به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، کتاب "شبیه صدام"، مجموعه خاطرات معلمی عراقى به نام "میخاییل رمضان" است که به خاطر شباهت شگفتآور به صدام، در سال 1979 توسط یکى از نزدیکانش به حزب بعث معرفى و پس از انجام عمل جراحی تا سال 1997 نقش صدام را در عرصههاى اجتماعى، سیاسى و نظامى بازى کرد. وی در همین سال با کمک کُردهای عراق و سازمان سیا به ترکیه فرار کرده و از آنجا به ایالات متحده رفت.
"میخائیل رمضان" با این شباهت توانست 19 سال نقش صدام را در عرصههای اجتماعی، سیاسی و نظامی بازی کند.
او در کتاب خاطرات خود با عنوان عربی "شبیها صدام: فقه الرجل الذی بقی 19 عام شبیه الصدام" که عنوان برگردان آن در ایران "شبیه صدام" است، اسرار زیادی را فاش میکند. او حتی با حسنی مبارک، رئیس جمهور مخلوع مصر و یاسر عرفات رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین ملاقات میکند، بدون اینکه آن دو پی ببرند که او صدام واقعی نیست. شبیه صدام از جبهه جنگ عراق با ایران و روزهای اشغال کویت دیدارهای متعددی داشته است.
دیدارهاى راوى با صدام، زندگینامه صدام، انجام تمریناتى براى تقلید رفتار، حرکات و سخن گفتن صدام، جنگ با ایران و دیدار راوى از جبهههاى جنگ به جاى صدام و شرح مجروح شدن وى، حکایتهاى رعبآورى از جنایتهاى صدام، وجود بدلهاى دیگرى از صدام، کینهتوزیها و دشمنىهاى صدام با شیعیان، ترور یکى از شبیههاى صدام، تحلیل اندیشه صدام و شخصیت او، محاصره تسلیحاتى ایران از جانب آمریکا، ربوده شدن همسر و فرزندان راوى، آزمایش سلاح میکروبى بر اسیران زن ایرانى توسط صدام، اشغال کویت، دستور صدام مبنى بر حمله شیمیایى به حلبچه و شرح فرار راوى، مهمترین موضوعهای مطرح شده در کتاباند.
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم: "در هر مجلسی که در کربلا وارد میشدم، همه لب از سخن میبستند و نگاههای همراه با ترسشان جلب من میشد؛ تا اینکه یکنفر از افراد حاضر که مرا میشناخت، به اطلاع آنها میرساند که من صدام نیستم؛ بلکه میخائیل رمضان ام.
دردها و رنجهای من هنگامی بیشتر شد که تلویزیون به انحصار صدام درآمد و به مناسبت دیدار از روستاها، مدارس، خانهها، بیمارستانها و شرکت در کنفرانسها، انجام ملاقاتها به طور دائم در صحنه تلویزیون حاضر گردید. عبارت "جناب معاون" دیگر نقل محافل خاص و عام شده بود و موضوع مشباهت با او برای من به یکمشکل واقعی تبدیل گشته بود. اولین گام در این راه، توسط "اکرم سالم الکیلانی"، شوهر خواهرم، برداشته شد. او عضو حزب بعث و کارمند دون پایهای بود که برای ارضای تمایلات نفسانی و جلب توجه صدام، این موضوع را به اطلاع مسئولان حزب رساند.
در سال 1977، بعد از آنکه صدام از موضوع شباهت من به خودش باخبر شد، شخصاً مرا احضار کرد. وقتی وارد دفتر مخصوصش شدم، شدیداً دچار شگفتی شد، تا جایی که این شباهت زیاد، او را مات و مبهوت کرد. در طی دیدار با او، به من پیشنهاد کرد که خدمتی به او بنمایم که در واقع خدمت به عراق است. او گفت: "تو میتوانی مردم عراق را از دیدارهای تفقدی من بهرهمند کنی و اوقات با ارزشی برایم فراهم آوری.
پس از موافقت من با این خواسته که چارهای جز قبول آن نبود، در اختیار بخش ویژهای قرار گرفتم و اجازهء خروج از این بخش را به جز در مواقع بسیار ضروری، آن هم با قیافه ناشناخته، نداشتم. بینی من که کوچکتر از بینی صدام بود، تحت عمل جراحی قرار گرفت؛ به نحوی که از نظر حجم، مطابق بینی صدام شد.
افسرانی که از اداره استخبارات به ریاست "محمد الجنابی"، بر آموزش و تعلیم من نظارت داشتند تا در حرکات و سکنات و شیوه سخن گفتن، به کار بردن عبارات، راه رفتن و هر آنچه مربوط به صدام میشد، شبیه او شوم. صدام شخصاً بر این امور که چندین ماه به صورت محرمانه ادامه داشت، و کسی جز تعداد اندکی از مأموران ویژه استخبارات، محافظان شخصی صدام، و عدی(پسر بزرگ صدام) از آن باخبر نبودند، نظارت داشت. ..."
چاپ پنجم این اثر در قطع رقعی و 415 صفحه و با شمارگان 2500 نسخه از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار نشر شد.
انتهای پیام/