به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، پس از اتمام غزوه احزاب و شکست کامل همه کفر در برابر اسلام در غزوه خندق، پیامبر (ص) در یک تصمیم کاملاً حساب شده و غافلگیرکننده، اعلام فرمودند برای انجام اعمال عمره عازم مکه خواهیم شد.
مسلمانان با اعلام پیامبر (ص) آمادگی کردند و در رکاب پیامبر (ص) عازم مکه شدند؛ مکهای که تاکنون جنگهای متعددی با مسلمانان داشته و اغلب شکست خورده است. مسلمانان عازم عمره، در مسجد شجره محرم شدند و شترهای قربانی را همراه کرده، بهطرف شهر مکه حرکت کردند، پیامبر (ص) دستور داده بود مسلمانان تنها سلاح فردی داشته باشید و از حمل سلاح جنگی خودداری کنند.
کاروان حرکت کرد. شوق زیارت در مسلمانان افزون بود؛ چرا که بیش از پنج سال است از رفت و آمد به مکه محروم شدهاند. کاروان پیامبر (ص) به همراه مسلمانان به منطقه حدیبیه رسید. حدیبیه منطقهای است نزدیک، اما خارج از سرزمین حرم است. مشرکان مکه از ورود کاروان بیاطلاع هستند. پیامبر (ص) در این تصمیم دست به ابتکاری زد که مشرکان مکه در هر صورت و با هر تصمیمی محکوم بودند. اگر پذیرای مهمانان ناخوانده میشدند و مسلمانان را به شهر راه میدادند، به جهت پذیرایی از دشمن محکوم بودند و اگر راه نمیدادند "صد عن سبیل الله" کرده، جلوی زائران کعبه را گرفته بودند که گناه بزرگی بود. پیامبر (ص) تصمیم گرفت برای اطلاع مکیان فرستادهای به مکه اعزام کند. به چند تن از مسلمانان پیشنهاد شد. از رفتن خوف داشتند! در نهایت عثمان بن عفان که خود از خاندان امویان به شمار میآمد، پذیرفت تا برای اطلاع دادن به ابوسفیان عازم مکه شود. اقامت عثمان در مکه طولانی شد! و شایعهای درگرفت که عثمان در مکه به دست مکیان کشته شده است. در صورت صحت این شایعه، یعنی کشتن سفیر و پیام جنگ!. پیامبر (ص) به دلیل اینکه مسلمانان را برای انجام عمره آورده بود و تصمیم جنگ با مشرکان مکه نداشت، برایش رضایت همراهان، در صورت جنگ، مهم است. زیر درختی نشست و از مسلمانان خواست در صورتی که برای جنگ با مشرکان مکه آماده هستند، بیعت کنند. آیات سوره «فتح» پیرامون این بیعت نازل شده است. " لقد رضی الله عن اللمومنین اذ یبایعونک تحت الشجره ... " خداوند از مؤمنانی که زیر درخت با تو بیعت کردند خشنود گشت.
در آیه دیگری آمده "رضی الله عنه و رضوا عنه" هم خدا از اینها راضی است و هم اینها از خدایشان راضی هستند. بر اساس آیات سوره فتح این بیعت به "بیعت شجره" نامگذاری شد، چون زیر درخت انجام شد. "بیعت رضوان" گفتهاند، چون خداوند از آنها راضی بوده است و "بیعتالحرب" گفتهاند، چون آماده جنگ شدند.
بیعت تمام شد. همه مسلمانان با پیامبر (ص) بیعت کردند که آماده جنگ شوند. عثمان به اردوگاه مسلمانان بازگشت و اعلام کرد مکیان آماده مذاکره هستند. مشرکان مکه که بر سر دوراهی قرار گرفته بودند، راه سومی را انتخاب کردند. آمادگی مشرکان برای مذاکره خود یک موفقیت بزرگ برای مسلمانان بهحساب میآمد، چرا که مشرکان تا دیروز مسلمانان را قبول نداشتند و به رسمیت نمیشناختند که با آنها مذاکره کنند و با تمام وجود برای از میان برداشتن مسلمانان تلاش میکردند. اکنون با این حضور، رسماً آماده شدند بهجای جنگ با مسلمانان، با آنها مذاکره کنند. وقتی گروهی آماده مذاکره میشود، یعنی طرف مقابل را قبول دارد و به رسمیت میشناسد.
هیات نمایندگی مشرکان مکه به سرپرستی عمرو بن سهیل به منطقه حدیبیه، محل استقرار کاروان رسولالله (ص) وارد شد. مذاکره طرفین آغاز شد. تصمیم گرفتند پیمان نامهای بنویسند و بر اساس آن دو طرف پایبند به مفاد آن باشند. همین که مشرکان مکه بهجای جنگ و حمله به مدینه قبول کردهاند به مذاکره، امتیازی محسوب میشود. کاتب این پیمان نامه علی بن ابیطالب (ع) است. مسلمانان و همراهان عمرو هم شاهد، هر پیشنهادی که مطرح میشود با قبول دو طرف مکتوب میگردد.
ابتدای پیمان نامه نوشته شد محمد رسول الله (ص). عمرو با این عنوان مخالفت کرد و گفت اگر قبول داشتم شما رسول خدا هستید که مذاکره و پیمان لازم نبود، من فرزند سهیل هستم و شما فرزند عبدالله، بنویسیم محمد بن عبدالله، پیامبر پذیرفت و دستور داد رسول الله را پاک کردند و عبدالله نوشتند.
مورخین و سیرهنویسان در خصوص این پیمان نامه و تدوین آن و عکسالعمل مسلمانان برای قبول هر یک از بندهای پیمان نامهها توضیحات فراوانی دادهاند و حتی اعتراض مسلمانان برای هر یک از بندها را مفصل نوشتهاند و نقل قولهایی دارند که بعضی اصحاب گفتند ما هنگام تنظیم این پیمان نامه بر پیامبری ایشان به خاطر کوتاهیهایی که میآمد شک کردیم؟!.
پس از ذکر نام دو طرف مذاکره برای بندها و شرایط پیمان نامه آغاز شد. دو طرف پذیرفتند که طرفین از این به بعد تا مدت ۱۰ سال هیچگونه زد و خورد و جنگی نداشته باشند (۱۰ سال آتشبس). بعضیها بر این امر راضی نبودند! پیامبر پذیرفت و کاتب هم نوشت.
بند دیگر این پیمان این بود که: رفت و آمد دو طرف در مکه و مدینه، بدون هیچگونه محدودیت و مزاحمتی آزاد باشد.
امسال مسلمانان حق ورود به مکه نداشته باشند و سال بعد در همین ایام مکه به مدت سه روز در اختیار مسلمانان برای انجام عمره قرار خواهد گرفت.
این بند را پیامبر پذیرفت و در پیمان نامه نوشته شد، اما مسلمانان اعتراض داشتند که پیامبر ما را برای انجام عمره به اینجا آورده است.
در بند دیگر آمده بود که اگر اهالی مکه مسلمان شدند و قصد عزیمت به مدینه داشتند، پیامبر بایستی آنان را به مکه برگرداند و بهعکس، اگر مسلمانی به اسلام پشت کرد و کافر شد مکیان پذیرای او خواهند بود. پیامبر این شرط را پذیرا شد و علی (ع) مطابق توافق طرفین این بند را به پیمان نامه اضافه فرمود. بعضی مسلمانان دیگر تحمل این یند را نداشتند و میخواستند دستشان برای دعوت باز باشد. اعتراض مسلمانان بالا گرفت و حتی شک و تردید بیشتری پدید آمد؟!. پیامبر مسلمانان را به صبر و فرج الهی توصیه فرمودند.
یکی دیگر از بندهای پیمان نامه که برای مسلمانان موقعیتی ماندگار ایجاد کرد، این بود که طایفه و قبیلهای مایل باشند میتوانند با محمد (ص) یا با مکیان هم پیمان باشند. تا قبل از این پیمان، قبایل و طوایف با مسلمانان هم پیمان نمیشدند، چون خوف داشتند به جرم هم پیمانی با مسلمانان از سوی مشرکان مورد تعرض قرار گیرند، اما از این پس مسلمانان میتوانستند با هر طایفهای که بخواهند هم پیمان شوند.
مفاد پیمان نامه نوشته شد و به تائید پیامبر و سهیل رسید و شاهدان دو طرف تائید کردند. جلسه خاتمه یافت. در همین زمان، در انتهای کاروان سر و صدایی به گوش رسید. خبر آوردند که پسر سهیل بن عمرو مسلمان شده و قصد دارد در اردوگاه مسلمانان بماند. پیامبر فرمود مطابق پیمان نامهای که امضا گردیده، نمیتوانیم پذیرای شما باشیم و پسر عمرو را برای پیوستن به اردوگاه نپذیرفت. پیامبر بر اجرای پیمان نامهای که بسته بود پایبند بود و پیمان نامهای را تائید فرمود که آینده اسلام با امضای این پیمان تغییر کرد و فتح مبین آشکار شد.
مذاکره تمام شد و صلح نامه به تائید دو طرف رسید. پیامبر (ص) دستور فرمودند، چون عمره به سال بعد افتاده و امسال نمیتوانیم اعمال عمره را انجام دهیم، لباس احرام را از تن خارج کنید. بعضی مسلمانان مدعی شدند که شما به ما وعده عمره داده بودید و بایستی به مکه برویم.
پیامبر از احرام خارج شدند و مسلمانان بهتدریج تبعیت کردند. کاروان پیامبر بهطرف مدینه حرکت کرد و سال بعد در همان ایام پیامبر بهاتفاق تمام کسانی که عمره به گردن داشتند، در غیاب چند نفری که از دنیا رفته بودند، بهطرف مکه حرکت کردند و تحت عنوان «عمره القضا» به مدت ۳ روز در مکه مراسم عمره را انجام دادند. این مراسم اولین مراسم عمره مسلمانان پس از هجرت به مدینه بود.
همانطور که ذکر شد یکی از بندهای پیمان نامه این بود که هر مسلمانی که از مکه به مدینه میآمد، مسلمانان بایستی او را به مکه بازگردانند. دو جوان مکی مسلمان شدند و به مدینه آمدند، مکیان مأمورانی فرستادند برای بازگشت آنان به مکه، مأموران نزد پیامبر آمدند و درخواست کردند این دو تن بایستی به مکه بازگردند، پیامبر در راستای رعایت پیمان نامه، از دو جوان خواست که همراهی کنند و به مکه برگردند. به دستور پیامبر دو جوان با مأموران مکه همراهی کردند و با دعای پیامبر از مدینه خارج شدند. در بین راه دو جوان تصمیمی گرفتند تا از شر مأموران خلاصی یافته و در میان راه مستقر شوند. شباهنگام به مأموران حمله ور شده و آنان را از پای درآوردند و شمشیرهای آنان را برداشته در میان راه مکه به مدینه استقرار یافتند. خبر اعتراض و استقرار معترضان به مکه رسید. تازه مسلمانان مکه که حق نداشتند به مدینه بروند، با شنیدن اعتراض و محل استقرار این دو جوان، به آنها پیوستند و کم کم به تعدادشان افزوده شد. این جمعیت برای کاروانهای عبوری مکیان مزاحمت ایجاد میکردند. کار را بهجایی رساندند که ابوسفیان نمایندهای به مدینه فرستاد و از پیامبر خواست این بند پیمان نامه را خط زده و هر تازه مسلمانی که از مکه قصد اقامت در مدینه دارد بتواند به مدینه مهاجرت کند. با حذف این بند، جوانانی که در میان راه مستقر بودند، به مدینه وارد شدند و این بندی که مسلمانان هنگام امضای آن بر پیامبر شوریده بودند و اعتراض میکردند با عنایت الهی که پیامبر وعده داده بود، حذف شد.
این پیمان نامه که به صلح حدیبیه مشهور است، پیروزی بزرگی برای مسلمانان به حساب آمد و سوره فتح با مطلع "انا فتحنا لک فتحا مبینا" در این زمان نازل و در واقع مکه به دلیل اجرای مفاد این پیمان نامه فتح شد.
همانطور که ذکر شد، در یکی از بندهای صلح نامه آمده بود: مسلمانان و مشرکان میتوانند با هر قبیلهای که میخواهند هم پیمان شوند. پس از امضای صلح نامه، مسلمانان با قبیله بنیخزاعه و مشرکان مکه با قبیله بنیبکر هم پیمان شدند. پس از چندی قبیله بنیبکر به قبیله بنیخزاعه حمله کرد که موجب شکستن پیمان صلح حدیبیه شد. ابوسفیان پس از اطلاع از شکستن پیمان توسط بنیبکر هم پیمان خودش، سریع خود را به مدینه رساند تا با پیامبر (ص) به گفتگو نشسته و پیمان را مجدداً برقرار نماید که در این کار موفق نشد و بدون تجدید پیمان به مکه بازگشت.
پیامبر (ص) در رمضان سال هشتم دستور حرکت بدون اعلام مقصد صادر فرمود. مسلمانان حضرت را به مقصدی نامعلوم همراهی کردند. وقایعی در این سفر اتفاق افتاد که ذکر آن در این مجال نمیگنجد. پیامبر (ص) در نزدیکی مکه استقرار یافت. هنوز مکیان از حضور پیامبر مطلع نشده بودند. در شب استقرار دستور داد هیزم جمع کرده و به تعداد زیاد آتش روشن کنند. (در سنتهای جنگی وقتی لشکر در محلی مستقر میشد، هر ۱۰ نفر آتشی روشن میکردند و گرد آن مینشستند، هم غذا درست میکردند و هم در مدت کوتاهی از نور آن بهرهمند میشدند. در این سنت هر شعله آتش نشان از ۱۰ نفر داشت). پیامبر (ص) در آن شب دستور داد به تعداد خیلی زیاد آتش روشن کنند. ابوسفیان با دیدن آتشها سراسیمه به محل آتشها نزدیک شد. فکر میکرد طایفه بنیخزاعه حمله کردهاند. در بین راه عباس عموی پیامبر را دید. از او سؤال کرد چه خبر است؟ عباس ماجرای را برای او بیان و ابوسفیان را برای ورود به کاروان مسلمانان دعوت کرد. ابوسفیان پذیرفت و به همراه عباس وارد اردوگاه مسلمانان شدند.
عباس خدمت رسول الله (ص) رسید و ماجرای حضور ابوسفیان را در میان گذاشت. حضرت فرمود پس از نماز صبح او را میبینم. ابوسفیان شب را در اردوگاه سپری کرد و عظمت و هماهنگی مسلمانان را بهویژه در نماز جماعت صبحگاهی، از نزدیک مشاهده کرد. پس از نماز او را به خیمه پیامبر بردند تا خدمت رسول خدا (ص) رسید و مسلمان شد. حضرت او را به مکه فرستاد و فرمود به مردم مکه اطلاع بده اسلحهها را بر زمین بگذارند. هر کس در حرم اجتماع کند در امان است، در خانه خود بماند در امان است و در خانه ابوسفیان برود در امان است. ابوسفیان به مکه آمد و ماجرا را برای مردم مکه بازگو کرد. مکیان سلاح را بر زمین گذاشتند و منتظر ورود مسلمانان شدند. پیامبر همراهان را به چهار دسته تقسیم کرد و برای هر گروه فرماندهای منصوب کرد و دستور داد دست به شمشیر نمیبرید و با شعار صلح و دوستی وارد مکه میشوید. یکی از گروهها هنگام ورود شعاری سر داد "الیوم یوم الملحمه" امروز روز انتقام است! پیامبر (ص) تا شعار آنها را شنید، دستور داد: اینگونه شعار دهید "الیوم یوم المرحمه" امروز روز بخشش است. مسلمانان بدون برخورد وارد مکه شدند و پیامبر به مسجدالحرام وارد شد، طواف کرد و فرمود کلیددار کعبه بیاید و درب کعبه را باز کند. در کعبه باز شد. به همراه حضرت علی (ع) وارد کعبه شدند و بتهای مستقر در مکه را بیرون ریختند و خانه وحدت را از بتهای ساخت بشر خالی کردند.
پس از شکستن بتها، پیامبر در آستانه درب کعبه ایستاد، سکوتی مردم مکه را گرفته بود. گویا صدای نفس مردم مکه به گوش نمیرسید. پیامبر (ص) سخن آغاز کرد. هر دستوری که صادر میفرمود اجرا میشد. پیامبر (ص) پس از حمد ثنای الهی و شکرانه پیروزی مکه خطاب به مردم مکه فرمود: "فاذهبوا و انتم الطلقا" بروید همه شما را آزاد کردم.
مورخین نوشتهاند وقتی پیامبر به مردم مکه خطاب فرمود بروید همه شما آزادید، گویا یکبار دیگر زنده شدند و صدای نفسهای آنان شنیده شد.
شهر مکه که در رمضان سال هشتم هجرت بدون جنگ و خونریزی فتح شد، نتیجه صلحی بود که در سال ششم هجرت در منطقه حدیبیه با مشرکان بسته شد.
منبع: ایسنا
انتهای پیام/ ۹۱۱