به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، نمیتوان قصه جنگ را شنید و از راوی جنگ صحبت نکرد. نمیتوان تصاویر جنگ را دید و از تصویربردار جنگ چیزی نگفت. قصه جنگ قصه پرستوهای آزاد شده از بند اسارت دنیاست، که قفس را به مقصد آسمان ترک کردند. قصه آوینی، قصه همان پرستوی آزادی است که مقصد را در آسمان جستوجو کرد و آسمانی شد. همان تصویرگر جنگ که امروز خودش تصویری از جنگ شده است.
نام آوینی بیشتر از آنکه برای رزمندگان جنگ آشنا باشد، برای جنگندیدههای دهههای بعد از دوران جنگ تحمیلی آشناست، که دفاع مقدس را از دریچه دوربین او نظاره کردهاند. آوینی زبان رزمندگان بود و برای ما که او را ندیده ایم، پدرش، «سید مهدی آوینی» آینه سید مرتضی است.
«سردار سرتیپ بسیجی بهمن کارگر» رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس به همراه «سیدمحمد طباطبایینژاد» فرزند سردار شهید «سیدباقر طباطبایینژاد» و سردار سرتیپ دوم پاسدار سیدمجید هاشمیدانا مدیر عامل خبرگزاری دفاع مقدس و به نمایندگی از سرلشکر پاسدار «محمد باقری» رئیس ستاد کل نیروهای مسلح برای شنیدن از آوینی صبح امروز در ایام سالروز عروج او به دیدار پدر این شهید رفت.
سید شهیدان اهل قلم بیشباهت نیست به پدری که حالا به گفته خواهر شهید ۹۶ سال از عمرش میگذرد. شباهت از بابت گفتار و بیان شیرین که پدر را آیینه پسر کرده است.
همه چیز را کنار گذاشت و به جنگ رفت
همه با استقبال پدر، خواهر و پسردایی شهید وارد خانهای میشوند که روی طاقچه آن عکس سیدمرتضی است. پس از سلام و احوالپرسیهای معمول، پدر از این روزهای خود میگوید که با حل جدول و خواندن کتاب میگذرد. با اینکه سن و سالی از او گذشته است، اما به خوبی خاطرات قدیم را به یاد دارد. با بیان جزئیات، از زمانی میگوید که به همراه سیدمرتضی به بازدید از معادن میرفتند. پدر شهید میگوید: «من مهندس معدن هستم. از اولین معادنی که رفتم معدنی در نزدیکی زنجان بود. مرتضی که حدودا ۱۱ سال سن داشت در مدرسهای که همانجا ساختم، درس میخواند. خیلی به خواندن روزنامه علاقه داشت و با خارجیهایی که به بازدید از معدن میآمدند، سریع همصبحت میشد.
کلاس اول یا دوم بود که یک روز دیدم گریهکنان به خانه آمد. گفت به من نمره ۲۰ دادهاند و به یکی دیگر هم همین نمره را دادهاند. میخواست به من ثابت کند که از همه بهتر است.» خاطرات سیدمرتضی خنده را روی لبهای پدر و البته سردار و حاضران مینشاند.
پدر ادامه میدهد: «قرار بود اول در دانشگاه رشته معماری بخواند. یک روز دیدم برگه ثبت نام دانشگاه را پاره کرد و دور ریخت و گفت من شرکت نمیکنم؛ تعجب کردم. به طراحی علاقه داشت؛ برای همین به کلاسهای طراحی رفت. جنگ که شد همه چیز را کنار گذاشت و به جبهه رفت. خدا خواست شهید بشود و خودش هم دوست داشت.»
سردار کارگر در تأیید صحبتهای پدر سیدمرتضی به خاطرهای که در راهیان نور امسال و در حین بازدید و افتتاح یادمان عملیاتی «والفجر ۱» در منطقه عملیاتی «چم هندی» اتفاق افتاد، اشاره میکند. سردار میگوید: «منطقه چم هندی که منطقه عملیاتی والفجر ۱ است، منطقهای آلوده به مین است، که البته پاکسازی شده است. سال ۱۳۶۱ در این محل عملیات محرم انجام گرفت و پیکر تعدادی از شهدا در منطقه باقی ماند، که سیل باعث جابهجا شدن این پیکرها شد و در تفحصهای اخیر حدود ۷۰ پیکر تفحص شده است.
وی ادامه میدهد: «تعطیلات نوروز در سفری که به راهیان نور داشتیم، برای افتتاح یادمان به این منطقه رفتیم. از معبری که باز کرده بودند، به داخل یادمان رفتیم و برگشتیم. پرسیدم که منطقه پاکسازی شده است؟ گفتند بله. در مسیر دقیقا یاد شهید آوینی افتادم. بعد از برگشت متوجه شدیم در معبر مین خطرناکی وجود داشت، که از روی آن رد شدیم. آقای «چوبین» مسئول یادمان که از نیروهای تفحص نیز هست، با سختی مین را خنثی کرد. این اتفاق نشان داد که هنوز شهادت قسمت ما نشده است.»
آوینی با آثارش زنده است
سردار کارگر در توصیف شهید آوینی بیان داشت: «آوینی را خدا انتخاب کرد. شهید آوینی هم افتخار ما است، هم افتخار همه مردم ایران و هم تمامی مردم جهان. مرتضی زنده است؛ چون صدا و آثارش زنده مانده است. ما بیشتر از چهره، صدای آوینی را شنیدهایم. گفتههای او چنان بود که انگار خودش همه چیز را در آسمان دیده است، با جان و دل صحبت میکرد و ریا نداشت، هر آنچه از دلش برمیآمد، میگفت و برای همین به دل مینشست.»
پدر شهید آوینی نیز در ادامه میگوید: «دوستان مرتضی تعریف میکردند که در فکه اتاق کاری به او داده بودند که هر شب تا صبح نماز میخواند و به درگاه خدا گریه میکرد. به دوستانش گفته بود «از خدا خواستهام به زودی شهید شوم». با چند نفر از دوستانش برای تصویربرداری از قتلگاه شهدای فکه به این منطقه رفته بود. با اینکه چند نفر همراه مرتضی بودند و جلوتر از او حرکت کردند، اما قسمت این بود که پای مرتضی روی مین برود.»
پشت طاقچه عکس دسته جمعی و البته قدیمی از خانواده سیدمرتضی قرار دارد، که سیاه و سفید است. به جز پدر که به خوبی و با اطمینان میداند کدام یک از اشخاص حاضر در عکس مرتضی است، بقیه خانواده شک دارند. پدر این حافظه و سرزندگی را نتیجه کوهپیمایی و راهپیمایی میداند و به شوخی میگوید: «تنها مشکلم امروز این است که نمیتوانم بدوم.»
در پایان این دیدار، سردار کارگر تقدیرنامهای را به پدر شهید اهدا کرد.
انتهای پیام/ ۱۴۱