خاطره همراهی شهید گلمحمدی با فرزند شهید باکری در محل شهادت پدر

تهیه‌کننده و مستندساز تلویزیونی با بیان خاطره‌ای به شرح ارادت شهید گلمحمدی به شهدا پرداخت.
کد خبر: ۴۴۷۶۰۱
تاریخ انتشار: ۲۴ اسفند ۱۳۹۹ - ۰۶:۳۲ - 14March 2021

خاطره همراهی شهید گلمحمدی با فرزند شهید باکری در محل شهادت پدربه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سعید رضانژاد تهیه‌کننده و مستندساز تلویزیونی در خاطره‌ای از شهید تفحص علیرضا گلمحمدی نوشت: تابستان سال ۱۳۷۷ عصر‌ها پاتوقمان عکاسی شهید هاتف در بازارچه سیلاب بود. در یکی از این عصر‌ها «حاج بهزاد پروین قدس» (عکاس دوران دفاع مقدس) از پشت عینک چشمهایش را گرد کرد و گفت: «فردا میریم ماموریت به خانواده اطلاع بده چند هفته‌ای برنمی‌گردیم».

عادت نداشت به افشای جزئیات سفر و ما باید با تجربیات قبلی و تخیلاتمان مراحل این سفر را تکمیل می‌کردیم. گرمای تیرماه تهران آدم را کلافه می‌کرد و من کیف بر دوش پشت سر حاج بهزاد تمام موسسات فرهنگی تهران را دوره می‌کردیم. انگار در سفر راهیان نور بودیم، از شلمچه به طلائیه، از آنجا به دوکوهه، ناهار را در ایستگاه حسینیه خورده و نخورده به طرف منزل شهید حمید باکری جهت دیدار با خانواده محترمش حرکت کردیم. در منزل این شهید برای اولین بار با احسان باکری آشنا شدم. حاجی بهزاد پیشنهاد آمدن احسان به جنوب برای دیدن مناطق عملیاتی خیبر و محدوده شهادت حمید آقا را داد و با استقبالشان مواجه شد. قرار شد چند روز بعد احسان خودش به جمع ما در اهواز ملحق شود.

مردادماه بود و گرما و شرجی در اهواز بیداد می‌کرد. در ساختمان کمیته جست‌وجوی مفقودین در منطقه کیانپارس اهواز مستقر شده بودیم و به همراه «حسن درگه‌بند» مشغول تدوین مستندی برای این کمیته شدیم. حاج بهزاد خبر حضور احسان را به سردار باقرزاده فرمانده کمیته جست‌وجوی مفقودین داده و با استقبال ایشان مواجه شده بود. قرار تولید مستندی از این حضور را بین خودمان گذاشته و تقسیم وظایف کردیم.

آن روز علیرضا گلمحمدی ما را با آمبولانس خود به مناطق مختلف صفر مرزی طلائیه برد. نزدیک غروب بود که به ابتدای جزایر مجنون رسیدیم. گرمای هوا کمی بهتر شده بود و باد ملایمی نی‌های جزایر را بهم می‌زد. گلمحمدی روی نقشه‌ای که بر کف زمین باز کرده بود منطقه جزایر مجنون را به حاج بهزاد نشان داد. حاجی هم ابتدا روی نقشه عملیات خیبر را برای احسان تشریح کرد. صدای مرغان وحشی در جزایر بگوش می‌رسید. کم کم بغض فروخورده احسان درحال باز شدن بود. حاج بهزاد در پشت نیزار‌ها خود را گم کرد و گلمحمدی پشت فرمان آمبولانس نشست و صدای نوحه‌ای سوزناک از ضبط صوتش برخاست. در این هنگامه با وجود غلیان احساسات مجبور بودم با تسلط بر خود صحنه را تصویربرداری کنم.

ارتباطمان با گلمحمدی پابرجا بود و هرچند وقت یکبار برای رفتن به شهر میانه، در مسیر به دیدن حاج بهزاد و دوستانش می‌آمد. خدمت وظیفه‌اش تمام شده بود، اما داوطلبانه در کمیته جست‌وجوی مفقودین ماند تا خانواده‌های شهدا را از چشم‌انتظاری نجات دهد. از حاج رسول سعیدی جویای فعالیت‌هایش در مناطق سومار و غرب کشور بودم. چندین بار تلفنی با ایشان صحبت کردم و از علاقمندی خودم جهت حضور در مقرشان و ساختن مستندی از فعالیت‌های این گروه گفتم. هرچند قصدم از تهیه این مستند تنها پرداختن به خود حاج علیرضا بود که متاسفانه با مصدومیت شدید ایشان حین انجام کار تفحص مواجه شدیم و این قرار به سرانجام نرسید تا اینکه خبر عروج ملکوتی‌اش همه ما علی الخصوص حاج بهزاد را شوکه کرد. اطمینان قلبی دارم که روح ملکوتی‌اش با ارواح طیبه شهدا مانوس است و در نزد پروردگارشان روزی می‌خورند.

انتهای پیام/ ۱۴۱

نظر شما
پربیننده ها