بخش نخست/ سردار عمرانی همرزم شهید بصیر در گفت‌و‌گو با دفاع پرس:

در اولین دیدار نگاه عارفانه شهید بصیر را دیدم/ ماجرای قبرهای هفت تپه

همرزم سردار شهید "حسین بصیر" می‌گوید: در هفت تپه، آشپزخانه داشتیم که گاهی وقت‌ها باید برای 23 هزار نفر پخت می‌کردند. در این پادگان دو هزار چادر داشتیم. روی تمامی چادرها نیز نوشته شده بود "یاحسین(ع) فرماندهی از آن توست". اما در کنار همه‌ی این تجهیزات و چادرها یک چیز دیگر خودنمایی می کرد که آن قبرهای کنده شده در گوشه گوشه‌ی پادگان بود.
کد خبر: ۴۵۲۸۸
تاریخ انتشار: ۰۳ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۱:۰۱ - 23April 2015

در اولین دیدار نگاه عارفانه شهید بصیر را دیدم/ ماجرای قبرهای هفت تپه

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، "عبدالله عمرانی" از فرماندهان لشکر ویژه 25 کربلا در دوران دفاع مقدس است. او از کسانی است که در عملیاتهای بسیاری با سردار شهید "حسین بصیر" قائم مقام لشکر همراه بوده است. در ادامه ماحصل گفتوگوی ما با این فرمانده را میخوانید:

زمینگیر شدن ارتش عراق در سرپل ذهاب

از زمان آغاز غائلهی گنبد و کردستان، توفیق داشتم تا در صف مقابله با ضد انقلاب باشم. با آغاز جنگ تحمیلی و تجاوز عراق و با حمایت کشورهای استکباری به ایران به سرپل ذهاب رفتم. در آنجا با شهید محمد بروجردی، محسن چریک و اصغر وصالی آشنا شدم. با فرماندهی این شهدا سرپل ذهاب را حفظ کردیم تا نیروهای کمکی برسند و دشمن را در آن منطقه زمینگیر کردیم.

پس از آن به پادگان امام علی(ع) تهران آمدیم تا دورههای آموزشی را بگذرانیم. بعد از دورهی آموزشی با هواپیمای c130 ما را به اهواز و پادگان گلف(پایگاه منتظران شهادت) بردند. در آنجا محسن رضایی برای ما صحبت کرد و گفت: شما فرماندهان آیندهی تیپ و لشکرها هستید و باید مراقب خودتان باشید، جبههی اسلام به وجود شما نیاز دارد.

با فرماندهی حسن باقری، مجید بقایی، حسنی سعدی و سایر فرماندهان عملیاتهای فتح المبین و طریق القدس انجام شد و پس از آن عملیات بیت المقدس را انجام دادیم.

اولین دیدار

اولین دیدار ما با حاج بصیر مربوط به اجرای این عملیات میشود. به مقر تیپ 25 کربلا رفتم. حاج بصیر را به من معرفی کردند. چهره معنوی و عرفانی داشت. او موذن و اقامهگوی تیپ بود.

22 تیر سال 61 عملیات رمضان آغاز شد. اولین همراهی و همرزمی من با حاج بصیر در این عملیات بود. عملیات رمضان ادامهی عملیات بیت المقدس برای آزادسازی زمینهای اشغالی و تصرف بصره بود اما این عملیات با عدم الفتح روبرو شد. عملیات رمضان نخستین عملیاتی بود که وارد خاک عراق شدیم اما در مثلثیها گیر کردیم. پیشروی نیروهای ما در این منطقه متوقف شده بود، از آن سو عراقیها، آتش توپخانه را بر سر ما میریختند.

تیپ 25 کربلا متشکل از نیروهای اعزامی از مازندران، گلستان و گیلان شکل یافته بود. در عملیات محرم همراه با سردار بصیر در منطقه دهلران، دشت آزادگان و فکه خطشکن بودیم. به لطف خدا در این عملیات توانستیم به قدری غنائم برای تیپ کسب کنیم که توانستیم تیپ را به لشکر ارتقا بدهیم.

تیپ کربلا در عملیات محرم توانست با یک تیپ مکانیزه عراق مقابله کند و حتی هلیکوپتر عراقی را نیز به غنیمت بگیرد.

همسنگری با حاج بصیر در هور

بعد از آن به هور آمدیم و عملیاتهای خیبر و بدر را انجام دادیم. در این فاصله افتخار داشتم که با حاج بصیر در یک سنگر که با تجهیزات روی آب ساخته شده بود، زندگی میکردم. زندگی کردن در این سنگر در آن آب و هوای هور بسیار سخت بود. باید با انواع حشرات و حیوانات موذی میجنگیدیم. در هور و در آن شرایط برای دفاع از میهن اسلامی و تبعیت از ولی فقیه آموزشهای لازم دیدیم، شناساییها را انجام دادیم و در نهایت عملیات را اجرا کردیم.

بچههای تیپ 25 چون اهل شمال بودند و با دریا و جنگل و هوای شرجی آشنایی داشتند، توانستند به زودی آمادگیهای لازم را کسب کنند و دورههای آموزشی را به سرعت بگذرانند.

هفت تپه

آموزشهای آبی در هور بود. برای آموزشهای خاکی، اردوگاهی به نام هفت تپه داشتیم. این اردوگاه در سه راه شوش - اهواز بود. پادگانی به مساحت 10 هزار هکتار که محل اجتماع رزمندگان شمالی بود. در این پادگان انواع مار، عقرب و رتیل بود، آن هم در هوای 50 درجهی جنوب.

در این پادگان، آشپزخانه داشتیم که گاهی وقتها باید برای 23 هزار نفر پخت میکردند. برای این کار نیاز به 600 آشپز و 7 تن برنج و سه و نیم تن گوشت بود. در این پادگان دو هزار چادر داشتیم. روی تمامی چادرها نیز نوشته شده بود "یاحسین(ع) فرماندهی از آن توست". اما در کنار همهی این تجهیزات و چادرها یک چیز دیگر هم در این پادگان بود که آن قبرهای کنده شده در گوشه گوشهی پادگان بود. قبرهایی که محل مناجات رزمندگان بود.

این معنویتی که در بین رزمندگان بود، در بین فرماندههای آنان همچون حاج بصیر بیشتر بود. پل هفت تپه به نمازشبها، به مناجاتهای شبانه و گریه و زاری کردنهای حاج بصیر و رزمندگان شهادت میدهد.

عملیات والفجر8

بسیاری از رزمندگان در منطقه هفت تپه آموزشهای لازم را میدیدند. پس از ماهها اموزش و شناسایی بهمن ماه سال 64 رزمندگان به منطقه اروند اعزام شدند. آن وقت لشکر 25 کربلا، سه تیپ داشت. تیپ نخست که خط شکن بود من فرماندهاش بودم. محمد کسائیان فرمانده تیپ دوم و شهید حیدرپور نیز فرمانده تیپ سوم بود.

حاج بصیر در آنجا فرمانده یکی از گردانهای خط شکن تیپ بود. این گردان یک گروهان غواص و یک گروهان قایقسوار داشت. اینها آموزشهای غواصی و قایقسواری را در بهمنشیر گذارنده بودند.

در عملیات والفجر 8، سپاه حدود 30 کیلومتر خط حد داشت. سه کیلومتر از این حد به لشکر واگذار شده بود. در این عملیات سمت راست ما لشکر 31 عاشورا به فرماندهی امین شریعتی و سمت راست لشکر عاشورا نیز لشکر 5 نصر به فرماندهی محمدباقر قالیباف بود.

سمت چپ ما لشکر ولی عصر به فرماندهی سردار رئوفینژاد و سمت چپ لشکر ولی عصر(عج) نیز لشکر ثارالله به فرماندهی قاسم سلیمانی بود.

حاج بصیر اولین گردان لشکر بود که با غواصها وارد اروند شد. غواصها بیش از چند ساعت در شب عملیات در آب بودند. با دستور اجرای عملیات، خطشکنها وارد معبرها شدند. پس از شکستن خط، موج دوم با قایقها وارد آب شدند.

آن شب در اروند، 3 هزار غواص بودند. بسیاری از رزمندگان در آب به شهادت رسیدند و بدنهای مطهرشان به خلیج فارس رفت. این ایثار و فداکاریها را نباید فراموش کنیم. عزت امروز ما نتیجهی آن جان دادنها در اروند است.

صدامیها باورشان نمیشد که ایران بتواند از اروند عبور کند اما بسیجیها با رمز یازهرا(س) و با فرمان امام خمینی(ره) از اروند عبور کردند. در تمام طول اجرای عملیات والفجر8، یک تابلویی به همراه داشتیم که روی آن نوشته شده بود: «شهادت، ایستادگی، اسارت، جانبازی، یاعلی».

صدام شبانهروز منطقه فاو را میزد و رزمندگان این لشکر جانانه ایستادگی کردند و تا کارخانه نمک 27 کیلومتر پیشروی کردند.

حدود سه هزار بشکه 220 لیتری به کارخانه نمک بردیم. رزمندگان در آنجا سر بشکهها را بریدند و در مناطق آبی کارخانه نمک ریختند و شبانه در بشکهها خاک میریختیم تا خاکریز دفاعیمان شکل یابد.

ادامه دارد...

نظر شما
پربیننده ها