گروه اخبار داخلی دفاعپرس ـ «قاسم تبریزی» پژوهشگر تاریخ معاصر و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی در کتابخانه مجلس شورای اسلامی؛ تاریخ ۲۵۰ ساله اخیر ایران، با قدرتنمایی و زورگویی استعمار، استبداد، سلطه، نفوذ، دیکتاتوری و ... گره خورده است؛ به طوری که در زمان قاجار، شاهد امضاء و انعقاد قراردادهای سنگین علیه ملت ایران، داشتههای آنان و همچنین تمامیت ارضی کشور هستیم، قراردادهایی که در دوره پهلوی به شکل دیگری و در قالب چپاول نفت و دیگر اقدامات، علیه ملت ایران به اجرا گذاشته شد.
در زمان سلطنت رضاخان (۱۳۰۴ ـ ۱۳۲۰) جامعه در یک موقعیت سرشار از رعب، وحشت، اضطراب، فشار، اختناق، اسلامزدایی و اسلام ستیزی، دین زدایی، و... قرار داشت. نکته مهم این که از ذهن و فکر رضاخان، تجدد، باستانگرایی، تحول، تغییر و ... بوجود نمیآید. در سالهای ۱۳۳۲ ـ ۱۳۲۰ مطبوعات و رجال سیاسی علیه رضاخان افشاگری کردند و مظالم و فجایع او را افشاء کردند. اما اندکی پس از کودتای آمریکایی ـ انگلیسی ۲۸ مرداد ۳۲، تجلیل و تمجید از رضاخان بود که در افکار عمومی جا باز کرد.
هرچند با پیروزی انقلاب اسلامی تا سال ۶۳، نقد و بررسی، افشای ظلم و ستم رژیم پهلوی و خصوصا رضاخان در مطبوعات، آثار پژوهشی و کتابها به حدی بود که تطهیرناپذیری این رژیم را به خوبی نشان داد، ولی از سالهای ۱۳۶۳ تا ۱۳۹۹ اتفاقاتی در تاریخنگاری معاصر رخ داد که جای بررسی و تحلیل دارد؛ چرا که از این زمان، برخی تلاشها برای بزک پهلوی در تاریخنگاری صورت گرفت. آنچه به احیای دوباره خاندان پهلوی، خاصه رضاخان انجامید در این نوشتار نمیگنجند؛ اما در این خصوص در آسیبشناسی تاریخنگاری انقلاب و حوادث پیش روی آن نکاتی وجود دارد که به طور مختصر مورد اشاره قرار میگیرد:
آنچه امروز در حوزه تاریخنگاری معاصر، خصوصا تاریخنگاری دوران تاریک و سیاه رضاخان و همچنین دوران پهلوی دوم در حال انجام است، تبرئه و تطهیر آنهاست؛ در این زمینه باید به این واقعیت اشاره کرد که تبرئه رضاخان، رجال رضاخانی، محمدرضا پهلوی و کلا رژیم پهلوی در حقیقت تبرئه انگلیس، آمریکا و رژیم صهیونیستی و در نهایت کل غرب است. چراکه رضاخان را انگلیس و محمدرضا را امریکا بر کشور مسلط کردند و این کشورها در کنار غرب حامی و مدافع جنایات و خیانتهای رژیم پهلوی بودند.
مراکز تاریخنگاری شرقشناسی، ایرانشناسی در طی چهار دهه اخیر حجم قابل ملاحظهای کتاب، مقاله و... درباره این دوران انتشار دادهاند. به گزارش یکی از صاحبنظران در رسالههای ۱۳۸۵ تعداد همایش و نشست در مورد تاریخ معاصر ایران در انگلستان ۹۳ مورد بوده است. حتی غرب علاوه بر این مراکز، دانشگاهها و رسانهها را هم به خدمت گرفت و در امریکا و اروپا تاکنون ۸۴ مرکز ایرانپژوهی و تاریخنگاری را میتوان شناسایی کرد که در آن بخشی از ایرانیان پناهنده مشغول به نگاشتن تاریخ هستند و تولیدات محتوایی آنها در قالب انتشار کتاب و نشریه، برگزاری نشست و برپایی همایش همه و همه وارد فضای فرهنگی، مجازی و رسانهای ایران میشود.
در داخل خصوصاً در دوران دفاع مقدس که اغلب حزباللهیها مشغول دفاع از وطن بودند، فرصتی برای روزنامهنگاران سلطنتطلب ایجاد شد تا در قامت تاریخنگار، به تاریخسازی، تحریف تاریخ و تجلیل غیر مستقیم از پهلوی بدون ذکر ماهیت استعمار بپردازند. در این نمونه میتوان اشخاصی مانند محمود طلوعی (از اعضای تشکیلات فراماسونری) واحمد سمیعی را نام برد.
پدیده مشکوک و ساختگی «ائتلاف میان جریان اسلامی» که در حقیقت یک سوی آن نفسانیات و خودخواهیها و سوی دیگر نفوذ و ارتباط عناصر مشکوک در اصل انقلاب بود، شبههافکنی نموده تا آنجا که به عنوان «تحلیل جامعهشناختی» به نفی انقلاب پرداختند.
عدم حمایت مراکز اسنادی از جریان انتشار اسناد و پشتیبانی محتوایی از تاریخنگاران نیز آسیب دیگری بر جریان تاریخنگاری انقلاب وارد کرده است.
عدم حضور فعالان حوزههای علمیه و دانشگاهها در عرصه تاریخپژوهی یکی از مهمترین ضعفهای این نهادها به حساب میآید، بعضا باید اشاره کرد در تاریخنگاری حوزههای علمیه در ترسیم علما، فقط به ویژگیهایی مانند تقوا و مقام علمی علما میپردازند، و در این بین برخی از مجاهدتها و مبارزات سیاسی و اجتماعی آنان رنگ میبازد و تصوری ایجاد میشود که مخاطب را به درک جدایی دین از سیاست میکشاند، در صورتی که علمای بزرگی همچون شیخ فضلالله نوری، آیتالله مدرس و دیگران در مبارزه با استعمار و استبداد تا پای چوبه دار میروند و امثال شهید مدرس در تبعید به شهادت میرسند. از سوی دیگر باید به جریان تاریخنگاری دانشگاهی اشاره کرد که براساس تاریخنگاری غرب پیش میرود؛ و بیش از آنچه مخاطب را با اهداف، زمینهها و تحقق انقلاب اسلامی آشنا کند، در تقابل با آن قرار میدهد. در زمینه، این تاریخنگاری محدود به مشروطه است و در این حوزه نیز تاریخ را مطابق غرب روایت میکند. (اگرچه برخی اساتید حوزه و دانشگاه در این زمینه آتش به اختیار کارهایی انجام میدهند؛ اما بحث این افراد با بحث فضای حاکم بر تاریخنگاری این نهادها جدا است.)
نکتهای دیگر که باید به آن اشاره کرد این است که در زمینه تاریخیپژوهی انقلاب، یک برنامه علمی و عملی درست، کوتاه مدت و یا بلند مدت، که یک منظومه معقول باشد وجود ندارد و آنچه انجام میگیرد، ذوق، شوق و توان تشخیص مدیریتها و صاحبان قلم است.
از دیگر نقصهای این حوزه، عدم وجود مرکز یا مراکزی است که استعداد، نبوغ، توان و ظرفیتهای نسل جوان و مشتاق به تاریخ را حمایت کند.
عدم انتشار منظم اسناد، ساواک، ارتش، ریاست جمهوری، دادگستری، امورخارجه و دیگر اسنادی که بدون تردید امکانهای مناسبی را برای تاریخنگاری عصر پهلوی و قاجار فراهم میکند از دیگر آسیبهای جدی در این حوزه است.
عدم ورود دانشگاههایی که با عناوین، اسلامی، انقلابی، اخلاقی و امنیت ملی در جامعه حضور دارند را نیز از دیگر آسیبها این حوزه باید دانست. از آنجایی که تاریخ ۲۵۰ ساله اخیر ایران خصوصا تاریخ پهلوی با استعمار گره خورده است، بررسی تاریخ معاصر منهای نفوذ، سلطه، استعمار ناقص است و در این فرایند نیروهای خاص و نکته سنج باید ورود کنند و تاریخ را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند.
انتهای پیام/ 151