«یخ در بهشت» روز‌های جنگ در آبادان/ دختر‌های آبادانی یک شبه مرد شدند

فرمانده بسیج خواهران آبادان روایتی از روز‌های اول جنگ و حضور بانوان در صحنه نبرد را روایت کرد.
کد خبر: ۴۶۰۰۰۸
تاریخ انتشار: ۱۳ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۴:۵۴ - 03June 2021

یخ در بهشت روز‌های جنگ در آبادان/ دختر‌های آبادانی یک شبه مرد شدندبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، فاطمه جوشی فرمانده بسیج خواهران آبادان خاطره‌ای از سردخانه بیمارستان شهید بهشتی در جنگ را روایت کرد که در ادامه می‌خوانید.

ماه اول جنگ آن‌قدر مناظر دلخراش بود که حد و حساب نداشت. هفته دوم مهر بود که رفته بودم بیمارستان شهید بهشتی پیش خواهر‌ها برای بازدید. هم‌زمان با من ماشین یخ وارد شد؛ بچه‌ها خیلی خوشحال شدند، داد می‌زدند: «بچه‌ها، ماشین یخ، ماشین یخ!» پیش خودم گفتم: «یعنی چی؟ این بچه‌ها که این همه تحمل گرسنگی و تشنگی رو می‌کنن، حالا به خاطر ماشین یخ چرا این‌قدر خوشحالی می‌کنن؟»

از بچه‌ها پرسیدم: «چرا یک لحظه همه ذوق کردید؟» زهرا حمیدی دستم را گرفت و برد پشت بیمارستان. آنجا دری بود که به خیابان اصلی هم باز می‌شد. سردخانه بیمارستان هم آنجا بود. زهرا گفت: «نیگا کن این شهدا رو، از دیشب تا حالا اصلا نخوابیدیم، سردخونه پر شده، یخ هم نداشتیم. نمی‌دونستیم با این جنازه‌ها چکار کنیم.» مات ماندم. کلی شهید روی زمین بود. بچه‌ها مدام قالب‌های یخ را می‌گذاشتند روی جنازه‌ها تا گرمی هوا جنازه‌ها را خراب نکند و از جنازه‌ها حفاظت می‌کردند تا حیوانات اهلی و وحشی بهشان حمله نکنند. آن روز‌ها آبادان خالی از سکنه شده بود. در هر کوچه و خیابان چندین نفر خونشان ریخته شده بود. همه‌جا بوی خون می‌داد. مسلم بود حیواناتی که خون می‌خوردند وحشی می‌شدند. غیر از زهرا حمیدی دو نفر دیگر از خواهر‌ها بالای سر جنازه‌ها نشسته بودند.

هفته اول جنگ وضعیت به این شکل بود. مگر قبل از شروع جنگ در آبادان هفته‌ای چند نفر می‌مردند؟ سردخانه هر بیمارستان چهار، پنج تا کشو داشت که همان‌ها کفایت می‌کرد، ولی شهدای جنگ آن‌قدر زیاد بودند که توی سردخانه جا نمی‌شدند. وضعیت خیلی اسفناک بود. واقعا دل می‌خواهد. اصلا انگار یک نیروی خدایی بود. عادی بود برایمان.

گاهی وقت‌ها می‌پرسند: «خواهرا توی جنگ چکار کردند؟» فکر می‌کنند همه جریان فقط ملافه عوض کردن و این‌طور چیز‌ها بوده است؛ البته این هم خودش کار خیلی بزرگی بود. به نظر من کسی که اولین بار بود از خانواده‌اش جدا شده، مرده ندیده و اصلا توی این وادی‌ها نبوده است، حالا بیاید و شب تا صبح پای یک تعداد جسد بنشیند، آن هم جسد‌هایی که در معرض خطرند، واقعا کار بزرگی کرده است. فقط کافی بود بچه‌ها جنازه‌ها را بگذارند و بروند، آن‌وقت احتمال داشت هر اتفاقی بیفتد. اگر این اتفاق می‌افتاد، واقعا بی‌حرمتی به شهدا بود. من خودم وقتی این صحنه را دیدم آن‌قدر تحت‌تأثیر قرار گرفتم که باورم نمی‌شد.

انتهای پیام/ ۱۴۱

نظر شما
پربیننده ها