به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، «محمدحسین عاشق این بود تا «مدافع حرم» باشد و یکبار هم برای دفاع از حرم به سوریه رفته بود و من میدانم که آروزی قلبی او، این بود که فدای حضرت زینب (س) شود؛ با این حال روزی او نشد و قسمتش این بود تا در شب شهادت حضرت زهرا (س) در تهران به شهادت برسد»؛ این بخشی از روایت مادر بسیجی شهید «محمدحسین حدادیان» از فرزند شهیدش است که سال ۱۳۹۶، در اغتشاشات خیابان پاسداران تهران به طرز فجیعی به شهادت رسید.
مادر شهید «محمدحسین حدادیان»، روایتهای خود را از اتفاق عجیبی آغاز میکند که پس از شهادت فرزندش رخ داد؛ آنگاه که کفن فرزندش، اشتباهاً بر پیکر مطهر یک شهید مدافع حرم پوشانده میشود و پس از اینکه مشخص میشود این کفن برای «محمدحسین» است، دوباره آن را باز میکنند و بر بدن او میپوشانند، اینگونه میشود که پیکر مطهر شهید «محمدحسین حدادیان» به عطر شهید مدافع حرم متبرک میشود؛ آخر میگویند که «محمدحسین» خیلی دوست داشت تا به سوریه برود و در راه دفاع از حرم به شهادت برسد، حتی یکبار هم خود را افغانستانی جا زده و همراه با رزمندگان لشکر فاطمیون به سوریه اعزام شده بود، اما مسئولان متوجه شده و او را بازگردانده بودند.
اینروزها مصادف است با سالروز شهادت بسیجی مدافع امنیت «محمدحسین حدادیان»، جوانی که مادرش روزگار خود را با قاب تصاویرش میگذراند؛ مادر برای هر کدام از این تصاویر روایتهایی دارد، خصوصاٌ آن تصویر نقاشیشده از «محمدحسین» که انگار در بهشت، همانند دوران حیات مادی خود، دارد در خانه حضرت زهرا (س) نوکری میکند.
آنچه در ادامه میخوانید، ماحصل گفتوگوی خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس با مادر بسیجی شهید «محمدحسین حدادیان» است:
حکایت پوشاندهشدن کفن شهید مدافع حرم بر تن شهید «حدادیان»
مادر شهید «محمدحسین حدادیان»، روایتهای خود را آغاز میکند و میگوید: «محمدحسین» عاشق این بود تا «مدافع حرم» باشد و یکبار هم برای دفاع از حرم به سوریه رفته بود و من میدانم که آروزی قلبی او، این بود که فدای حضرت زینب (س) شود؛ با این حال روزی او نشد و قسمتش این بود تا در شب شهادت حضرت زهرا (س) در تهران به شهادت برسد.
چندوقت بعد از شهادت «محمدحسین» یکی از مسئولان معراجالشهداء برای ما تعریف کرد: «زمانی که بدن مطهر «محمدحسین» غسل داده شد و میخواستند کفنش کنند، دیدیم که کفن او نیست؛ وقتی پیگیری کردیم، فهمیدیم که یک شهید مدافع حرم را قبل از او تطهیر کردند و اشتباهاً کفن «محمدحسین» بر بدن این شهید والامقام پوشانده شده است؛ اما چون این کفن را از نجف آورده بودید، آن را از بدن این شهید مدافع حرم باز کرده و به بدن مطهر «محمدحسین» پوشاندیم».
وی بعد از تعریف کردن این خاطره گفت: «این فقط میتواند حکایت از این موضوع داشته باشد که چون «محمدحسین» دوست داشت در سوریه به شهادت برسد، خداوند خواست که وی از این فیض محروم نشود و لباس آخرت وی اول بر تن یک شهید مدافع حرم پوشانده و به این شهید مدافع حرم متبرک شده و بعد بر تن «محمدحسین» پوشانده شود»؛ به نظر من هم غیر از این مسئله، چیز دیگری نبود، انگار که خداوند همه خواستههای «محمدحسین» را حتی در آخرین لحظات پیش از خاکسپاریاش، یکبهیک برای او محقق میکرد و او به آرزوی خود رسید که لباس مدافعان حرم را بر تن بپوشد.
نگاهی سرشار از غربت و مظلومیت
مادر بسیجی شهید «محمدحسین حدادیان» بهروایت ماجراهای قابهای عکس «محمدحسین» میپردازد و میگوید: «محمدحسین» اصلاً اهل عکس گرفتن نبود؛ اما غروب عاشورای سال ۱۳۹۶، یک نفر به او پیشنهاد میدهد تا عکسی از وی بگیرد. بعداً من دیدم که انگار حکمتی در این عکس «محمدحسین» وجود دارد؛ چراکه در صورت و نگاه او، گویی غربت، مظلومیت و یک دنیا حرف است؛ نه اینکه من بخواهم این حرف را بزنم، بلکه خیلیها این موضوع را گفتهاند. من فکر میکنم این عکسی که آنروز گرفته شد، برای چنین روزهایی بوده است؛ برای اینکه حرفهای «محمدحسین» در نگاه او مشخص است و درک این موضوع بستگی به فردی دارد که به او نگاه میکند و آن ارتباطی که با «محمدحسین» میگیرد. بهنظر من این عکس، بهترین عکس «محمدحسین» است.
نوکری درِ خانه حضرت زهرا (س) در بهشت
تصویری نقاشیشده از بسیجی شهید «محمدحسین حدادیان» در منزل خانواده این شهید والامقام قرار دارد که انگار وی در بهشت، همانند دوران حیات مادی خود، دارد در خانه حضرت زهرا (س) نوکری میکند؛ مادر «محمدحسین» درباره این عکس، اینگونه میگوید: این نقاشی را آقای «عباس گودرزی» کشیده و سپس ما را به قم دعوت کرده و آن را به ما اهداء کردند. همین که از این نقاشی رونمایی شد، من عجیب دلم لرزید و اشک در چشمانم جمع شد و به یکباره در دل خودم، به «محمدحسین» گفتم: «الهی قربونت برم، انگار که نوکر در خانه حضرت زهرا (س) هستی!»، احساس من با دیدن این نقاشی این بود که انگار «محمدحسین» در بهشت، درِ خانه حضرت زهرا (س) دارد نوکری میکند و لباس خادمی بر تن دارد. بعد که با نقاش آن صحبت کردیم، به من گفت که «چه حسی با دیدن این عکس دارید؟»، گفتم: «تا پرده را از روی عکس برداشتید، دل من لرزید؛ احساس کردم محمدحسین درِ خانه حضرت زهرا (س) ایستاده است»، گفت: «من هم به همین نیت، این نقاشی را کشیدهام که محمدحسین در بهشت، برای حضرت زهرا (س) خامی میکند و اگر در این تابلو، روی قاب سینه «محمدحسین» را هم نگاه کنید، «یا فاطمهالزهرا (س)» نوشته است».
انگار «محمدحسین» علیاکبری است
مادر بسیجی شهید «محمدحسین حدادیان»، درباره یکی دیگر از قاب عکسهای فرزند شهید خود، اینگونه میگوید: این عکس فکر میکنم که برای شب منتصب به حضرت علی اکبر (ع)، در محرم همان سالی است که «محمدحسین» در ایام فاطمیه آن بهشهادت رسید. در این عکس هم انگار «محمدحسین» علیاکبری است و چون خیلی اهل عکس گرفتن نبود، من فکر میکنم که انگار حکمتی وجود دارد که این عکسها گرفته شود و اینروزها منتشر شود. این عکس از «محمدحسین» هم بهدلیل اینکه لباس سبز خادمی اهل بیت (ع) را بر تن دارد، خیلی تأثیرگذار است و غالباً من خوابهایی که از او میبینم، همین لباس سبز خادمی را بر تن دارد.
ادارت خاص شهید «محمدحسین حدادیان» به حضرت زهرا (س)
این مادر شهید والامقام، از ادارت خاص فرزند شهید خود به حضرت زهرا (س) و ایام عزاداری ماه محرم میگوید و ادامه میدهد: «محمدحسین» خیلی حضرت زهرایی بود و عشق به ایشان را دائماً بر زبان میآرود و خیلی هم تسبیحات حضرت زهرا (س) میگفت، من فکر میکنم که روحیه ولایتپذیری شدید او هم برگرفته از ولایتپذیری از حضرت زهرا (س) بود. چندوقت بعد از شهادت «محمدحسین»، من یک شعر بسیار زیبایی از او پیدا کردم که در رسای حضرت زهرا (س) سروده بود؛ اشعاری که انگار زبان دل خودش بود و آنها را بسیار زیبا همراه با کادربندی یادداشت کرده است.
«محمدحسین» شور و شوق عجیبی نسبت به محرم داشت و تمام ایام محرم و صفر را کاملا پیراهن مشکی میپوشید، بهغیر از این ایام محرم هم به هیئت میرفت؛ اما در محرم و صفر، چون خادم بود، میگفت که خیلی نمیتواند فیض ببرد، بنابراین وقتی مراسم هیئت تمام میشد، به هیئتهای دیگر میرفت.
زمانی که «محمدحسین» دانشآموز بود، من خودم او را به مدرسه میبردم و برمیگرداندم، از همان دوران کودکی و نوجوانی، درحالی که مثلاً ۲ ماه مانده بود به ماه محرم، وقتی از مدرسه بیرون میآمد و خودرو مینشست، اولینکاری میکرد، این بود که مداحی حاج محمود کریمی را میگذاشت و وقتی به خانه میرسیدیم، میگفت پیراهن مشکی من کجاست؟ میگفتم هنوز ۲ ماه به محرم مانده است؛ اما پاسخ میداد که «نه، من باید الان پیراهن مشکی خود را اتو کرده و آماده محرم باشم». خیلی نسبت به محرم عشق و علاقه عجیبی داشت و بعد از شهادتش هم در جزوهها و برگههایی داشت، دیدیم که چقدر شعر برای محرم جمع کرده است؛ همه دوبیتیها و مصرعها را کوشههای جزوهها و دفترهای خود نوشته بود.
«محمدحسین» در اولین سفری که به عتبات عالیات رفت، ۱۳ یا ۱۴ سال داشت. بعدازظهری بود، ما در بینالحرمین بودیم که بهیکباره دیدم «محمدحسین» از دور میدود و یک چیزی در آغوش دارد و به سینه خود میفشارد، وقتی آمد جلو، با خوشحالی تمام گفت: «مامان، مامان! پرچم کنبد آقا حضرت ابوالفضل (ع) را گرفتم» و بسیار خوشحال بود. خیلی این پرچم را عزیز میداشت و هرسال محرم که میشد، این پرچم را در مراسمهایی که در منزل داشتیم، نصب میکردیم و یا آنکه خودش آن را به هیئت میبرد و از زمانی هم که به شهادت رسید، ما همانند قبل این پرچم را در ایام عزاداری نصب میکنیم.
گفتوگو: سید محمدجواد میرخانی
انتهای پیام/ 113