبخت و کاظم علیزاده» فعالیت چشمگیری داشت.»

و امّا خانواده، به خصوصیات اخلاقی این فرزند نیک­‌سیرت تورق می‌زند: «هر وقت از جبهه برمی‌گشت، به بستگان، به‌خصوص کسانی که از لحاظ مالی ضعیف بودند، سر می‌زد. علاوه بر آن، کودکان یتیم را به بازار می­‌بُرد و برای‌شان خرید می‌کرد. حتّی لباس خود را هم به دیگران می‌بخشید.»

و عاقبت، تابستان ۱۳۶۵ به چهاردهمین طلوع خود رسیده بود که آفتاب عمر علی‌اصغر در خاک پاک مهران غروب کرد؛ و حالا سال‌هاست که نام این آلاله وطن، در کنار دیگر شهدای عملیات کربلای ۱ جاودانه می‌درخشد. جسم پاکش نیز، با وداع همسرش «رعنا حاجی‌باقری» و تنها یادگارش «وحید»، تا «امام‌زاده ابراهیم» زادگاهش بدرقه شد.

وصیت‌نامه شهید:

بسم الله الرحمن الرحیم»

به نام آنکه از گل انسان را ساخت. به نام آنکه رحمان است، رحیم است. به نام آنکه انسان را جانشین خود در زمین قرار داد.

براستی نام او چیست که هر کاری را به نام او آغاز می‌کنیم. آیا نام او چیزی جز عمل پیامبر اسلام خواهد بود؟ نام او جزء زندگانی معصومین چیز دیگری خواهد بود و زندگانی امامان جزء صبر و خانه نشینی ۲۳ ساله علی (ع) می‌باشد. آیا عمل علی در این چند ساله بیانگر غیر صفات خداوند بوده است؟ آن صبری که فاطمه (س) متعجب از خانه نشینی او گشته برای فاطمه سؤال انگیز شد. آن صبری که سر در چاه نمود، صبری که زنجیر زاهدان احمق بر گردنش آویختند.

صبری که پهلوی همسرش را که همان فاطمه دخت پیامبر بود، شکستند و بازوی امام حسین را کبود گرداند و از طرفی آنچنان عدالت داشت که دست برادرش را با فلز گداخته سوزاند و چنان عدالتی را برپا نمود که با بی‌عدالتی فرماندار وقت آنچنان سخن گفت که دست. با شمشیرم راست خواهم کرد و آنچنان از دوری با خدا می‌گریست که گویی فرزندی در آغوش مادر جان بسپارد؛ و از فقر بی‌چیزان در رنج بود که خود به نان و نمک اکتفا می‌کرد و از همه آن همه بی‌عدالتی‌ها در نخلستان‌ها به حالت بیهوشی می‌افتاد و، اما از طرفی آنچنان می‌جنگید و چیزی دامنگیر او نبود و هرگز از تنهایی فاطمه شمشیرش را پایین نگذاشت و به پشت خود زره نمی‌بست.

صبر او هنگام جنگ و مزد علی (ع) اشک یتیمان، جنگ علی هرگز از برای شجاعت نبود. هرگز به احسنت مردم قانع نبوده و دل خوش ننمود بلکه جنگ و شجاعت از برای آن بود که سنت رسول خدا را زنده نگه بدارد و شجاعت علی برای این بود که حق یتیمان را بستاند.

جنگ برای آن است که هراس از اشک چشم مادران و فرزندان شهدا بود که نکند در حق آن‌ها کوتاهی شود و، اما به آنان که اسلام با قوانین صلح و سکوت می‌شناسد، عرض می‌کنم که علی (ع) چه فرموده است.

چه بسا جنگی برای مسلمین که نفعش بیشتر از صلح آن می‌باشد. الحق که مرد عدالت، امیرالمؤمنان چندین جنگ در رکاب پیغمبر گرامی کرده و حتی بعد از زندگانی پیامبر که حدود چهل، پنجاه جنگ کوچک و بزرگ صورت گرفت.

آن جنگ‌های بزرگ، تبوک، جمل، بدر، احد، خندق بود. در آخر مروری به قرآن که آن زمان یوسف مفقود گشته بود و برادران پیراهن خونین را نزد پیامبر خدا یعقوب آورده بودند، چه پیش آمد؟ حضرت یعقوب از این حادثه‌ای که شاید به عاقبت آن با خبر بود و با وجود اینکه پیامبر خدا بود، آنقدر گریست که چشمان خود را از دست داد با وجود آنکه شاید ۱۲ فرزند پسر هم داشته است.

من از همین جا استفاده می‌کنم و به بستگانم عرض می‌کنم که مانع گریه مادرم نشوند و بگذارند برای خون شهدا و فرزندش بگرید، ولی چه عالی است که این اشک‌ها دور از چشم مردم باشد چرا که اصولاً مردم ما به چنین سرنوشتی دچار هستند. خداوند همه شما را و امام‌مان را حفظ کند.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.

«مجید طاهائی، مورخه ۱۸/۱۱/۱۳۶۴»

انتهای پیام/   

 

نظر شما
پربیننده ها