چهل‌سالگی سرو/ شهید «احمد ابویی زاده سریزدی»:

همسنگرانم قول دادند تا باز شدن راه کربلا و قدس از پای ننشینند و ثابت قدم باشند

شهید «احمد ابویی زاده سریزدی» در فرازی از وصیت خود به پدر و مادرش گفت: من امید و آرزو داشتم که شما را به کربلای معلی ببرم و به پابوس آقا امام حسین (علیه السلام) ببرم، ولی خدا مرگ مرا رسانید و این حقیقت و سعادت را نصیبم فرمود، ولی مبادا ناراحت شوید؛ زیرا همسنگرانم قول دادند تا باز شدن راه کربلا و قدس از پای ننشینند و ثابت قدم باشند.
کد خبر: ۴۴۸۸۹۶
تاریخ انتشار: ۰۵ فروردين ۱۴۰۰ - ۰۹:۱۲ - 25March 2021

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از یزد، شهید «احمد ابویی زاده سریزدی» در تهران متولد شد. سرانجام در عملیات والفجر ۸ در منطقه عملیاتی فاو در تاریخ بیست و یکمین روز از بهمن ماه ۱۳۶۴ شهید شد.

در ادامه وصیت‌نامه این شهید بزرگوار را از نظر می‌گذرانیم:

بسم الله الرحمن الرحیم

«قَاتِلُوا الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ»

کارزار کنید با آنان که به خدا و روز باز پسین ایمان نمی‌آورند (قسمتی از آیه ۲۹ سوره توبه)

گر مرد رهی میان خون باید رفت

از پای فتاده سرنگون باید رفت

تو پای براه بر نه و هیچ مترس

خود را بگویدت که، چون باید رفت

خانواده گرامی و ارجمند سلام علیکم؛

پدر و مادرم مبادا ناراحت شوید که مرا از دست داده اید، چون من امانتی بودم نزد شما. مادرم صد رحمت به شیر پاکت که چنین فرزندی تربیت کردی و به جامعه تحویل دادی و در آخر امانت را به صاحب اصلیش تحویل دادی.

مادر جان و پدر ارجمندم:

امیدوارم زحمات بی دریغ و بی خوابی‌های خود را بر من حلال کنید. خلاصه هر چه بد کردم، نفهمیدم، نادان و جاهل بودم، به بزرگواری خود مرا ببخشید و عفو کنید.

مادر مهربان و پدر بزرگوارم:

من امید و آرزو داشتم که شما را به کربلای معلی ببرم و به پابوس آقا امام حسین (علیه السلام) ببرم، ولی خدا مرگ مرا رسانید و این حقیقت و سعادت را نصیبم فرمود، ولی مبادا ناراحت شوید؛ زیرا همسنگرانم قول دادند تا باز شدن راه کربلا و قدس از پای ننشینند و ثابت قدم باشند.

پدر و مادرم:

اگر نتوانستم در این دنیا وظیفه و دین خودم را در این دنیا نسبت به شما ادا کنم قول می‌دهم در سرای دیگر حداقل این که شما را شفاعت کنم. ان شاءالله

برادرم سلام:

پس از عرض سلام چند سطری به عنوان یادگار و به عنوان تذکر برایتان می‌نویسم، امید آنکه از دستم ناراحت و ناراضی نبوده و نباشید.

برادرم آقا رضا شما مبلغی پول از من طلبکارید لذا در این مورد باید بگویم شما موتور رکس مرا صاحبید و هرگز نه اختیاری در مورد آن دارید و موتور پژو نیز صاحبش علی آقا باشد.

در مورد کتاب‌هایم: شما برادرانم همگی مختارید که از آن‌ها استفاده کنید که حتماً هم استفاده کنید. امید آنکه بتوانید مطالب ارزنده‌ای از آن درک و کسب کنید.

علی جان پس از آنکه سال اول راهنمایی را قبول شدید بروید در یکی از باشگاه‌های ورزشی کار کنید و یا در یکی از رشته‌های هنری. البته اگر مایل بودید. تا بتوانید ساعات بیکاری خود را در راه صحیح صرف کنید. ان‌شاء‌الله

در ضمن علی مواظب باش تا مجید و محمود مادر را اذیت و آزار ندهند و همیشه آنان را سرگرم و خوشحال نگه بدار.

آقا رضا هر چه شما کردید و این مادر، این پدر، شما را به خدا قدر مادر مهربان را بدانید، قدر پدر زحمتکش را بدانید.

خدا شاهد است که چقدر دلم برای یک لحظه دیدار موی مادر پر می‌زند.

رضا جان در ضمن مواظب باشید بچه‌ها خدایی نکرده مادر را ناراحت نکنند. رضا جان امیدوارم شما هم هر چه زودتر تشکیل خانواده دهید و در زیر سایه هم با خوبی و خوشی به سر ببرید. 

خواهرم:

شما سعی کنید فرزندان خود را از آقا مهدی تا به آخرین فرزند طوری تربیت کنید که بتوانند در آینده برای جامعه و اسلام مفید و موثر و کارساز باشند. 

در ضمن خواهش می‌کنم مرا ببخشید و حلالم کنید. مخصوصاً در مورد گذشته‌ها که با هم بودیم و در یک منزل به سر می‌بردیم. به هر جهت انسان است و خطاکار. خلاصه امیدوارم بدی هایم را به خوبی و بزرگواری خود ببخشید. 

در پایان:

مادرم، پدرم، خواهرم و برادرانم، زینب‌وار و ایوب‌وار در سوگ من و برای رضای خدا صبر کنید. مبادا زیاد گریه کنید، زیرا حیف است این آب‌های زلال و شفاف چشمانتان در سوگ من حیف شود.

ارزنده و این مکان‌های گرم که با خون هزاران شهید آبیاری شده است. بشتابید به این بسیجیان عاشق، این بسیجیان بی باک و عاشق جنودالله مگر چه کسی به عراق اجازه نداد وارد اهواز شود؟ که به عراق اجازه نداد آن را بگیرد؟ کی حفر آبادان را شکست؟ که خرمشهر را آزاد کرد؟ که اهواز و دزفول و باختران را از زیر توپ دشمن خارج کرد؟ و که فردا تکلیف این انقلاب را از نظر قدرت روشن خواهد کرد؟ مگر جز این است که همین بسیجیان بوده‌اند و خواهند بود؛ لذا بشتابید و خود را به صف این زاهدان شب و شیران روز ملحق کنید.

امین قهرمان خویشاوندان محترم و خانواده ارجمندم در سوگ من گریه و شیون مکنید، زیرا من امانتی بودم نزد شما و هم اکنون به صاحب اصلی خود بازگشتم. برای بدن صد چاک آقا حسین (علیه السلام) گریه کنید برای جوان ناکامش علی اکبر گریه کنید و برای غریبی آقا امام رضا (علیه السلام) گریه کنید.

در پایان اینکه از شما یک خواهش دارم: اول اینکه، مرا از صمیم قلب حلالم کنید و دوم: امام را تنها مگذارید.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها