شهید علی ایزدی؛

طلبه ای که طالب شهادت بود/ گروهی که همه دوست داشتند عضو آن باشند

در تابستان 61 و در عملیات فتح خرمشهر عباس هم به دیدار معبود خود شتافت. پس علی ماند و دعا ها و ناله‌های سوزناکی که سر می داد. پس از عباس انگیزه او برای رفتن به جبهه دو چندان شد.
کد خبر: ۴۵۷۶
تاریخ انتشار: ۲۷ مهر ۱۳۹۲ - ۰۷:۳۹ - 19October 2013

طلبه ای که طالب شهادت بود/ گروهی که همه دوست داشتند عضو آن باشند

خبرگزاری دفاع مقدس: شهید علی ایزدی، فرزند ابراهیم در سال 1341 در نجف آباد متولد گشت. از همان دوران کودکی او را شیخ علی صدا می کردند.

 در دوارن تحصیلات ابتدایی و راهنمایی یکی از ممتازترین  دانش آموزان مدرسه به شمارمی رفت.


 

پس از اخذ سیکل وارد دبیرستان دهقان شد و در رشتهی ریاضی- فیزیک به ادامه تحصیل پرداخت. نبوغ و هوش بی حد او زبانزد خاص و عام بود. سال های پایان تحصیلات دبیرستان وی مصادف با اوج گیری مبارزات امت قهرمان و شهید پرور ایران بود و علی همزمان با تحصیل به مبارزه با رژیم منحوس شاهنشاهی مشغول شد و برای بالا بردن بینش سیاسی، اجتماعی خود با عدهای از دوستان خود جلسات مخفی برقرار نمود.

علی در این جلسات هوش و ذکاوت خود را آنچنان بروز داد که همه دریافتند اگر در زمینهی علوم اسلامی به تحصیل مشغول شود، در آینده پیشرفت شایانی خواهد کرد. از این جهت به پیشنهاد چند نفر از دوستان، پای به حوزهی علمیه گذاشت و گمشدهی خود را در این مکان مقدس یافت.

تحرک و جنب و جوش او به حدی بود که کمتر کسی را می توان با خصوصیات اخلاقی او پیدا کرد. در کسب علم نیز شاید بتوان گفت در میان طلاب همسطح بی نظیر بود.

 


البته علی ایزدی همراه با چند تن از دوستان که بیشتر آنان امروز زینت بخش گلستان شهداء هستند، پا در حوزه علمیه نهاد. دوستانی که از هر جهت الگو و نمونه بودند و بسان شقایقی روئیدند و بزودی یکی پس از دیگری پرپر گشتند و به افول نشستند. یارانی چون "شهید علی پورقاسمیان"، "شهید حسنعلی مهدیه"، "شهید مصطفی پورشبان"، "شهید عباس ابوترابی". از این میان تنها "عبدالحسین صالحی" آزاده ای که پس از اتمام دروس حوزوی مشغول حرفهی پزشکی شد، خاطرات دوستانش را امروز مرور می کند.

اساساً از علی ایزدی سخن گفتن بدون اشاره به این جمعی که با هم از جام شهادت نوشیدند کاری ناقص است. این جمع هماهنگ و عاشق پس از آنکه به حوزهی علمیهی نجف آباد وارد شدند، نبوغ و کارائی خود را به نمایش گذاشته و بعد از مدت کوتاهی به قم، مهد طلاب آمدند.

در قم ابتدا به خانه یکی از فضلاء رفتند و یک سال تمام بی وقفه شبانه روز به مطالعه و عبادت گذراندند. اغلب بطور جمعی روزه می گرفتند و از همان ابتداء نماز شب را شعار خود ساخته بودند. پس از آن در سال بعد به مدرسه حجتیه وارد شدند و بگونه ای در تشکل و فعالیت هماهنگ بودند که دیگران غبطه می خوردند و آرزوی آشنایی با آنها را در سر می پروراندند.

شهید علی ایزدی در چنین جمعی، به رشد و فعالیت پرداخت و همگی آنها آموخته بودند که چگونه مطالعه کنند و چگونه در مسائل سیاسی، اجتماعی بکوشند و از سوی دیگر به خودسازی مشغول شوند.

پس از آن راهی جبهه شدند. از میان آنها حسنعلی مهدیه زودتر از همه پر کشید. او نیز از هر فرصتی  برای رفتن به جبههی نبرد استفاده می کرد و در تابستان سال 60 برای فعالیت به آبادان رفت.

پایان سال 61 بود که علی دچار دگرگونی شده بود. علی، علی سابق نبود. رابطهی او با عباس ابوترابی ژرف و عمیق شده بود. جلسات خصوصی می گذاشتند و نامههای سازنده و پر ارزش برای هم می نوشتند.


علی تنها ماند اما در دل بی یار نبود


در تابستان 61 و در عملیات فتح خرمشهر عباس هم به دیدار معبود خود شتافت. پس علی ماند و دعاها و نالههای سوزناکی که سر می داد. پس از عباس انگیزه او برای رفتن به جبهه دو چندان شد. کلاس های متعددی در جهت رشد و بارور کردن اندیشههای رزمندگان برگزار می کرد. هم چنین برای اجرای طرح خریداری کتاب های درسی برای رزمندگان، تلاش بسیار می کرد؛ تا اینکه در عملیات محرم، قبل از آغاز عملیات در مهر سال 61 در دهلران لباس سرخ شهادت پوشید.

شهید علی ایزدی نه تنها طلبه ای عالم بود بلکه در شعر و شاعری نیز دستی توانا داشت که در وصف امام خمینی (ره) این چنین سرود:

بی روح تو ای روح خدا، جان به تن نیست
من عاشقم و سالک حق عهد شکن نیست


ای غنچه خندان گلستان محمد(ص)
جز مدح توام راحت جان هیچ سخن نیست
 

ای رهبر ما، خط تو شد خاتمت عشق
بیرون شدن از رهبریت شیوهی من نیست

نظر شما
پربیننده ها