فتح خرمشهر، فتح خون/

هرمزگان ۶۳ شهید در عملیات بیت‌المقدس تقدیم انقلاب کرد

مولاپرست گفت: استان هرمزگان در برای بازپس‌گیری خرمشهر حضور فعالی داشت تا جایی که ۶۳ شهید در عملیات بیت‌المقدس تقدیم انقلاب اسلامی کرد.
کد خبر: ۴۵۷۹۰۵
تاریخ انتشار: ۰۲ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۴:۴۸ - 23May 2021

مولاپرست: هرمزگان ۶۳ شهید در عملیات بیت المقدس تقدیم انقلاب کرد«موسی مولاپرست تازیانی» ایثارگر هرمزگانی و از رزمندگان عملیات بیت‌المقدس در گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار دفاع‌پرس از هرمزگان، درخصوص خاطرات خود در دوران فتح خرمشهر، اظهار داشت: قبل از انقلاب، بندری به نام شهیدرجایی، بندر باهنر، بندر بوشهر و بندر ماهشهر به صورت امروز وجود نداشت، به همین دلیل بندر خرمشهر از اهمیت زیادی برای ایران برخوردار بود. در جوار خرمشهر بندر بصره عراق بود که تنها شهر بندری آن بود.

وی افزود: قبل از انقلاب در بحث نفت خیزی و توسعه آبادان، خرمشهر به عنوان عروس خاورمیانه معروف بود.

این رزمنده هرمزگانی ادامه داد: عراقی ها در جایی به نام دُب حردان مستقر شدند که تا اهواز سه کیلومتر فاصله داشت. آنها به دنبال اروندرود بودند که می گفتند اروندرود برای ماست.

وی تصریح کرد: صدام حسین به دنبال قدرت طلبی و توسعه طلبی بود به همین خاطر خرمشهر را گرفت و به سمت آبادان حمله‌ور شد و آبادان را محاصره کرد، از ما خواستند که خرمشهر را با اروندرود معامله کنیم.

مولاپرست عنوان کرد: به دلیل اهمیتی که خرمشهر داشت صدام حسین زمانی که خرمشهر را گرفت گفت اگر ایرانی ها موفق شوند خرمشهر را بازپس گیرند من کلید بصره را به شما خواهم داد.

وی اظهار کرد: زمانی که رزمندگان اسلام موفق شدند خرمشهر را که به مدت ۵۸۵ روز در دست عراقی ها بود آزاد کنند حضرت امام فرمود خرمشهر را خدا آزاد کرد.

این رزمنده هرمزگانی بیان کرد: من معنی این حرف را زمانی دریافتم که به مدت ۲۵ روز توفیق داشتم یکی از رزمندگانی باشم از استان هرمزگان که برای عملیات فتح المبین در آنجا حضور داشته باشم.

وی اضافه کرد: در همان شب در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ ما از منطقه سیدجابر وارد منطقه عملیات خرمشهر شدیم که در مرحله اول پادگان حمید را آزاد کردیم و همزمان آزادسازی هویزه، منطقه کوشک، حسینیه و منطقه شلمچه و خرمشهر را شاهد بودیم.

مولاپرست خاطرنشان کرد: عراقی‌ها همه توانشان را برای محاصره خرمشهر گذاشته بودند، در روزهای آغازین جنگ تا قبل از رسیدن سپاه، بسیج و ارتش، خرمشهر و خرمشهری ها با محوریت محمد جهان آرا تحت عنوان مقاومت بر شهر حفاظت و حراست می شدند.

وی ابراز کرد: با تمام توان با عراقی ها مقاومت می کردند، خرمشهر در محاصره بود اما هنوز سقوط نکرده بود. ۵ مهر بود که در شرایط آن زمان کمک رسانی به بچه‌های مقاومت بر شهر انجام نشد و در آن بی مهری، خرمشهر برای مدت ۵۸۵ روز به اسارت درآمد.

این رزمنده هرمزگانی گفت: استان هرمزگان در طول زمان جنگ، ۶۳ شهید در عملیات بیت المقدس تقدیم انقلاب کرد. بچه های هرمزگان در مقاومت برای بازپس‌گیری خرمشهر مخصوصاً ۳ روز قبل از عملیات و ۲۴ ساعت قبل از آزادسازی خرمشهر حضور فعالی داشتند.

وی ادامه داد: عراقی ها اطمینان داشتند که گرفتن خرمشهر حتمی است و تلاش کردند که ایستگاه حسینیه و جاده اهواز خرمشهر را بگیرند. حدود ساعت ۱۱ بود که عراقی‌ها در هوا به وسیله بالگردها، در زمین به صورت دشتبان و نیروهای پیاده همراه با تانک ها وارد منطقه شدند.

مولاپرست تصریح کرد: در همین حوالی گودال هایی ایجاد کرده بودند که نیروهای ما، کسی مانند شهید حسین خاوری که شهید گمنام بندرعباس است در آن قرار می گرفت و شروع می کرد به آرپی‌جی زدن به سمت تانک های دشمن و تانک ها یکی پس از دیگری می سوخت.

وی افزود: از شدت انفجار آتش در پشت آرپی‌جی از گوش نیروهای ما خون می آمد، آنها در این حد در برابر دشمن مقاومت می‌کردند.

رزمنده هرمزگانی عنوان کرد: رفته رفته فشار عراقی ها بیشتر شد و اینجا بود که از نیروهای ما عبور کردند و بسیاری از نیروها از جمله بچه های بندرعباس شهید شدند.

وی ادامه داد: چاره‌ای جز عقب‌نشینی نبود، فرمانده تانک ها جمع کرد و دستور عقب نشینی داد. ما به حالت التماس افتاده بودیم و به سمت تانک هایمان می دویدیم که مقاومت کنیم آزادسازی خرمشهر نزدیک است.

مولاپرست اظهار کرد: از این سمت، بالگردها مستقیم روی خاکریزها تیر می زدند و گرد و خاک همه جا را فراگرفته بود. اوضاع ناامید کننده بود.

رزمنده هرمزگانی ابراز کرد: در آن ناامیدی که شکست خود را حتمی می دیدیم، دو بالگرد هوا نیرو را در بالای سرمان مشاهده کردیم. به جرأت می‌توانم بگویم که عمل به موقع حماسه‌سازان بالگرد هوا نیرو نجات دهنده ما بود.

وی بیان کرد: بالگرد ها روی ارتش عراق قرار گرفتند، یکی از آنها دقیق بر روی نیروی دشتبان عراق قرار گرفت و گلوله ای زد که به نفربر عراقی برخورد کرد که حداقل ۱۰۰ سواره داشت. آن یکی بالگرد به سمت بالگرد عراقی رفت و شروع کرد به تیر زدن که در پی آن بالگرد عراقی مانند آتش بر زمین افتاد.

مولاپرست اضافه کرد: عراقی‌ها که شاهد این وضعیت بودند عقب نشینی کردند و همچنین تانک های ما که در حال عقب نشینی بودند به صحنه برگشتند و در خط مقدم قرار گرفتند.

وی افزود: این صحنه واقعا شبیه یک فیلم سینمایی بود، و اینجاست که معنی حرف امام را با عمق وجود درک می کنم، خرمشهر را خدا آزاد کرد. خرمشهر در حال و هوایی دیگر سیر می کرد همه در آنجا حضور داشتند.

رزمنده هرمزگانی خاطرنشان کرد: عراقی ها مدرسه هایی که در خرمشهر بود را کمتر تخریب کرده بودند زیرا برای استقرار نیرو و پادگانشان به آن نیاز داشتند. در همان حیاط های مدرسه سنگر درست کرده بودند روی دیوارهای آن به عربی نوشته بودند ما می مانیم و نشان دهنده این بود که به ماندنشان اطمینان داشتند.

وی افزود: من در آن زمان یک دانش آموز ۱۷ ساله و سر کلاس درس بودم، همان غیرت جوانی، غیرت اسلامی و دینی ما و مهمتر از همه غیرت ولایت‌پذیری‌مان بود که ما را به جبهه کشاند.

مولاپرست گفت: عزمم را جزم کردم و از مدرسه بیرون آمدم، از همان شب ها رادیو آژیر خطر می کشید و هشدار می داد، با توجه به اینکه در استان هرمزگان و در جوار دریای خلیج فارس هستیم ممکن است به تجهیزات نظامی، صنعتی، دریانوردی و گمرکات در بندرعباس آسیب وارد کنند و مردم بی دفاع نیز ممکن است دچار آسیب شوند.

وی افزود: من و چند تن از دوستانم از همان روز، روزنامه هایی را تهیه کردیم و به مردم تحویل دادیم که به شیشه‌ پنجره ها بزنند تا نور از بیرون مشخص نباشد.

رزمنده هرمزگانی اشاره کرد: درخشی، شهید رایکا، شهید حسین خاوری و شهید غلامحسین حاج حسینی اندک مربیانی بودند که نیروها را آموزش می دادند. در آن زمان، در بسیج و سپاه مربی ها کم و نیروها زیاد بود. به همین دلیل نیروها را برای آموزش به پادگان ۰۵ کرمان می فرستادند.

وی ابراز کرد: روستای ما به نام روستای کنارو در بندرعباس شهید پرور و رزمنده پرور نام گرفت، در کنارو که به ۱۲۰ نفر خانوار می رسد ما حدود ۲۰ شهید و همچنین جانباز های ۷۰ درصد دادیم.

مولاپرست خاطرنشان کرد: من به اتفاق شهید آبسواران به ایسین رفتیم و در آنجا به آقایی که نام او امین بود و اهل میناب، گفتیم ما می خواهیم مردم را برای جبهه آماده کنیم اما مربی، اسلحه و مهمات نداریم.

وی اظهار کرد: او حتی با مرکز ژاندارمری تماس نگرفت که کسب اجازه کند، فشنگ و مهمات را در اختیار ما گذاشت و همراه ما آمد تا به بچه ها آموزش دهد. ما نیروهای منطقه را در حوزه امام رضا(ع) آموزش دادیم.

رزمنده هرمزگانی عنوان کرد: پدر من موذن مسجد بود وقتی برای کسب اجازه نزد پدر و مادرم رفتم، مادرم شروع کرد به اشک ریختن اما مخالفت نکرد. پدرم رو به مادرم گفت پسرم اگر به جبهه نرود من در فردای قیامت جوابگوی فرزند حضرت زهرا(س) که در صحرای کربلا مقاومت کرد نیستم. با این حرف من قوت قلب گرفتم و اجازه رفتن به جبهه را از سمت پدر و مادرم کسب کردم.

وی ادامه داد: برخی خانواده ها از موضوع رفتن بچه هایشان به جبهه ناراحت بودند و این امری طبیعی بود. کمک های مردمی که با ماشین به جبهه فرستاده می‌شد فراوان بود، لباس می‌دوختند، ترشی درست می کردند، لباس گرمی آوردند، مواد غذایی می فرستادند، از محصولات کشاورزیشان می آوردند. کمک های مردمی استان هرمزگان نیز به لشکریان فراوان بود.

مولاپرست افزود: هرمزگان مخصوصا در همان اوایل جنگ نیروهای پیاده زیادی داشت، از صددرصد لشکر ثارالله بیش از ۳۰ درصد آن هرمزگانی بودند که علاوه بر پشتیبانی نیروی انتظامی پشتیبانی بهداشت درمانی نیز داشتند.

وی در خصوص رابطه با رزمنده ها و خانواده‌شان گفت: بنده با رزمندگان و خانواده هایشان در تماس هستم، حاج اصغر معماری از رزمندگان عملیات بیت المقدس که سفر کربلا را با هم رفته ایم، باقر نوری زاده یکی از رزمندگان پیشکسوت که همرزم بودیم و با او ارتباط دارم و همچنین خانواده مرحوم جم که وی به عنوان نیروی یار، نامه های رزمندگان را به موقع به دست خانواده هایشان و همچنین نامه های خانواده‌ها را به دست رزمندگان می رساند.

رزمنده هرمزگانی تصریح کرد: غلام احمدی از سیاهو که با خانواده او در ارتباط هستیم و او نیز ادامه کار مرحوم جم و پل ارتباطی بین خانواده‌ها و رزمنده‌ها بود. با باقر جعفری نیز در ارتباط هستم و یادی از آن روزها می‌کنیم.

وی اضافه کرد: شهید بهروز بدرالدینی، شهید حسین خاوری، شهید اسدالله جعفری و ... شهدایی بودند که در عملیات بیت المقدس توفیق هم رزمی داشتیم.

مولاپرست اظهار کرد: بچه های بندرعباسی خصوصیات ویژه دارند آدم های بی توقعی هستند اما زیر بار زور نمی روند. در عملیات رمضان دو گروه بودند، یک گروه که ما همراه آنها رفتیم برای عملیات رمضان و عده زیادی شهید شدند و بنده نیز مجروح شدم.

وی افزود: عده‌ای که موفق به شرکت در عملیات نشدند ناراحت بودند و در حال بحث و جدال با یکدیگر که دعوا بالا گرفت، مرحوم حاج قاسم در آن زمان رو به بچه های بندر کرد و گفت: من به بچه های بندر حق می دهم. و سردار دلها که در سال ۶۱ حرفهایش به دل نشست. ما گوش به فرمان حاج قاسم بودیم.

رزمنده هرمزگانی گفت: حاج قاسم به قولی که داده بود عمل کرد و دو روز بعد از سمت حاج قاسم پیغام آمد و نگهداری خط کوشک را به ما سپردند و بچه ها به ماموریت پدافندی خط کوشک رفتند تا اینکه ماموریت به اتمام رسید.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها