به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، نزدیک به یک قرن است که از تشکیل کشور جعلی اسرائیل میگذرد، در این سالها مردم بسیاری از فلسطین چه مسلمان و چه مسیحی تاوان گناهی را میدهند که مرتکب نشدند.
یهودیان صهیونیست به اتکای ثروت هنگفت خود و اعتقادات کفرآمیزشان که سنخیتی با یهودیان ندارند، پا در سرزمینی گذاشتند که متعلق به آنها نبود.
صهیونیستها با تاریخسازی و تاریخسوزی برای خود یک هویت به ظاهر مشروع اما در باطن تهی ایجاد کردند، صهیونیستها دهها سال است ادعای چیزی را دارند که متعلق به آنها نیست، تاسفبار اینکه به جز ایران اسلامی، کشور دیگری توان رویارویی با این جرثومه فساد را ندارند و اغلب کشورها به نحوی در جهت خواستها و نیات این رژیم غاصب گام برمیدارند.
متن زیر که آن را در ادامه میخوانید نگاهی دارد به شکلگیری رژیم صهیونیستی در سرزمین فلسطین و حمایت اروپائیان بهویژه انگلیس از این دولت جانی و آتشافروز.
متولد شدن فرزند نامشروع یهودیان افراطی
خاستگاه فکری و تئوریک تأسیس رژیم صهیونیستی بر اساس آنچه تئوریسینها و نظریهپردازان صهیونی تصریح کردهاند، متون و منابع کهن یهودی، به ویژه اسطورههای توراتی و تلمودی است. البته نظریهپردازان و رهبران صهیونی، هر یک مطابق برداشتها و اغراض سیاسی و فکری خود در اینباره اظهارنظر کردهاند. فصل مشترک همه این دیدگاهها، نظریه ضرورت اسکان و استقرار یهودیها در سرزمینی مشخص و برپایی دولت یهودی در آن سرزمین است که عمدتاً از آن به عنوان «سرزمین موعود قوم یهود» یاد کردهاند. این سرزمین موعود، همانا سرزمین فلسطین است. این فرضیه صهیونی ـ یهودی در ادوار مختلف تاریخی همواره از سوی برخی رهبران و مقامات بلندپایه و برجسته یهودی با ابعاد و اشکال مختلف طرح و تکرار شده است.
در منابع یهودی از جنبش اصلاحات مذهبی قرن شانزدهم اروپا با عنوان «نسیم آزادی»، که موجب «شکاف در جهان مسیحیت» گردید، یاد شده و حرکت «مارتین لوتر» در سال 1517م، یک «انقلاب مذهبی» نامیده شده است این حرکت منجر به پیدایش مذهب جدیدی در مسیحیت به نام «پروتستان» شد.
نهضت رنسانس موجب شد که اروپاییها بیشتر از سابق به ارزش دانشمندان یهودی پی ببرند. استادان مسیحی با علاقه فراوانی به مطالعه درباره اطلاعات و معلوماتی که یهودیها داشتند، پرداختند. آنها برای تأسیس مدارس و دایر نمودن چاپخانهها با همدیگر همکاری میکردند. چون بین یهودیان و مسیحیان تماس بیشتری برقرار گردید و رفتار مسیحیان نسبت به یهودیان دوستانه تر و آزادمنشانهتر شد.
دسترسی و دستیابی منتقدان و اشرافیت یهود به موقعیت ممتاز در بعضی مناطق اروپا در عرصه سیاست و اقتصاد، پس از تحولات یاد شده، مسئلهای بدیهی بود که در اغلب منابع آن زمان به آنها اشاره شده است.
این تحولات که در برخی منابع تاریخی غربی و یهودی از آن به عنوان «رستاخیز عبری» یا «رستاخیز یهودی» یاد شده، حرکتی مبتنی بر اندیشه یهودی برگرفته از تورات و عهد عتیق بود که به تدریج جای پای محکمی در افکار و باور مسیحیان پروتستان برای خود باز کرد. بر این اساس همان مسیحیانی که تا دیروز یهودیها را دشمن و منکر و حتی قاتل عیسی مسیح (ع) پیامبر آسمانی و الهی خود میدانستند، اینک با اندیشه و اعتقاد و دیدگاهی جدید به آنها مینگریستند.
اینها دستاوردهای فکری و فرهنگی تکاپوی خزنده یهودیان مخفی یا همان مارانوها در جامعه مسیحی و در میان مسیحیان بود که توانسته بودند بسیار زیرکانه و به تدریج تعالیم و باورهای عهد عتیق به خصوص تورات را در میان مسیحیان القا کنند و آنها را به همان سمت و سویی که خود در نظر داشتند، سوق دهند؛ که پیدایی فرقه پروتستانتیسم از دل طوفان جنبش اصلاح دینی با تمام اصول و مبانی فکری نهفته در درون آن، از جمله پیامدهای آن بود.
در میان کشورهایی که به مذهب پروتستان رو آوردند، کشور و ملت انگلستان ویژگی خاصی داشت. به اعتراف منابع یهودی ـ صهیونیستی، «هیچ یک از ملل مسیحی حتی در میان ملل پروتستان، به اندازه مردم انگلیس از تورات آگاهی نداشته و به تعالیم آن پایبند نبودهاند. شناخت و پیروی از تعالیم تورات از جمله عوامل انکارناپذیر جنبش اصلاح دین در انگلیس به شمار میرود.
بعضی نویسندگان و نظریه پردازان سیاسی و تاریخی یهودی ادعا دارند که «انگلیس از قوم یهودی، از قدرت و درایت نبوغ عبری یعنی تورات، حتی بیش از یونان و رم تأثیر پذیرفته است». بر اساس این ادعا «کتاب مقدس در خلال دوازده قرن گذشته نقش فعالی در ادبیات انگلیس ایفا کرده و در این دوران طولانی افکار و اندیشههای متفکران و فرهیختگان برجسته انگلیس را شکل داده است. قدرت یافتن پیوریتنهای پروتستان به رهبری اولیور کرامول در انگلستان، که افکار و آرمانهای شبه یهودی درباره استقرار یهودیان در فلسطین و ضرورت برپایی دولت یهودی در آن سرزمین داشتند، یکی از رویدادهای شگفت انگیز تاریخ مسیحیت اروپا و پروتستانتیسم در انگلستان است.
علاوه بر زمینههای مناسب یادشده، بعضی رهبران یهودی، تلاش بیوقفه و گستردهای برای بازگشت رسمی به انگلستان و حضور آزاد و فعال آنها در آن کشور داشتند که از آن جمله منشه بن اسرائیل از رهبران مشهور یهودی قرن هفدهم اروپاست؛ و از او به عنوان طراح اصلی پذیرش دوباره یهودیان در انگلیس و شخصیت بانفوذ و اثرگذار در این باره نیز یاد و اعتراف کردهاند.
اسحاق دولاپریر (1676-1594م) با صراحت تمام از استقرار دوباره یهودیان در سرزمین مقدس [فلسطین] طلیعه پیروزی نهایی مسیحیت خواهد بود. وی از دولت فرانسه میخواهد تا به بازگشت یهودیان به سرزمین مقدس کمک کند و با سادگی غریبی و به شیوهای موعظه گرانه برای تحقق این هدف به خاندان سلطنتی فرانسه متوسل میشود.
این فرضیه که به صورت یک طرح جدی و اساسی سامان دهی شده بود، از سوی مبلغان پروتستان و مارانو تبلیغ میشد. از قرن هفدهم به این سو، علاقه به بازگشت قوم بنی اسرائیل به سرزمین خود، همهگیر شد و در این میان انگلیس اولین گامها را در جهت شکلگیری صهیونیسم برداشت. ارتباط میان صهیونیسم و موضوع ورود دوباره یهودیان به انگلیس پس از سالها دوری آنان از این کشور در زمان سلطنت ادوارد اول و شکل گیری صهیونیسم که نتیجه راه یابی دوباره یهودیان به انگلیس بود.
واقعیتهای موجود نشان میدهد که روحانیون و نویسندگان پاک دین [پیوریتنها] با چه جدیت و پایمردی موضوع آزادی مذهب و پذیرش مجدد یهودیان به انگلیس را پیگیری و به ثمر رساندند و تا چه میزان دفاع آنها از یهودیان به طرحی جامع و منسجم منجر شد که یک جزء آن پذیرفتن مجدد یهودیان و جزء دیگر آن بازگشت قوم بنی اسرائیل به سرزمین خود بود. به این ترتیب صهیونیسم به شکلگیری و روشن شدن عاملی که آگاهانه یا ناآگاهانه افکار مردم انگلیس را تحت نفوذ و تأثیر قرار داد، تبدیل شد.
منبع: ایران و اسراییل در دوران سلطنت پهلوی جلد 1/ محمدتقی تقی پور
انتهای پیام/ 161