شهید «یدالله صادقی»:

در راه عشق و حقیقت با اشتیاق کشته می‌شوم

در فرازی از وصیت‌نامه شهید «یدالله صادقی» آمده است: من تا خدای خویش را دارم هیچ ترس و واهمه‌ای  ندارم و در راهش که راه عشق و حقیقت است با اشتیاق کشته می‌شوم.
کد خبر: ۴۴۹۸۶۸
تاریخ انتشار: ۱۶ فروردين ۱۴۰۰ - ۰۹:۴۷ - 05April 2021

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، در سالروز شهادت شهید «یدالله صادقی» زندگی‌نامه و وصیت‌نامه این شهید را از نظر می‌گذرانیم.

زندگی‌نامه شهید:

«قاسم و گلستان» در سال ۱۳۴۷ در تب و تاب تولد نوزادی بودند با نام «یدالله». کودکی برخاسته از دامان پدر و مادری کشاورز و طبیعت زیبای «پرکوه» از توابع ساری.

به جهت مهاجرت خانواده به ساری، دوره ابتدایی وی در دبستان «قائم‌مقام» این شهر طی شد. سپس به مدرسه راهنمایی «طبری» در ساری راه یافت و در پایه دوّم این مقطع به ترک تحصیل روی آورد.

من تا خدای خویش را دارم هیچ ترس و واهمه‌ای ندارم

در توصیف خلقیات یدالله می‌توان چنین گفت که در خوش‌خلقی و وفای به عهد زبانزد بود و در رفتار و کردار با دیگران، صادق.

حوادث سال ۱۳۵۷ که روی داد، این نوجوان مبارز و آگاه نیز به جمع تظاهرات کنندگان ملحق شد و چندین بار توسط عمّال شاه مورد ضرب و شتم قرار گرفت. وی بعد از پیروزی انقلاب، جهت سرکوب تحرّکات منافقین، مدّتی در روستا‌های آقامشهد، سیاهکل و ورکی به سُر بُرد.

یدالله از ۲/۹/۱۳۶۱ به عنوان بسیج ویژه، در سپاه ساری مشغول خدمت شد و چندین بار راهی جبهه کردستان و جنوب شد.

من تا خدای خویش را دارم هیچ ترس و واهمه‌ای ندارم

سپس در ۸/۸/۱۳۶۲ با پوشیدن جامه پاسداری، فعالیت‌هایش را در واحد انتظامات ادامه داد. این رزمنده غیور در کِسوت تک‌تیرانداز، آر. پی. جی­زن، مرّبی آموزش و مسئول دسته ادوات در گردان امام حسین (ع) نیز خدمات ارزنده‌ای از خود به یادگار گذاشت.

در نهایت، شهید صادقی بزرگوار در ۱۶ اسفند ماه سال ۱۳۶۲، طی عملیات والفجر ۶، در مهران دچار جراحت شد. سپس چند روز بعد در بیمارستان امام خمینی تبریز به فیض عظیم شهادت نائل شد. پیکر مطهّر این جوان برومند وطن نیز با تشییع باشکوه اهالی قهرمان‌پرور ساری، در گلزار شهدای «ملامجدالدین» این شهر به خاک سپرده شد.

من تا خدای خویش را دارم هیچ ترس و واهمه‌ای ندارم

خواهرش، «سلطان»، به نقل از یکی از همرزمان برادرش، اینگونه می‌گوید:

«صبح روز عملیات، آرام و قرار نداشت! سپاه چهارم عراق با تحرّکات خود، عرصه را بر ما تنگ کرده بود. شهید صادقی به همراه شهید عالی، دست به یک اقدام شجاعانه زدند. حمل ادوات و آر. پی. جی ۱۱ در بالا بردن از سراشیبی کوه‌های مهران سخت بود، امّا یدالله بدون واهمه از این اسلحه برای نابودی دشمن استفاده کرد و هنگام اصابت گلوله، نوای حسین حسین شعار ماست، شهادت افتخار ماست، سر داد.»

وصیت‌نامه شهید:

انا لله و انا الیه راجعون

{} شهیدان سرچشمه راه خدا

درود و سلام فراوان بر منجی بشریت امام مهدی ارواحنا له الفدا و فرزند زهرا (س) خمینی کبیر حامی دلشکستگان و دلسوختگان که توانستند چنین فرزندانی را در راه خدای خویش نثار کنند.

{} به تمامی ملت مسلمان این است که من به خاطر هیچ چیز و هیچ کس به جز خدای یکتا به جبهه نرفتم، زیرا راه او را شناختم و هدف و ایمان خویش را به قصد او به مقصد می‌رسانم. آری من با فرزند زهرا (س) {} عهد و پیمان بسته‌ام که تا آخرین نفسی که در سینه ام دارم با دشمن اسلام مبارزه کنم و خدای خویش را راضی و خشنود نگاه دارم و من تا خدای خویش را دارم هیچ ترس و واهمه‌ای  ندارم و در راهش که راه عشق و حقیقت است با اشتیاق کشته می‌شوم.

{} سخنی چند با تو دارم: تو خود می‌دانی که هر وقت کنارت می‌نشستم و با تو سخن می‌گفتم به تو می‌گفتم که تنها آرزوی هر مسلمان واقعی شهادت است و این آرزو نیز در دل من پرورش یافته و دیگر تاب ماندن در این زندان را ندارم. زیرا عزیزی عزیزتر از شما را یافتم که به همین زودی به مهمانی آن عزیز خواهم رفت.

مادر جان! نه فکر نکن که فرزندت احساس کمبود محبت و یا مادیات می‌کند. مادر جان! {} خدا قسم می‌خورم که اگر رضایت خود را برای جبهه رفتن من زیاد نکنی و خویشتن را به خدا واگذار {} تو در جلو زهرا (س) آبرومند و روسفید خواهی بود، زیرا می‌توانی در آن وقت بگویی که من نیز فرزندم را در راه اسلام و قرآن داده‌ام. مادرجان! بعد از شهادتم به دوستان و رفقای من بگو که فرزند من کشته شد. به هر کدامشان که به سر خاک من می‌آیند بگو که یدالله با تمام وجود با خدا بود و در راه خدا کشته شد.

از شما پدر و مادر عزیز خیلی معذرت می‌خواهم از این که شاید تا این مدت عمر باعث ناراحتی شما شده باشم که بخشش از شما بزرگتر‌ها است. از پدر تقاضای عفو و بخشش می‌کنم، زیرا نتوانستم عصای دست پیری او شوم.

من تا خدای خویش را دارم هیچ ترس و واهمه‌ای ندارم

خواهرم! تو که رهبری، چون زینب داری و می‌توانی مانند زینب پیامبر خود عزیزت باشی باید همانطور باشی و آن چنان سخنان محکم و رسا بگوئی که دهان یزیدیان و یاوه گویان را بسته باشی و آن‌ها را به لرزه آوری و آخرین وصیتم به تو خواهرم، حجاب توست.

برادرم که رهرو راه خون‌های پاک هستی و بعد از من بار سنگین بر دوس تو انداخته می‌شود باید این با را تا آخری جائی که اسلام بر پایه محکم خویش بایستد حمل کنی.

والسلام علیکم و رحمه الله.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار