گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس: آرامآرام نزدیک میشود و هر لحظه نزدیکتر از لحظه قبل است. بالاخره بعد از اینهمه رنج و خستگی، خون دل خوردن، استخوان در گلو و خار در چشم بودن، علی (ع) خسته به نزد زهرای (س) خود میرود.
۱۹ رمضان شب ضربت خوردن مولای مظلومان به دست شقیترین فرد دنیا و بدبختترین مرد است؛ این شب برای عدهای آغاز راحتی و برای عدهای شروع رنجها بود.
راستی شاید همه هم از این اتفاق ناراضی نباشند و عدهای هم باشند که امشب خوشحال و مسرورند؛ همانهایی که از روز اول از همان اولی که پیامبر (ص)، علی علیهالسلام را جانشین خود در مراسم دعوت از خویشان و اقربا اعلام کرد، چشم دیدن جایگاه او را نداشتند.
همانهایی که علی علیهالسلام آنچه را که از مال مردم مهر زنهایشان کرده بودند، آنچه را که مرکب زیبا کرده بودند و آنچه را که از حق مردم مال و مناره ساخته بودند از آنها گرفت و به خاک ذلتشان نشاند.
امشب بر عدهای هم سختتر از سخت گذشت و نفسشان بالا نمیآمد. همان یتیمانی را میگویم که علی (ع) پدرشان بود، نان آورشان بود، نان و خرما بر دوش میکشید و برایشان میبرد.
پدری میکرد، خبر خوبی برایشان در راه نبود دوباره گرد یتیمی بر چهرههایشان مینشست؛ دوباره در خرابهها با چشمانی گریان سر بر بالشت سنگ میگذارند و گرسنه میخوابند. پس حق داشتند شام نخورند با دلی پرغصه کاسهای شیر خود را در دست بگیرند و پشت در خانه مولا صف بکشند.
امام حسن علیه السلام میفرماید: درِ خانه ایستاده بودم یک وقت دیدم مادری که چند بچهی صغیر و گاو شیردهای داشت و شیرش را میفروخت تا نان و غذای بچههایش را تهیه کند، شیر بدست گرفته دارد میآید، گفتم: مادر! این همه شیر برای علی (ع) آوردند، دیگر تو چرا آوردی؟ گفت: آقا شما که از وضع ما خبر داری، نخواستم شیر بیاورم میخواستم غذا برای بچهها تهیه کنم. بچههایم گفتند؛ مادر ما امروز دیگر غذا نمیخواهیم، شیر ببرید برای علی (ع).
براستی مولا جان امشب در خانه دخترت امكلثوم (س) چه حال غریبی داشتی؛ آن شب حالت عجیب شما امکلثوم را به شگفتی درآورد.
روایت شده كه آن حضرت در آن شب بیدار بود و بسیار از اتاق بیرون می رفت و به آسمان نظر میكرد و میفرمود: به خدا سوگند، دروغ نمیگویم و به من دروغ گفته نشده است. این است آن شبی كه به من وعده شهادت دادند.
شاید علت این حال عجیب شما آن خواب باشد و آنچه که در آن خواب بین شما و پیامبر (ص) گذشت.
اما بالاخره پسر ملجم شمشیر خود را برداشت و به مسجد آمد و میان خفتگان افتاد. علی علیه السلام اذان گفت و داخل مسجد شد و خفتگان را بیدار میکرد، سپس به محراب رفت و ایستاد و نماز را آغاز کرد، به رکوع و سپس به سجده رفت. چون سر از سجده نخست برداشت، ابن ملجم او را ضربت زد و ضربت او بر جای ضربتی که عمرو پسر عبدود در جنگ خندق بدو زده بود آمد.
ابن ملجم گریخت و علی علیهالسلام به محراب افتاد و فرمود: فزت و رب الكعبه به خدای كعبه رستگار شدم و مردم بانگ برآوردند امیرمومنان علیهالسلام کشته شد.
آن شب ستارهها با ناراحتی به کوفه مینگریستند و ماه از شرم، خود را پشت ابرها پوشانده بود. بغض آسمان که باز شد، زمین به حال خود گریست. یک امت یتیم شده بود، از در و دیوارهای کوفه ناله می بارید و وحشت سراسر آن را فراگرفته بود.
انتهای پیام/121