به گزارش خبرنگار دفاعپرس از بجنورد، «احمدرضا ترکانلو» یکم فروردین سال 1349 در یکی از روستاهای بجنورد استان خراسان شمالی به نام اسفیدان در خانوادهای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود.
احمدرضا در هفت سالگی راهی دبستان شد در همان سال دچار سانحه سوختگی شدیدی شد که مدتها در بیمارستان بستری شد و پس از بهبود دوباره ادامه تحصیل داد.
در همان دوران کودکی بیداری اندیشه او را فرا گرفت با کمک و ترغیب پدر و مادر او علاوه بر تحصیل به کار قالی بافی نیز مشغول شد. عشق و علاقه وی به آداب دینی و مذهبی مشوق حضور او در حوزه ی علمیه شد، کنجکاوی و علاقه وی به دانستن اوضاع سیاسی از همان دوران در او نمایان بود در همین راستا از ابتدا با جریانات انقلابی همگام شد و با آغاز جنگ تحمیلی وجودش در فراغ حضور در این صحنه نبرد میسوخت تا اینکه حدودا سن او اجازه داد تا بتواند در جبهه کنار هزاران هزار پاک باخته همدوش آنها به جهاد عظیم بپردازد.
احمدرضا در بسیج مستضعفین حضور پیدا کرد و از آنجا در تاریخ 1366/9/1 به جبهه حق علیه باطل روانه شد و پس از مجاهدت چند ماهه در 29 اسفند 1366 به آرزوی دیرینهاش رسید و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
بخشی از وصیتنامه طلبه شهید «ترکانلو»
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله و اشهد ان علیاً ولی الله
من به نام خدا و به حول و قوه خداوند متعال وصیتنامه خود را با یک آیه از قرآن شروع میکنم.
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِيعاً)
همانطور که خداوند متعال در این آیه شریفه میفرماید ای کسانی که ایمان آوردهاید سلاحهایتان را برگیرید آن را دسته دسته و یک بار بر دشمن حملهور شوید.
و چون که من در خودم لیاقت جنگیدن با دشمنان دین و اسلام را دیدم من بر این آیه شریفه لبیک گفتم و خواستم تا با نثار خون خود نهال انقلاب را آبیاری کنم و هدف از آمدن من به جبهه این بود که بنا بر آیه واعدوالهم ما استطعتم من قوه چون که در خودم فقط آمدن به جبهه را دیدم تصمیم گرفتم در زمره رزمندگان اسلام قرار بگیرم و من آمدم تا یک درس عبرتی بر متجاوزین بعثی بدهم و دشمن را ذلیل و زبون از خاک میهن خود به بیرون بیاورم و اما پیام من به مردم شهیدپرور ایران این است جان امام و رزمندگان اسلام را دعا کنید و به جبههها بیایید و جبهههای جنگ را پر کنید.
و اما پیام من به مادران و خواهران این است که حجاب را رعایت کنند چرا که حجاب خواهران سنگرشان است و باید سنگرهایشان را حفظ کنند و اما پیام من به پدران این است که حسین واره پسرانشان را به جبهه بفرستند و چرا ،چون که پسران شان هر چقدر هم عزیز باشد از فرزندان امام حسین (ع) عزیزتر نیستند و اما پیام من به پدر و مادرم این است که من را ببخشند چرا که حقی که پدر و مادر بر گردن فرزند دارد من ادا نکردم و امیدوارم که به بزرگواریتان من را ببخشید و ای پدر و مادرم اگر چه من لیاقت شهید شدن را ندارم ولی باز هم باید نا امید نشد چرا که خداوند بخشنده و مهربان است و شاید به من یک لطفی کرد و من را در زمره شهیدان قرارداد و اگر من شهید شدم از شهادت من ناراحت نباشید وبرای من عزاداری نکنید و اگر من شهید شدم از شهادت من ناراحت نباشید و برای من عزاداری نکنید چرا که ما یک امانت هستیم که خداوند متعال به شما بخشیده است هر وقت امانتی را بگیرد باید ناراحت نباشید.
و اما پیام من به برادرانم این است که اگر شهادت نصیب من شد اسلحه من را زمین نگذارید راه من را ادامه بدهید که این راه، راه حق است و برادران همیشه به یاد خداوند متعال باشید و امام و رزمندگان اسلام رادعا کنید.
و اما پیام من به خواهرانم این است که سنگر خودشان که حجاب است محکم نگه دارند و اگر من شهید شدم ناراحت نباشند و امام را دعا کنند وصبر داشته باشند که خداوند صابرین را دوست دارد و ای خواهران عزیزم اگر شهادت نصیب من شد برای من عزا نگیرید و همیشه بیاد خداوند متعال باشید و هر موقع ناراحت شدید بگویید (انا لله وانا الیه راجعون)
و اما پیام من به برادران طلبه ام این است که در درسهایشان جدیت بکار ببرند و درسهایشان را خوب بخوانند آینده مردم را به راه راست هدایت کنند و مردم جهان را از ظلم و ستم برهانند و راه راست در پیش بگیریم و فقط تقاضای من از اساتید محترم این است که هر چقدر من کتاب در مدرسه دارم وقف مدرسه بکنند.
انتهای پیام/