به مناسبت سالروز شهادت "سید مجتبی هاشمی"؛

شهید هاشمی؛ از احداث نخستین نیروی انتظامی نامنظم در آبادان تا شهادت در خیابان‌های تهران

منافقان کوردل که نمی‌توانستند شاهد تلاش شبانه‌روزی شهید هاشمی در پشتیبانی رزمندگان اسلام باشند، سرانجام در آستانه ماه مبارک رمضان سال 1364 او را با زبان روزه در مغازه لباس فروشی‌اش در خیابان شاپور از پشت سر آماج گلوله‌های خود قرار دادند و به شهادت رساندند.
کد خبر: ۴۶۶۳۵
تاریخ انتشار: ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۳:۳۲ - 18May 2015

شهید هاشمی؛ از احداث نخستین نیروی انتظامی نامنظم در آبادان تا شهادت در خیابان‌های تهران

به گزارش خبرنگار سرویس حماسه و جهاد دفاع پرس، سید مجتبی هاشمی در سال 1319 در تهران دیده به جهان گشود. وی دوران کودکی را در خانوادهای مذهبی سپری کرد و پس از اتمام دوران تحصیلات متوسطه به ارتش پیوست و عضو نیروهای ویژه کلاه سبز گشت اما پس از مدتی از ارتش خارج شد. هاشمی پس از ورود امام(ره) به عضویت کمیته استقبال از امام درآمد.

هاشمی با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهههای نبرد گشت. وی نخستین نیروی انتظامی نامنظم را در شهر آبادان برای مقابله با تهاجمات نیروهای بعثی احداث کرد. در آن زمان به دلیل کمبود اسلحه سید مجتبی با مقام معظم رهبری تماس گرفت و از طریق ایشان اقدام به تهیه اسلحه نمود، و با هزینه شخصی، مایحتاج عمومی را تهیه کرد. با طرح هوشمندانه منجر به آزاد سازی میدان تیر آبادان شد.

منافقان کوردل که نمیتوانستند شاهد تلاش شبانهروزی شهید هاشمی در پشتیبانی رزمندگان اسلام باشند، سرانجام در آستانه ماه مبارک رمضان سال 1364 او را با زبان روزه در مغازه لباس فروشیاش از پشت سر آماج گلوله های خود قرار دادند و به شهادت رساندند.

همسر شهید هاشمی خاطرات حضورش در کنار همسرش را اینگونه بازگو میکند: فرودگاه مهرآباد که بمباران شد، سید یک ساک برداشت و رفت جنوب که 9 ماه از او بی خبر بودیم. بعد از 9 ماه در حالی که دستش مجروح شده بود، با ریشها و موهای بلند و ژولیده به خانه برگشت. در آن ایام شهید هاشمی با کمترین امکانات موجود و نیروهای بی تجربه و آموزش ندیدهای که در اختیار داشت، علی رغم کارشکنیهای دولت وقت و عدم پشتیبانی مناسب، مقاومت جانانهای در برابر متجاوزین انجام داد.

پس از مدتی وی ستاد را به هتل کاروانسر آبادان منتقل کرد و تا مدتها تنها راه اعزام به خطوط مقدم و دیدن آموزشهای اولیه رزمی، مراجعه به هتل کاروانسر بود. در آن روزهایی که حتی یک تفنگ برنو یا ام – یک برای مدافعین شهر آبادان بهای طلا را داشت، سید مجتبی با عده ای از مسئولین، از جمله مقام معظم رهبری تماس گرفته و از طریق آنان اقدام به تهیه اسلحه و مهمات مینمود و غالباً با هزینه شخصی، آذوقه و مایحتاج عمومی را تهیه کرده و به میادین نبرد میبرد.

سخت ترین دوران زندگی ما تازه بعد از انقلاب و شروع جنگ آغاز شد. سید دیگر در خانه نمیماند. من بودم و 5 تا بچه قد و نیم قد، هر روز خودم میرفتم و کرکره مغازه را بالا می کشیدم و کار می کردم. سید هم خیالش از بابت من راحت بود. وقتی هم که می آمد تهران کارش این طرف و آن طرف دویدن بود تا اسلحه تهیه کند و یا غذا برای نیروهایش بفرستد و یا به خانواده شهدا سرکشی و به آنها کمک مالی کند. وقتی شهید شد، تازه متوجه شدیم چقدر بدهکاری از بابت خرید جنس برای جبهه دارد. چند میلیون تومان بود که مجبور شدیم خانه را بفروشیم. حالا شما توجه کنید که ما سه دستگاه خانه شخصی داشتیم و از نظر تمکن مالی وضع مان خوب بود، اما سید همه اینها را خرج جنگ کرد. زندگیش شده بود جنگ، حتی نتوانست شاهد رشد بچههایش باشد.

در ادامه تصاویری از این شهید بزرگوار را از نظر میگذرانید.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار