خاطره ای از شهید حسن طهرانی مقدم؛

«ما رمیت» بخوان و بزن!

ما کاری داریم می‌کنیم که امیدواریم به واسطه آن مقدمات ظهور فراهم شود، وقتی حضرت بقیةالله تشریف بیاورند، شاید از این ابزار استفاده کنند. اگر شما صبور باشید، در اجر این کار شریک خواهید بود.
کد خبر: ۴۶۱۱۴
تاریخ انتشار: ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۲۱:۴۸ - 09May 2015

«ما رمیت» بخوان و بزن!

به گزارش دفاع پرس، شهید «حسن طهرانی مقدم» که عنوان پدر موشکی ایران به وی اختصاص داده شده از جمله فرماندهانی است که به خاطر نوع ماموریتش کمتر خاطره یا ذکری از او وجود دارد و همین بر رازآلود بودن شخصیت وی افزوده است.


به تازگی مهدی بختیاری همت گمارده و کتابی تحت عناون «با دست های خالی» حاوی خاطراتی از شهید حسن طهرانی مقدم را جمعآوری کرده و انتشارات یازهرا (س) آن را منتشر کرده است. در این کتاب خاطراتی از محسن رفیقدوست، محمدباقر قالیباف، محسن رضایی، همسر شهید، فرزند شهید و برخی از همرزمان شوی خاطراتی نقل شده است.


در ادامه یکی از خاطراتی که در این کتاب آمده است را آوردهایم.


* بخوان و بزن
«تلاشهای ما در پروژههای موشکی در سالهای ۶۴، ۶۵ و ۶۶ نتیجه داد و فکر میکنم اولین محصولی که برداشت شد، در سال ۱۳۶۵ بود و سرانجام «مجتمع شهید همت» بود که موشکهای «شهاب» را ساخت و دنبال کرد و چند مجتمع دیگر راه افتاد که از جمله آنها میتوان به «مجتمع شهید باکری»اشاره کرد. یک جا سوخت جامد کار میکردند و یک جا هم سوخت مایع، زیر شاخههای اینها شکل گرفته و امروز دیگر ایران در این زمینه خودکفا شده است.


حاج حسن مقدم ضمن اینکه صنعت ساخت موشک را راه انداخت، یگان موشکی را هم توسعه داد و تبدیل به چندین تیپ موشکی کرد. در ابتدا فقط یک تیپ موشکی وجود داشت که آن هم تیپ «۷ حدید» بود که بعد از آن فرماندهی موشکی تبدیل شد و تیپهای دیگری شکل گرفت که فکر میکنم از همان سالهای ۶۵، ۶۴ بود.


در غرب کرمانشاه یک موضع آتش قرار داشت، چون آنجا نزدیکترین مکان به بغداد بود و چند شلیک هم از همان جا انجام شد به همین علت دشمن همه تلاش خود را روی شناسایی سایت موشکی معطوف کرد و در این راه از جاسوسان، منافقین و هواپیما استفاده میکرد. این در حالی بود که ما همه نیروهای خود را در آنجا متمرکز کرده بودیم.


یک روز که آنها عملیات داشتند، قرار بود ما روی مواضع آنها موشک بزنیم. برای پرتاب موشک چیزی حدود یک ساعت و نیم زمان لازم است و در این مدت، دشمن وقت کافی داشت که سایت را شناسایی کند و بزند. همه رفتند آنجا و آماده شده بودند. اما دو ساعت قبل از شلیک، حسن آقا آمد و به آنها گفت: «جمع کنید برویم، امروز از اینجا نمیزنیم» و رفته بودند یک جای دیگر. دشمن یکی، دو ساعت بعد آمده بود و درست همان جای قبلی را بمباران کرده بود. حسن تا این اندازه باهوش بود. جالبتر این که نوبت بعدی که میخواستند شلیک کنند، حسن گفت: «برویم از همان جای قبلی بزنیم».


روی تمام موشکها آیه شریفه « و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی» را مینوشت و به این موضوع اعتقاد قلبی داشت و این هم تنها یک شعار نبود که فقط یک ذکری نوشته باشند. وقتی هم که توپخانه را راه انداخت. همین آیه را بالای آرم توپخانه نوشتند.


همه موشکها را با وضو و توسل شلیک میکرد. البته تخصص هم داشتند اما در نهایت میگفتند خدایا، ما به عنوان وسیله عمل میکنیم و تو هستی که ما را به هدف میرسانی.


در توپخانه هم همین اتفاق افتاده بود. دیدهبان میگفت مثلا فلان جا را بزن، میگفت بغلش مدرسه است ممکن است آنجا بخورد. اما حسن میگفت: «ما رمیت» رو مگه بلد نیستی؟ بخوان و بزن.»

منبع: فارس
 
نظر شما
پربیننده ها