به مناسبت چهلمین روز درگذشت مادر شهیدان کشوری

او که عشق مردم سیمرغ و سیمرغ دوست بود

بانوی ما باور داشت که کلمات و حرف توان پذیرایی از این مردم را ندارند پس در سفره‌ی رحمت او، تنها جان مهربانش بود که می‌بایست در کوره‌ی عشق مصرف می‌شد؛ همچون آرش کمانگیر!
کد خبر: ۴۴۲۴۴
تاریخ انتشار: ۱۹ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۲:۳۶ - 08April 2015

او که عشق مردم سیمرغ و سیمرغ دوست بود

سرویس حماسه و جهاد دفاع پرس - مسعود آب آذری: در سوگ اربعین بانوی شهیدان چه میتوان گفت که کلمات و حرف در مقابلش بی معنی و ناتوان خواهند بود؟!

چارهی کار ... اما به یاد آوردن اعمال آن خورشید رحمت و عطوفت است. وقتی که احمدش به شهادت رسید به سفارش احمد در کیاکلا رحل اقامت افکند تا مردم را با اندیشهی سیمرغ وار، به قاف حقیقت بودن برساند و خود دوری از احمدش را تاب آورد.

یادم میآید یک بار که به خدمتش رسیدم، فیشی از طرف مخابرات مشاهده کردم با رقمی سنگین. مادر فرمودند: چارهای نیست، کاش پاهایم توان رفتن داشتند.مسعود جان مجبورم، مجبورم که به عوض این پاهای ناتوان، برای سفارش به مسئولین درباره مردم، دست به تلفن و گوشی شوم!

مادر سیمرغ، همیشه فکر میکرد تا کاری بر زمین مانده است او توان انجام دادنش را دارد لذا وقت سفر به نزد احمد و محمد نیست و این را رسالت خود میدانست.

چنان شاخسار انبوه محبتش همه را در بر میگرفت که طیف گوناگون مردم زیر سایه سارش جمع میشدند. ورزشکار، هنرمند، بازاری، کارمند، کشاورز، دانشجو، دانش آموز، خانه دار، مسجدی و ...

بانوی ما باور داشت که کلمات و حرف توان پذیرایی از این مردم را ندارند پس در سفرهی رحمت او، تنها جان مهربانش بود که میبایست در کورهی عشق مصرف میشد؛ همچون آرش کمانگیر!

و سرانجام وقتی شهر کوچک کیاکلا، تصمیم گرفت برای پایتخت مهربانی نامی در خور بگیرد سیمرغ نام گرفت به همت سیمرغ رحمت.

و اینگونه سیمرغ، سیمرغ شد و سیمرغ حقیقی، به نزد حقیقت مطلق پر کشیده و اکنون او مراد و اسوهی کسانی شد که میخواهند کفش آهنین صداقت، ایثار و همت را در پای کنند. 

                                                                  
روحت شاد حاجیه خانم فاطمه سیلاخوری        

انتهای پیام/                             
 

نظر شما
پربیننده ها