به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، در راستای معرفی شهدای استان مازندران زندگینامه و وصیتنامه شهید «عیسی گتبابایی» را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید:
شهید «عیسی گتبابایی» فرزند «موسی» در سال ۱۳۴۲ در یک خانواده متدین روستایی و کشاورز در روستای «دینک» ساری پا به عرصه هستی گذاشت. وی اولین فرزند خانواده بود و دارای ۲ برادر و ۵ خواهر نیز بود.
او در آغوش گرم و با محبت خانواده و بر اساس اعتقادات دینی والدین رشد و نمو یافت؛ و از سن ۷ سالگی، به مدرسه رفت و شروع به آموختن علم کرد و تا کلاس پنجم درس خواند.
وی همزمان با درس خواندن، کلام وحی و این نعمت بیکران الهی یعنی قرآن را در منزل آموخت و از همان دوران با پدر در مراسمهای مذهبی و نماز جماعت شرکت میکرد.
شهید گت بابایی علاوه بر درس خواندن، به پدر در امر کشاورزی کمک میکرد؛ وی امور مربوط به ساختمان و بنایی را نزد پدرش آموخت.
او با رفتن در برنامههای مسجد، و شرکت در سخنرانیها، با افکار و اندیشههای امام خمینی آشنا شد؛ و پس از آن با دوستان در راهپیماییها و تظاهرات شرکت میکرد و فعالیتهای انقلابی داشت.
وی پس از پیروزی انقلاب و تشکیل بسیج، با این نهاد مردمی همکاری میکرد. خدمت سربازی او مصادف شد با شروع جنگ تحمیلی ناجوانمردانه برکشور ما؛ بنابراین او دوران خدمت سربازیاش را به صورت داوطلبانه در جبهههای غرب کشور گذراند.
شهید عیسی پس از پایان خدمت سربازی لباس مقدس سپاه را بر تن پوشاند و به عنوان پاسدار رسمی در واحد مخابرات به عنوان بیسیم چی مشغول به فعالیت شد و سپس به واحد اطلاعات و عملیات رفت.
او فردی شجاع، نترس، پایبند به ارزشهای دینی و معنوی بود و با پای پیاده به شهر میرفت تا در نماز جماعت حضوری فعال داشته باشد. به نماز اول وقت بسیار اهمیت میداد و به دیگران نیز در این خصوص تذکر میداد.
وی قبل از رفتن به خدمت سربازی، با دختری مومن و متدین ازدواج کرد که حاصل زندگی مشترکشان ۴ فرزند ۳ پسر و ۱ دختر میباشد.
وی در کارهای کشاورزی، کمک حال پدر بود و همچنین به دیگران که توانایی جسمی نداشتند، نیز کمک میکرد. او در مدت حضورش در جبهه در مناطق مختلف عملیاتی حضور یافت و جانانه در مقابل دشمن ایستادگی و جانفشانی کرد.
وی در طول دوران حضورش در جنگ، مجروح شد، اما هرگز به آن اعتنا نمیکرد و پس از بهبودی نسبی مجدداً به منطقه برمیگشت.
مادرش میگوید: «او پس از چند ماه حضورش در منطقه، برای مدتی مشخص به مرخصی میآمد و در مرخصیهایش وقتی تصاویر جبهه و جنگ از تلویزیون پخش میشد را میدید ناراحت میشد و افسوس میخورد و میگفت: «چرا من به مرخصی آمدم جان جوانان در خطر است من چرا به مرخصی آمدم، من نمیتوانم خانوادهی شهدا را ببینم.»
شهید عیسی گت بابایی در مرخصیهایش، در پایگاه بسیج فعالیت میکرد و همچنین در جذب دیگران برای جبهه نیز تاثیر گذار بود. باید گفت که او و پدرش در عملیات کربلای ۴ با هم در منطقه حضور داشتند؛ و سرانجام شهید عیسی گتبابایی در عملیات تکمیلی کربلای ۵ در تاریخ ۱۰/۱۱/۶۵ در «شلمچه» از این دنیای خاکی به سوی معبودش پر کشید و در دنیای آخرت ماوای گزید.
وصیتنامه شهید:
بسم رب الشهداء و الصدیقین
با سلام به پیشگاه مقدس حضرت مهدی امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام خمینی و با درود بر روان پاک تمامی شهدای اسلام از آدم تا خاتم و تا عصر حاضر و سلام و درود بر خانواده عزیز شهدا و درود بر شما پدران و مادران شهدا که اسطورههای قرآن هستید این وصیت نامه را در حالی مینویسم که هیچ لیاقتی از شهید شدن در خود نمیبینم، ولی از آنجا که قطع امید از رحمت پروردگار باعث کفر میشود به امید آن روزی که رحمت خداوند نصیبم شود و به شهادت برسم وصایای خود را بر روی کاغذ میآورم.
خداوندا میدانم که دوست داری مومنانت را با بدن پاره پاره و مثله شده ملاقات کنی و میدانم که شهید کسی است که مورد لطف و رحمت تو قرار گرفته باشد و باز میدانم که هرگز لایق این چنین مقامی نیستم، اما امیدوارم که رحمت بیکرانت شامل حالم شود؛ و چنین لیاقتی را نصیبم بفرمائی، بارالها از گناهان و معصیتم در گذر و همه را مورد لطف بیکرانت قرار بده پدر و مادر را بیامرز، همه گذشتگان مرا رحمت فرما.
خداوندا فرج آقا امام زمان را نزدیک بگردان و امام عزیزمان را تا انقلاب حضرتش محافظت بفرما و امت مسلمان ما را در مقابل مشکلات صابر بگردان و مستضعفان را از استثمارگران شرق و غرب رهائی بخش. امت شهیدپرور خداوند را سپاسگزار باشید که مورد امتحان و آزمایش قرار میگیرید که خداوند میفرماید من بندگان صالح و مومنم را در میدانهای کارزار میآزمایم و چه افتخاری بالاتر از این که شما امت قهرمان هر روز مورد امتحان الهی واقع میشوید.
سربازان امت اسلامی آرزو دارد که همانند معلمشان حسین (ع) خونشان در راه حق و به خاطر خدا به زمین ریخته شود خداوندا تو میدانی که شهدای عزیزمان با آرمان مقدس اسلام به جنگ متجاوزان پرداختند و کشته شدن در این راه را افتخار و سعادت اخروی و دنیوی خود میدانند. خداوندا تو میدانی که سربازانت از تو طلب شهادت دارند و آرزومندند که بمانند مولایشان حسین (ع) به شهادت برسند.
خداوندا از تو میخواهم در آخرین لحظات عمرم چشمان پرگناهم را به دیدار روی پرفروغ حضرت مهدی (عج) روشن بفرمائی و قلبم را با ندای مهدی و شفاعت او منور گردانی. وصیت بنده به تک تک شما این است که همانگونه که تاکنون گوش به فرمان امام بودید وظیفه خود را ادامه و به مسائل و احکام بیشتر توجه فرمائید صبر را پیشه خود کنید تا انشاءالله به شما در روز قیامت عوض بدهد.
پدر و مادرم، خواهرانم و برادرانم، همسر و فرزندانم، هادی، مهدی و رضای عزیزم و بر خود بالید و خوشحال باشید که به وظیفه خود عمل کردید و توانستید عزیزی را در راه خدا قربانی نمائید. همسرم فرزندانم را خوب تربیت نمائید تا بتوانند برای اسلام و جامعه مفید باشند. پدرم را به عنوان وصی و همسرم را ناظر خود قرار میدهم.
در ضمن پدرم و مادرم از همسرم و فرزندانم خوب نگهداری کنید و به همسرم و فرزندانم بیشتر محبت کنید، چون بنده نتوانستم در دوران زندگی وظایف خود را نسبت به آنها ادا کنم و از زحمتهای همسرم در دوران زندگی تقدیر و تشکر میکنم و امیدوارم خداوند به ایشان صبر عنایت فرمائید در ضمن مرا در روستایم به خاک بسپارید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
عیسی بابائی ۲۰/۴/۱۳۶۴
انتهای پیام/