به گزارش خبرنگار دفاعپرس در قزوین، «منوچهر رضایی» از نویسندگان حوزه دفاع مقدس شهر قزوین است که در سال 1347 در یکی از روستاهای قزوین به نام نصرت آباد و در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد.
آثار داستانی «روبیک» و «باد در شالیزار میپیچد» از مشهورترین کتابهای منوچهر رضایی است که در ادامه گفتوگوی تفصیلی خبرنگار دفاع پرس را با این نویسنده میخوانیم:
دفاع پرس: چگونه به دنیای داستان و رمان وارد شدید؟
به گمانم به خاطر نوع نگاهم به زندگی بود. خیالپرداز و بی قرار بودم و در مواجهه با غمها و شادیهای دیگران ذهنم پر از کلمه میشد و کلمات تبدیل به تصویر می شدند و چنان شاخ و برگی به هم میزدند که باید روی کاغذ اورده میشدند. از طرفی زندگی سادهای نداشتم. از 6 تا 11 سالگی به مکتب خانه رفته بودم و در 12 سالگی مقارن با سال 1362 به مدرسه دولتی رفتم. تمام کودکی من کار بود و تحصیل در کلاس های شبانه. در نوجوانی با دوستی آشنا شدم که مسیر زندگیام را تغییر داد. او برای اولین بار آثار «علی شریعتی» را در اختیارم گذاشت تا مطالعه کنم.
مطالعه کتاب «هبوط در کویر» و رمان های نویسندگان خارجی این حس را به من القا کرد که شاید بتوانم بنویسم. وقتی اولین داستانم با عنوان «عصر شاهد» در سال 1364 در صفحه فرهنگ و ادب هفته نامه «ولایت قزوین» چاپ شد با اشتیاق فراوان به مطالعه آثار نویسندگان ایرانی ادامه دادم و تا سال 66 به جبهه جنوب اعزام شدم داستانهای زیادی در این صفحه چاپ کردم. بعد از پایان دوران خدمت، کتاب های تئوری و نقد داستان را با جدیت مطالعه کردم و در تمام آن سالها با هفته نامه «ولایت قزوین» و سایر مجلات و جُنگ های ادبی همکاری کردم.
دفاع پرس: کدام یک از اساتید در ادامه مسیر نویسندگی شما تاثیر داشتند؟
استاد و راهنمای اولم «امیر یوسفی» بود که حالا یکی از روزنامه نگاران شناخته شده کشور است. استاد دیگرم «حسن لطفی» بود که با تشکیل کلاس ها و نشستهای نقد و بررسی به همراه استاد «مهدی خلیلی» کمک شایانی به پیشرفت نویسندگان نوپا و مبتدی کردند. تاریخ فرهنگ و ادب شهر قزوین مدیون لطفهای بیدریغ هنرمندانی چون «حسن لطفی» است که شاگردان زیادی در این عرصه تربیت کردند و حالا هر یک از آنها جزو نویسندگان مطرح این مرز و بوم هستند. بعدها با تداوم این کلاسها و نشستهای ادبی توسط «فاطمه شریف نژاد» و «علی قانع» چشمانداز روشنی برای آینده ادبیات داستانی استان قزوین ترسیم شد. در حال حاضر هم کم و بیش این راه به صورت پویا و بالنده ادامه دارد.
دفاع پرس: در بین نویسندگان ایرانی به کدام یک بیشتر علاقه دارید؟
در طول سالهای گذشته آثار اغلب نویسندگان وطنی را خواندهام. آثار «چوبک» را به لحاظ ریزبینی و دقت در شرح جزئیات دوست دارم. آثار داستانی «جلال آل احمد» و همینطور دولت آبادی به خصوص «جای خالی سلوچ». آثار گلشیری و «دل دلدادگی» «مندنی پور»، «خانه ادریسی ها» از «غزاله علیزاده» و تمام آثار «ابوتراب خسروی»، «سمفونی ارکستر چوب ها» از «رضا قاسمی» و از نویسندگان هم دوره خودم «بیوه کشی» به نویسندگی «یوسف علیخانی»، «آبی تر از گناه» به نویسندگی «محمد حسینی»، کتاب «سایههای سکوت» از «علی قانع» و کتاب «جغرافیای اموات» از «محسن فرجی» و مجموعه داستان «باخیالها و بی خیالها» از «حسن لطفی» که این آخری به لحاظ ساختار و فرم و پیرنگهای بدیع، یکی از آثار برجسته ادبیات معاصر به شمار می رود.
دفاع پرس: در بین نویسندگان خارجی چطور؟
آثار نویسندگان خارجی نظیر «مارکز»، «موراکامی»، «پل استر»، «وارگاس یوسا» و داستانهای کوتاه «همینگوی» و نویسنده ترک تبار نامی «اورهان پاموک» را به خاطر رمان «زندگی نو» و به خصوص رمان « نام من سرخ» که با همین اثر در سال 2006 موفق به دریافت جایزه نوبل شد. «پاموک» چند سال پیش از دریافت جایزه نوبل مهمان شهر قزوین بود و فیشهای مربوط به دوره صفوی و قاجار را در همین شهر یادداشت کرد و هنوز یادم نمیرود وقتی در بازار قزوین قدم میزد مدام جملاتی را در دفترچهاش یادداشت میکرد. وقتی شما کتاب «نام من سرخ» را بخوانید در جای جای این اثر به شهر قزوین و اتفاقات تاریخی آن که «پاموک» در اثرش به صورت نامحسوس اشاره کرده پی خواهید برد.
دفاع پرس: فکر میکنید بیشتر تحت تاثیر کدام یک از نویسندگانی که نام بردید قرار گرفتهاید؟
هر نویسندهای برای شناخت سبک و سیاق و ورود به جهان های موازی دنیای خودش ملزم به مطالعه است. بحث تاثیرپذیری به صورت ناخوداگاه قابل بررسی هست. از همان ابتدای کار زمانی که نوجوان بودم به من یاد دادند چه کتابهایی را نباید بخوانم. کتابهایی که جلد رنگی و به قول معروف «بازاری» هستند را هیچگاه دست نگرفتم. اگر مثلا «شازده احتجاب» گلشیری خواندم به خاطر سبک و زبان این داستان بود. یعنی مطالعه من جهت اموختن تئوری و عناصر داستانی بوده. «خشم و هیاهو» با نویسندگی «فالکنر» و «صد سال تنهایی» از «مارکز» برای من کتاب های آموزشی هستند و نه فقط رمان. وقتی رمان «باد در شالیزار می پیچد» منتشر شد عدهای معتقد بودند که این رمان را تحت تاثیر «صد سال تنهایی» به نویسندگی «مارکز» نوشتم. در حالی که اتفاقات این رمان مربوط به برههای از تاریخ شمال کشور بود. همراه با برداشت ها و تجربیات خودم از زندگی. ما برای نوشتن باید رموز نوشتن را یاد بگیریم.
دفاع پرس: ظرفیت تاریخ ایران در نویسندگی را چگونه میبینید؟
وقایعی که در تاریخ ما رخ داده بسیار تکان دهنده است. تاریخ حکومت غزنویان، ایلخانان و همینطور سلجوقی، زندیه، افشار، صفوی و قاجار در خود وقایعی دارد که نه تنها آمریکای لاتین که اروپا هم به خود ندیده. حضور انگلیسی ها و پرتغالی ها در جنوب و خلاصه کنم؛ برسیم به همین حماسه هشت سال دفاع مقدس و نبرد با نیروهای تکفیری در عراق و سوریه و وجود شخصیتهایی مثل «شهید باکری»، «شهید چمران»، «شهید حاج قاسم سلیمانی» و... ما چنین تاریخ پرالتهابی داریم. مصالح نوشتن هست. ما کم کاریم.
دفاع پرس: درباره عادتهای نویسندگی خود برای ما بگویید.
به نظرم بهترین زمان برای نوشتن داستان کوتاه عصر دلتنگی و حس غریبانه پیش از اذان مغرب است. در این ساعات انسان دچار حس نوستالژی عجیبی میشود. چیزهایی در درون آدم به صورت قوی می جوشد. من بهترین داستانهای کوتاهم را در هنگام عصر نوشتهام، ولی به طور خاص بین ساعت 11 شب تا 3 بامداد مطالعه توام با نوشتن را عادت خودم قرار دادهام. رمان با همه عناصر، پرداخت و شخصیتها و خط سیر حوادث در ذهنم رسوب نکند و آماده نشود روی کاغذ نمیآید. فیشبرداری و تحقیق کتابهای تاریخی جهت شناخت منطقهای رمان در آن اتفاق میافتد. گاه سالها طول میکشد. این به منزله نگارش رمان تاریخی نیست. بلکه شما باید همه جوانب اثر را در نظر بگیرید. مثلا اگر شما می خواهید رمانی را بنویسید که حوادث آن در جنوب میگذرد یک رمان جدی و متعهد باید تاریخ کشتیرانی در خلیج فارس، تاریخ حضور استعمارگران انگلیسی و پرتغالی و جغرافیای شهر و محلات و تاریخ مبارزات اهالی با استعمارگران همینطور الی آخر را مورد مطالعه و بررسی قرار بدهید. در غیر این صورت رمان شما یک اثر سطحی از کار درخواهد آمد.
دفاع پرس: چه جوایز و موفقیتهایی در این عرصه داشتهاید؟
صادقانه بگویم در هیچ مقطعی برای کسب عنوان و یا گرفتن جایزه ننوشتهام. شده داستانی را صرفا برای سهولت چاپ به جایی فرستاده باشم. بعد خبر رسیده که رتبه یا جایزهای هم به آن تعلق گرفته است. در سال 1382 «رضا سرشار» و «راضیه تجار» بنده را دعوت کردند به انجمن قلم ایران و رتبه سوم ادبیات داستانی کوتاه دفاع مقدس را در قالب لوح و جایزه نقدی به بنده اعطا کردند. جوایزی هم از حوزه هنری و اداره ارشاد استان قزوین و شهرستان الوند دریافت کردهام. دو بار هم جایزه کتاب سال استان قزوین و همینطور کتاب سال استاد مرحوم «دبیر سیاقی» به بنده اهدا شده است.
در مسابقات انتخابی کتاب سال کشوری مجموعه داستان «روبیک» رتبه 5 را دریافت کردم و یکی از داستانهای این مجموعه جزو بیست داستان سال در کتاب سوم جایزه ادبی یوسف چاپ شد.
دفاع پرس: آیا میتوان در ایران به صورت حرفهای داستان و رمان نوشت؟
حرفه یعنی شغل. در هنر و ادب ما با شغل مواجه نیستیم. ملاک دل است و دلدادگی. حالا که می خواهم جواب شما را بدهم جهان متاثر از پدیده شوم ویروس کووید19 یا همان به زبان خودمان کرونا، رکود عجیب فرهنگی پیش آمده است. جامعه فرهنگی ما متاثر از این ویروس منحوس چه در حوزه نشر و چه در حوزه سایر امور فرهنگی به حالت تعطیل درآمده، اما اصل حرف این است که قبل از پیدایی این ویروس تیراژ کتاب ما پایین آمده بود و بسیاری از ناشران به لحاظ عدم بازدهی اقتصادی کار نشر را رها کرده بودند. سرانه مطالعه هم به خاطر گوشی و موبایل؛ این عنصر مخرب هوش و اندیشه کاسته شده بود. با این همه دشواری بنده معتقدم که اگر نویسنده روی اثرش خوب کار کند و حرف تازهای برای گفتن داشته باشد خواننده خود را پیدا میکند. تبلیغ فرهنگ کتابخوانی در صدا و سیما صورت نمی گیرد. هفته کتاب را باید تبدیل کنیم به 365 روز کتابخوانی. بالندگی تاریخی فرهنگ و تمدن ما کتاب بود و کتابت.
انتهای پیام/