گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس: بالاخره نیمه رمضان سال سوم هجری انتظار پایان یافت و اولین نور دیده علی و فاطمه (ع) چشم به جهان گشود.
پیامبر را خبر کنید تا بیاید نوه عزیزتر از جانش را بغل کند، کام نوزاد را با خرما بردارد، برایش عقیقه کند و سر او را بتراشد و اسم او را از الهام الهی، بگذارد «حسن»؛ بهراستی او همچون نامش فرزند نیکویی و زیبائی است. میگویند: بیشترین تشابه را در خَلق و خُلق به پیامبر داشته است.
ای کریم اهل بیت! حتما نزد پیامبر (ص) جایگاه ویژهای داشتهاید که پیامبر (ص) بارها فرمودند: بىگمان حسن و حسين دو گل خوشبوى من از دنيا هستند؛ دوستدار من بايد به آندو مهر ورزد.
و شما را بارها بر دوش مبارک سوار میکرد و میبویید و میبوسيد. حسن که باشی باید بارزترین مصداق حسن خلق باشی تا بتوانی در کنار پدر باشی و چنان تحمل کنی توهینهایی که میشنوی که افراد را از کردار خویش پشیمان کنی.
حسن که باشی حتما چنان سخاوت از حضرت خدیجه علیهالسلام به ارث بردهای که بتوانی سه بار تمام داراییهای خود را به نیازمندان ببخشی بدون هیچ منتی و به زیادتر از زیاد جبران کنی محبت اندک دیگران را. در یکی از حجها حضرت امام حسن و امام حسین علیهالسلام و عبداللّهبن جعفر با هم همراه بودند که توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خیمهاى رسیدند كه پیرزنى در آن زندگى مىكرد. از او آب طلبیدند. گفت: این گوسفند را بدوشید و شیر آن را با آب بیامیزید و بیاشامید. چنین كردند.
سپس از او غذا خواستند. گفت همین گوسفند را داریم بكشید و بخورید. یكى از آنان گوسفند را ذبح كرد و از گوشت آن مقدارى بریان كرد و همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند. هنگام رفتن به پیرزن گفتند: ما از قریشیم به حج مىرویم. چون بازگشتیم نزد ما بیا با تو به نیكى رفتار خواهیم كرد و رفتند.
شوهر زن كه آمد و از جریان خبر یافت، گفت: واى بر تو گوسفند مرا براى مردمى ناشناس مىكشى آنگاه مىگویى از قریش بودند؟ روزگارى گذشت و كار بر پیرزن سخت شد، از آن محل كوچ كرد و به مدینه عبورش افتاد. حسن بن على علیهالسلام او را دید و شناخت. پیش رفت و گفت: مرا مى شناسى؟ گفت نه. گفت: من همانم كه در فلان روز مهمان تو شدم و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دینار زر به او دادند. آنگاه او را نزد برادرش حسین بن على فرستاد. آن حضرت نیز همان اندازه به او بخشش فرمود. او را نزد عبداللّه بن جعفر فرستاد او نیز عطایى همانند آنان به او داد. اینها که گفته شد اندکی کمتر از سجایای اخلاقی شما نخواهد بود.
وگرنه شما بارزترین مصداق عابدینی وقتی که بیست و پنج بار حج پیاده میگذاری، بردباری، فروتنی، شجاعی، ترس از خدا در وجود شما بیشتر از همه خلق خداست، همنشینی با قرآن، مجتبیای و مهربانی آنچان که وقتی یکی از کنیزانتان با شاخه گلی در دست وارد شد و آن را به شما تقدیم کرد.
گل را از او گرفتید و با مهربانی فرموید: «برو تو آزادی!» اَنس که از این رفتار حضرت شگفتزده شد، گفت: «ای فرزند رسول خدا! این کنیز، تنها یک شاخه گل به شما هدیه کرد، آنگاه شما او را آزاد میکنید؟!» شما در پاسخ فرموید: «خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است: «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْه» «هر کس به شما مهربانی کرد، دو برابر او را پاسخ گویید.» سپس فرمود: «پاداش در برابر مهربانی او نیز آزادیاش بود.
انتهای پیام/ 121