برشی از کتاب/ «من می‌آیم»؛

کشور به نیرو‌های مخلص و دلسوز نیاز دارد

اگر کسی به جریاناتی توی کشور انتقاد داشت، اصلاً عصبانی نمی‌شد و با آرامش و منطق می‌گفت: «بی‌نقص خداست. همه جا نقص و کاستی هست، من هم می‌دونم و می‌بینم، ولی ایرادگرفتن هنر نیست. نظامِ ما نوپاست، همه باید کمک کنیم نقص‌ها برطرف بشه و ترقّی کنیم. کشور به نیرو‌های مخلص و دلسوز نیاز داره، برای رفعِ همین کاستی‌ها. شما باید کمک کنین کشور رشد کنه.»
کد خبر: ۴۵۷۵۳۹
تاریخ انتشار: ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۲:۱۰ - 21May 2021

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، کتاب «من می‌آیم» روایت همسر سردار شهید «سید منصور نبوی» معاون طرح و عملیات لشکر ویژه ۲۵ کربلا به قلم «مریم طالبی امرئی» است که در سال ۱۳۹۹ از سوی انتشارات «سوره مهر» منتشر شد.

این کتاب ۵۹۲ صفحه‌ای در ۱۷ فصل و چهار بخش «کودکی تا ازدواج، «ازدواج تا شهادت»، «بعد از شهادت همسر» و «منصور در کلام دوستان محلی و همرزمان» به‌همراه گلچینی از دستنوشته‌های شهید نبوی به چاپ رسیده است.

در بخشی از کتاب آمده است:

یادم هست یک سال، قبل از ایّامِ دهه‌ی فجر، آقا منصور در مرخصی بود. بچّه‌ها را جمع کرد و به هر کس مسئولیتی داد تا پایگاه بسیج و روستا را با کمکِ هم تزیین کنند. چند نفر روی یک پارچه‌ی بزرگ برای تبریکِ سالگردِ انقلابِ اسلامی چیز‌هایی نوشتند و کنارِ جاده‌ی ورودیِ محل نصب کردند. چند نفرِ دیگر، روی ورقه‌های کوچک، شعار‌های انقلابی و تبلیغاتی نوشتند و در جا‌های مختلف روستا نصب کردند. همه جا قشنگ شد و حال و هوای محل، خیلی تغییر کرد. مردم هم که موقعِ رفت‌وآمد توی محل، آن تزیینات را می‌دیدند خوششان می‌آمد. غروبِ همان روز، بادِ شدیدی وزید و شب باران هم آمد. صبح دوازدهم بهمن، همچنان باران می‌بارید. وقتی از خانه بیرون آمدیم، دیدیم باد آن پارچه‌ی بزرگِ را پاره کرده و کنده است. بچّه‌ها ناراحت شدند که زحمتِشان به هدر رفته است.

کشور به نیرو‌های مخلص و دلسوز نیاز دارد

آقا منصور لبخند زد و با شوخی گفت: «بابا جان، سخت نگیرین. اون چند نفری که این نشاط و تکاپوی ما توی محل رو دوست نداشتن، باید اون پارچه رو می‌دیدن که دیدن، همین کافیه.»، چون می‌دانستیم دقیقاً منظورش به چه کسانی است، همه خندیدیم.

او بچّه‌های محل از هر گروه سِنّی را دوست داشت و در مرخصی‌ها، هر جا که آن‌ها را می‌دید خیلی محبّت می‌کرد، حتّی به بچّه‌های کوچک. آن‌ها را با الفاظِ افتخارآمیزی خطاب می‌کرد که خوششان بیاید و احساسِ غرور کنند. وقتی بچه‌ها را می‌دید اول خودش با صدای بلند سلام می‌کرد. می‌ایستاد، به آن‌ها دست می‌داد و با لبخند می‌گفت: «چطوری مردِ بزرگ؟ قول بده که خوب درس بخونی‌ها.» یا می‌گفت: «آفرین به تو مردِ بزرگ! تو یک سربازِ واقعی برای امام زمان می‌شی.»

وقتی بچّه‌ها و نوجوان‌های محل این چیز‌ها را می‌شنیدند از ذوق بال درمی‌آوردند. حتّی پیش دوستان‌شان پُز می‌دادند و تعریف می‌کردند: «امروز آقا منصور رو دیدم، بهش دست دادم و بهم گفت ...»

قدرتِ جذبِ منصور جان واقعاً کم‌نظیر بود و همه او را به عنوانِ یک رزمنده‌ی الگو قبول داشتند. تا جایی‌که وقتی توی جلسه‌ی پایگاه بسیج محل، از بچّه‌ها یا نوجوان‌ها می‌پرسیدیم: «می‌خوای در آینده چی کاره بِشی؟»

با افتخار می‌گفتن: «می‌خوام سیّد منصور نبوی بِشم.»

برای خودمان هم جالب بود که چرا نمی‌گویند «می‌خوام رزمنده بِشم.» یک بار این موضوع را به آقا منصور گفتم، خنده‌اش گرفت. هی‌چوقت با صدای بلند نمی‌خندید، اوجِ خنده‌اش لبخند بود.

اگر برای مراسمِ تشییعِ دوستانش به مرخصی می‌آمد، حتماً بچّه‌های پایگاه را هم با خودش می‌برد، می‌گفت: «هم مراسمِ تشییع یک شهید باشکوه برگزار میشه و قلبِ شکسته خانواده‌اش از قدرشناسیِ مردم یک کم آرومتر می‌شه، هم بچّه‌ها توی اینجور مراسم‌ها بدونِ هیچ حرف و توضیحی، خودشون مستقیماً با اهداف و اندیشه‌ی شهید آشنا می‌شَن و ارزش‌های وطنِشون رو می‌شناسن. خودشون می‌فهمن نباید روی خونِ این شهدا که باارزش‌ترین چیزِ زندگی‌شون رو برای ما دادن، پا بِذارن.»

یادم می‌آید وقتی می‌خواست برای تشییع شهید رمضانعلی بابایی به ساری برود، خیلی از بچّه‌ها را با هزینه‌ی خودش به مراسمِ تشییع بُرد و بعد از مراسم، آن‌ها را به هولار برگرداند. توی مراسم هم روی دوشِ مردم، برای آن شهید مدّاحی کرده بود.

آقا منصور توی جلسات، فضای نقد ایجاد می‌کرد تا همه بتوانند حرفِ دلشان را بزنند و خیلی هم انتقادپذیر بود. اگر کسی به جریاناتی توی کشور انتقاد داشت، اصلاً عصبانی نمی‌شد و با آرامش و منطق می‌گفت: «بی‌نقص خداست. همه جا نقص و کاستی هست، من هم می‌دونم و می‌بینم، ولی ایرادگرفتن هنر نیست. نظامِ ما نوپاست، همه باید کمک کنیم نقص‌ها برطرف بشه و ترقّی کنیم. کشور به نیرو‌های مخلص و دلسوز نیاز داره، برای رفعِ همین کاستی‌ها. شما باید کمک کنین کشور رشد کنه.»

بار‌ها دیدم برای نوجوان‌ها و جوانها، صحبت می‌کند و می‌گوید: «هر کاری که دارین می‌کنین، به آبروی خودتون و خصوصا پدر و مادرتون فکر کنین. ببینین به‌خاطر شما چقدر دارن زحمت می‌کشن. پیش مردم آبروی اون‌ها رو حفظ کنین تا خدا آبروی شما رو حفظ کنه. هم به برادر‌ها می‌گم، هم به خواهرها؛ به نامحرم نگاه نکنین که این عمل زشت، واقعا تیر زهرآگین شیطانه. اگه شیطان یه بار شما رو شکار کنه و بتونه غافلتون کنه و گناه کنین، شیطان نقطه ضعف دلتون رو می‌شناسه و بلده که بار دوم چطوری آسون‌تر وارد بشه و عمل کنه. اون وقته که دیگه ولتون نمی‌کنه. ولی باید به خدا توکل کنین، توبه کنین، امام زمان داره ما رو می‌بینه. خدای نکرده، گناه ما دل نازنینش رو می‌شکنه.»

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار