به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، فاطمه فروغی نویسنده و روزنامه نگار در خاطرهای از دوران دفاع مقدس نوشت: «کم سن بودم. هنوز نوجوان نشده بودم که غرور داشته باشم و بتوانم جلوی گریهام را بگیرم. از صدای موشکهایی که هواپیماهای عراقی روی سر تهران میانداختند، از جا میپریدم و میلرزیدم و گریه میکردم.
فرزند کوچک خانواده بودم و پدرم (که خدا رحمتش کند) و مادرم (که خدانگهدارش باشد) و برادرها و خواهرهایم همگی هوای مرا داشتند و دوستم داشتند. ته تغاری بودم.
یادم میآید که هر کس به هر طریقی میخواست کمکم کند تا بتوانم دقایق سخت موشک باران را تحمل کنم. یکی برایم قصه تعریف میکرد، یکی مرا در آغوش میگرفت. آرام نمیشدم که نمیشدم، تا اینکه یکی از برادرهایم تصمیم جالبی گرفت.
او میدانست که من تنقلات را خیلی دوست دارم. یک روز دیدم با بستههای بزرگی در دستش به خانه آمد. بستهها را یکی یکی باز کرد. در آن روزگار گرانی و جنگ و تحریم، مقدار زیادی خوراکی و تنقلات خریده بود. تخمه و خرما و پفک و آجیل و چیزهای دیگر. بنده خدا برادرم خودش سن بالایی نداشت. ۱۲ سال از من بزرگتر بود، ولی توانسته بود راه حل خوبی برای ترس و لرزهای من پیدا کند. خوراکیها و آجیلها را در انباری بزرگ خانه که در زمان جنگ ایران و عراق اسمش را پناهگاه گذاشته بودیم و فرش کرده بودیم گذاشتیم.
آن شب وقتی هواپیماهای عراقی روی سر تهران موشک میانداختند من با چشمهای اشکبار آجیل مشکل گشا میخوردم و با ترس و لرز، اعضای خانواده ام را میپابیدم که سالم باشند و دور و بر من. به نظر میرسید تحمل موشک باران از آن شب برای اعضای خانوادهام راحتتر شد! چون گریهها و ترس و لرزهای من کمتر شده بود و اعضای مهربان خانوادهام نفس راحتی کشیدند.
همه خوراکیها به من تعلق داشت که با خیال راحت انتخاب میکردم و میخوردم و سرگرم میشدم و کمتر به صداهای وحشتناک و عواقب موشک باران فکر میکردم.
حالا گاهی خاطراتم را برای یگانه فرزندم علیرضا تعریف میکنم. وقتی آرزوهای مادی زیاد یا لیست خرید بلند بالا دارد، به او یادآوری میکنم که دوستش دارم و برای خوشحالیاش، هر کاری از دستم بر بیاید انجام میدهم، ولی به خاطر بسپارد که سلامتی، امنیت، ایمان و مهربانی بزرگترین داراییهای انسانهاست و بعد از آنها نباید چیز دیگری برایمان چندان اهمیتی داشته باشد.
گاهی خاطرات و حرفهایم را با بهت گوش میکند و ظاهرا قبول میکند و من همیشه از خودم میپرسم آیا واقعا متوجه معنی حرفهایم میشود یا نه؟! و همیشه رزمندگان شجاع و ساکنان شهرهای جنگی را یاد میکنم و دعا میکنم که فرزندانمان هیچگاه و هیچگاه و هیچگاه در هیچ جای دنیا جنگ نبینند و کلمهای به نام جنگ را نشنوند و نشناسند. آمین.»
انتهای پیام/ 141