به گزارش خبرنگار دفاعپرس از مشهد، سرهنگ پاسدار «جواد کرمانی» پیشکسوت دفاع مقدس و فرمانده گردان سیفالله لشکر 5 نصر با بیان خاطرهای از دوران دفاع مقدس، شجاعت افسران و سربازان لشکر ۲۱ حمزه نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی در عملیات پاتک مهران را روایت کرد.
به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و گرامیداشت یاد و خاطره شهدای ارتش جمهوری اسلامی، این خاطره را میخوانیم.
در جریان یک عملیات شناسایی به ارتفاعات منطقه رفته بودم که خبر رسید برای یک موضوع فوری، باید بهسرعت به پایگاه برگردیم که پس از بازگشت، اطلاع پیدا کردیم رژیم بعث پاتک سنگینی را برای بازپسگیری مهران آغاز کرده است و امر بر این بود که نیروهای ما در قالب گردان اهل سنت سیفالله متشکل از رزمندگان اعزامی اهل تسنن از شهرهای تربتجام، صالحآباد، باخرز و تایباد، باید در سریعترین زمان ممکن خود را به محور مربوطه رسانده و مستقر شوند.
در حال سازماندهی و توجیه نیروها بودم که جمعی از برادران ارتشی مشتمل بر حدود ۲۸ نفر به ما مراجعه کردند و درخواست داشتند که با ما همراه شوند و به منطقه بیایند.
با آغوش باز، افتخار رزم دوشادوش برادران ارتشی را پذیرفتیم و علیرغم آموزشهای نظامی کلاسیک و فنی، این رزمندگان در کمال تواضع راضی شدند که در کنار دیگر رزمندگان گردان اهل سنت سیفالله در سنگرها مستقر شوند. گرچه فرصت مغتنمی بود که این نیروها در بخشهای مختلف ارتفاعات مشرف به مهران مستقر شوند تا همه نیروها از تجربیات و دانش نظامی آنها بهره ببرند اما با در نظر گرفتن این موضوع که این برادران ارتشی، سابقاً نیروهای یک گردان بودهاند، همه را بر بلندترین بخش یک قله مستقر کردم تا بهعنوان یک خط دفاع مسلط بر محور، از تسلط دشمن بر شهر جلوگیری کنند.
پس از گذشت زمان اندکی از آغاز درگیری سنگین و نفسگیرمان در آن منطقه، سنگرهای مربوط به برادران ارتشی به خاطر اشراف کامل بر منطقه، تبدیل به موقعیتی شده بود که علاوه بر درگیری مستقیم با دشمن، از نیروهای خودی هم پشتیبانی میکرد و مصاف بر اینها، اطلاعات و گراهای بسیار مفیدی هم از تحرکات بعثیها ارائه میداد. متحیر بودیم که چطور حدود 28 رزمنده با این تعداد اندک، از عهده انجام این تعداد وظیفه برمیآیند.
هیچگاه مظاهر نظم رزم نظامی این برادران ارتشی را از یاد نمیبرم. درحالیکه حضور این همرزمان ارتشی در کنار رزمندگان گردان سیفالله داوطلبانه بود و من بر آنها فرماندهی نداشتم اما بههیچعنوان در هنگامه درگیریها، بهصورت خودمختار و ناهماهنگ عمل نمیکردند.
در همان عملیات بود که قطع عصب شدم. به یاد دارم که قبل از مجروحیت، دکمه لباس و اورکت این برادران ارتشی را که آن زمان همگی به شهادت رسیده بودند، محکم بستم تا پلاکهای آنان محفوظ بماند و همچنین به چند نفر تأکید کردم که موقعیت منطقه را به خاطر بسپارند تا اگر ابدان مطهر این برادران ارتش در منطقه ماند، در اولین فرصت مقتضی به همین موقعیت برگردیم و پیکرها را به عقب منتقل کنیم. پس از به هوش آمدن در بیمارستان، اولین سؤالم درباره تحولات خط مقدم و سرنوشت ابدان مطهر این برادران بود که بحمدالله اطلاع دادند که با عنایت پروردگار و به لطف مجاهدت رزمندگان، خط هیچگاه سقوط نکرد و پیکر این شهدا در همان روز به عقب انتقال پیداکرده بود.
همیشه دوست داشتم این رشادت ناگفته مطرح شود و ایستادگی تا آخرین گلوله و شهادت تا آخرین نفر در سوابق رزمی این برادران محفوظ بماند چراکه نمونههای بسیاری را سراغ داشتیم که رزمندگان در همان مناطق، براثر اصابت ترکش خمپارههایی که بعثیها بهصورت کور به ارتفاعات شلیک میکردند، به شهادت میرسیدند اما این شهدای ارتشی در مصاف رودررو و تقابل مستقیم، با شجاعتی مثالزدنی به مصاف دشمن بعثی رفتند و علیرغم تعداد قلیل آنها، پیشروی دریای نیروهای دشمن تا شهادت مظلومانه آخرین نفر از آنها متوقف شده بود.
انتهای پیام/