روایت اول/ فصل رویش
حسین، پنجم اردیبهشت 1335 در روستای «دلوئی» به دنیا آمد. کودکیاش در روستا گذشت. روستایی در نزدیکی گناباد که عروس کویر مینامندش. از بچگی هوش و ذکاوت از چهرهاش پیدا بود. از 7 سالگی نماز میخواند و اشعار حافظ را حفظ میکرد. دنیای غریبی داشت. از همان روزهای کودکی «مرد» کار بود. فصل چیدن زعفران، کمک کار پدرش بود. از بس در مزرعه کار میکرد، دستهای کوچکش ترک بر میداشت. دوران دبستان شاگرد ممتاز بود. بارها از طرف آموزش و پرورش لوح تقدیر گرفته بود. سالهای اول و دوم دبیرستان را در گناباد و طبس خواند. رشته مورد علاقهاش ریاضی بود. چون مدرسه گناباد رشته ریاضی نداشت به مشهد رفت و در دبیرستان خصوصی دانش و هنر، دیپلم ریاضی گرفت.
روایت دوم/ فصل شکوفایی
حسین، فرزند رنج و پرورده فقر بود. طعم تلخ فقر و محرومیت را چشیده بود. از این رو برای برچیدن بساط فقر و محرومیت پیوسته در مبارزه بود. در روستای دلوئی کتابخانه کوچکی تأسیس کرده بود. همین که یک مقدار پول دستش میرسید، برای کتابخانه روستا کتاب میخرید. با همین کارها بود که جوانهای انقلابی محل را با جریانات انقلاب آشنا کرد. وقتی در کنکور سراسری شرکت کرد، در سه رشته نفت، مهندسی مکانیک و مهندسی ساختمان قبول شد. عاقبت رشته مورد علاقهاش مکانیک دانشگاه صنعتی شریف تهران را برگزید. ورود به دانشگاه سر فصل جدیدی پیش روی وی گشود و پای حسین به میدان مبارزه با رژیم باز شد. پای ثابت تظاهرات و راهپیمائیها بود. دو بار توسط ساواک دستگیر شد و به زندان رفت اما باز هم با زرنگی و تیزهوشی از زندان خلاص شد. پس از آزادی از زندان به پخش اعلامیههای حضرت امام(ره) که از فرانسه مخابره میشد، اقدام میکرد. حسین سر نترسی داشت.
روایت سوم/ فصل تلاش
عضو فعال شورای دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف بود که در پایه گذاری جهاد سازندگی بسیار موثر عمل کرد. وی جزو هسته اولیه دانشجویانی بود که طرح تاسیس جهاد سازندگی را تهیه و برای تایید به خدمت امام خمینی(ره) فرستادند. در مرداد ماه 58 سرپرستی گروه اعزامی دانشگاه شریف برای فعالیت در جهاد سازندگی را پذیرفت و به همراه گروه به گنبد کاووس و ترکمن صحرا رفت. پس از شکل گیری جهاد سازندگی به طور رسمی به جهاد پیوست و خدمت به محرومان و مستضعفان را سرلوحه کارهای خود قرار داد و مسئولیتهای سنگینی را در این نهاد نو پا به عهده گرفت تا این نهال تازه شکل بگیرد و به ثمر بنشیند. مدتی مسئولیت پشتیبانی جنگ کرمانشاه را پذیرفت و مدتی هم مسئول دفتر بررسیهای سیاسی جهاد سازندگی شد. بعد به عنوان قائم مقام امور استانهای جهاد سازندگی فعالیت خود را پی گرفت.
روایت چهارم/ فصل عاشقی
در سن 22 سالگی با بهاره فیروزآبادی از دانشجویان پیرو خط امام آشنا شد. دهم آبان 1358 همزمان با عید غدیر خم با بهاره ازدواج کرد. مهریه همسرش هم مثل مهریه حضرت زهرا(س) بود. 6 ماه اول زندگی شان در خانه پیدایش نبود. او خودش را وقف انقلاب و جهاد کرده بود. با بچههای جهاد میرفت توی روستاها تا از چهرهشان غبار محرومیت و فقر را پاک کند. هر کجا که خبری از کار سخت و مشکل بود، حسین را میشد آنجا پیدا کرد. حسین خودش را مدیون انقلاب میدانست و میگفت: «من دِین خود را به انقلاب ادا نکردهام». زمانی که در شورای مرکزی جهاد مسئولیت داشت تا 10 شب یکسره کار میکرد. مرتب در سفر بود. گاهی وقتها میگفت: «احساس میکنم که شغلم شوفری و رانندگی است».
روایت پنجم/ فصل شیدایی
بحبوحه جنگ بود. بهار 1361 شب دیر هنگام رفت خانهاش و بی مقدمه زد زیر گریه. وقتی همسرش علت گریه و ناراحتیاش را پرسید، سر به زیر انداخت و گفت: «جنگ در حال تمام شدن است و ما کاری برای جنگ نکردهایم». آنقدر با حسرت و تاثر گریه کرد که عاقبت رضایت همسرش را گرفت. این بار از ته دل خندید و گفت: «تا تولد فرزندمان صبر میکنم». بیست روز بعد پسرش «علی» به دنیا آمد. اسمش را علی گذاشت تا پیرو و شیعه راستین علی(ع) باشد. بعد پشت جلد قرآن تاریخ تولدش را یاداشت کرد و گفت: «ان شاءالله که از سربازان امام زمان(عج) و از پاسداران انقلاب اسلامی گردد». آخر سر هم دو رکعت نماز شکر خواند.
روایت ششم/ فصل وصل
دلش برای جبهه تنگ شده بود. خیلی بی تابی میکرد. عملیات بیت المقدس تازه شروع شده بود که شال و کلاه کرد و آماده شد برای رفتن. قبل از اعزام یک حلقه فیلم خرید و از شیطنتهای علی کلی عکس گرفت. آخر سر هم از همسرش خواست که یک عکس تکی از ایشان بگیرد. همسرش یک عکس تکی از حسین گرفت. بعد خداحافظی کرد و رفت. بی تاب جبهه بود. خودش را به عملیات رساند. شوق شهادت داشت. سرانجام در چهاردهم اردیبهشت 61 به آرزوی دیرینهاش رسید و در منطقه دارخوئین کربلایی شد. وقتی خبر شهادت حسین را به همسرش دادند، یاد آن تک عکسی افتاد که لحظه خداحافظی حسین گرفته بود. حلقه فیلم را داد ظاهر کردند. همان تک عکس هم شد عکس حجلهاش. زندگی حسین با یاد و نام علی(ع) گره خورده بود. روز عید غدیر خم ازدواج کرد و زندگی مشترکش را با یاد و نام مولای متقیان گره زد. نام فرزندش را علی گذاشت تا یاد آور نام آن امام بزرگوار باشد. در عملیات بیت المقدس (آزاد سازی خرمشهر) که با رمز علی بن ابیطالب(ع) آغاز شده بود به شهادت رسید و در سیزده رجب، سالروز میلاد امیر مومنان علی(ع) تشییع و در بهشت قاسم گناباد خاکسپاری شد تا نام و یادش برای همیشه در عروس کویر پرآوازه باشد.
روایت آخر/ وصیت آخر
وصیت نامه زیبایی از حسین به یادگار مانده که خواندنی و درس گرفتنی است. «وصیت میکند که این بنده سراپا تقصیر که همه خویشاوندان و دوستان و آشنایانم برای آمرزش گناهانم دعا کنند... همسر فداکارم را که تاکنون همه زندگی خویش را ایثار کرده است به صبر و بردباری سفارش میکنم و او را وصی خودم قرار میدهم تا به موارد زیر عمل نماید:
- از مال دنیا تقریباً موتوری دارم که باید فروخته شود و دیونم پرداخت گردد و مابقی را اگر احتیاجی نداشتند بابت روزه و نماز قرضی نمایند.
- هزار تومان بحساب جهاد سازندگی واریز شود همچنین اندازه قیمت دو عدد پتو که در ماشین یک زمانی گم کردهام.
- از پدر و مادرم به خاطر سبک سریها و کوتاهیها عذرخواهی میکنم و امیدوارم که مرا ببخشند و سفارش میکنم که حتیالامکان از همسر و فرزندم نگهداری نمایند».
انتهای پیام/