معرفی کتاب؛

«گلی درخارها»

کتاب تاریخ شفاهی «گلی در خارها» خاطرات آزاده «همایون سعیدی» با مشارکت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌­های دفاع مقدس استان سمنان چاپ و منتشر شده است.
کد خبر: ۴۷۱۶۲۹
تاریخ انتشار: ۲۳ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۹:۰۹ - 14August 2021

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از سمنان، کتاب تاریخ شفاهی «گلی در خارها» خاطرات آزاده «همایون سعیدی» است که به قلم «حسینعلی احسانی»  گردآوری و تدوین شده است.

این کتاب ۱۹۲ صفحه‌ای در پنج فصل با عناوین کودکی و نوجوانی، سربازی و حضور در جبهه، اسارت، آزادی و برگشت به وطن، واگویه‌های آزاده از ماهیت اسارت با شمارگان ۵۰۰ نسخه در قطع رقعی در سال ۱۴۰۰ به سفارش شرکت توزیع نیروی برق استان سمنان با مشارکت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس سمنان توسط انتشارات «بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس» چاپ و منتشر شده است.

در بخشی از مقدمه این کتاب آمده است:

«آزادگان، متعلق بـه مقطعی از تاریخ نیستند، بلکه همواره مانند روحی در همه‌ی ارکان این کشور و ملت جاری شده‌اند. پیام و سیره آنها، فریاد سربلندی و شکوهمندی ملت ایران اسلامی اسـت کـه برای همیشه ماندگار اسـت و در هر زمان و میدانی می‌توان از آن بهره جست. آزادگان در طول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، پیام‌آوران انقلاب بودند و غریبانه و مظلومانه در بین کینه توزی دشمنان و تلخ کامی دوران اسارت، صدای آزادی و استقلال میهن را سر دادند و در راه استقرار و تداوم نظام جمهوری اسلامی ایران تا پای جان ایستادند.

امام راحل چه زیبا و شایسته در توصیف فرزندان خود فرموده‌اند: «اسرا در چنگال دژخیمان خود سرود آزادی‌اند و آزادگان جهان آن را زمزمه می‌کنند.» آنان نه تنها اسیر نبودند؛ بلکه دور از هرگونه وابستگی و دل بستگی‌ها بودند و ندای آزادمردی را به گوش همه جهانیان رساندند.

مقام معظم رهبری نیز چنین می‌فرماید: «سازندگی زندان و اسارت، سازندگی مخصوصی است، آن را در جای دیگر نمی‌شود پیدا کرد.» در جای دیگری نیز فرموده‌اند: «صبر و استقامت شما به اسلام آبرو بخشید.»

آنان کـه در سال‌های درد و فراق، دور از دیار بـه سر می‌بردند، کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین بـه همراه دارند کـه هر کدام از آنها، درس بزرگی از استقامت و آزادگی اسـت.»

برشی از متن کتاب
«تیر ۱۳۶۷ تلویزیون عراق و روزنامه‌های عربی و انگلیسی در مورد قطعنامه ۵۹۸ و صلح ایران و عراق اخباری را منتشر می‌کردند. ما هم با حساسیت و ناباورانه این اخبار را دنبال می‌کردیم. هر کس بنا به فراخور حال و اعتقاداتش تعبیر و تفسیر‌هایی می‌کرد.

این اخبار بارقه امیدی را در وجود تک‌تک اسرا به وجود آورد. اعلام آتش‌بس را در اخبار صبحگاهی تلویزیون محوطه‌ی اردوگاه شنیدیم. از خوشحالی همه اسرا در آغوش هم قرار گرفتند و از شادی در پوست خود نمی‌گنجیدند. دستانی که به سوی آسمان بلند بود و آزادی از چنگال این دژخیمان را نزدیک می‌دیدند. عراقی‌ها هم در این روز‌ها برای شادی ما مزاحمت ایجاد نمی‌کردند.

هفت سالی از اسارتمان گذشته و تنها ضعیف و ناتوان، جسم‌ها غالباً بیمار، اما امید به آینده، با آزادی و رهایی موجی از شور و نشاط را به همه اهدا کرده بود. روز‌ها و هفته‌ها گذشت و خبری از مبادله‌ی اسرا نشد. تصور ما این بود خبری منتشر شد و تمام! انگار فراموش شده بودیم! از عراقی‌ها هم خبری درز نمی‌کرد. غیر از چند روز اول، تغییر محسوسی در رفتار عراقی‌ها مشاهده نمی‌شد. در پاره‌ای از موارد خشن‌تر هم شده بودند. بعضی از بچه‌ها رفتار بد عراقی‌ها را ناشی از شکستشان در مجامع بین‌المللی می‌دانستند. آن‌ها عقده‌شان را سر اسرا خالی می‌کردند!

چند ماه از آتش‌بس، نماینده صلیب سرخ دوباره برای تبادل نامه و بازدید به اردوگاه ما آمدند. در دیداری نماینده صلیب سرخ، آب پاکی را روی دست ما ریخت! در پاسخ به سؤالات مکرر بچه‌ها در مورد زمان آزادی گفت: «صلیب سرخ در طول این سال‌ها بار‌ها به دیدار شما آمده، نامه‌ها و عکس‌های شما و خانواده‌هایتان را مبادله کرده و از تمام ظرفیت‌های جهانی برای رسیدگی به اوضاع شما کوشیده است. تا مادامی که مشکلات اصلی بین دو کشور درگیر در جنگ حل نشود برای مبادله‌ی اسرا فکری نخواهند شد. بخش بعدی حرف‌هایش تعریف از نقش و جایگاه سازمان صلیب سرخ و نقش کشور سوئیس در تأسیس این سازمان بود.

سپس با اشاره‌ای به جنگ آمریکا و ویتنام آب پاکی را ریخت توی دستمان! گفت: علیرغم ثبت نام اسرا توسط سازمان صلیب سرخ مبادله‌ی اسرای دو کشور به سیزده سال بعد از برقراری آتش‌بس کشید.» با شنیدن سخنان نماینده صلیب سرخ به نتیجه رسیدیم آزادی اسرا دارای مقدمات و مراحلی است که باید منافع ملی کشور در آن لحاظ شود. هرچند حرف‌هایش برای ما تلخ بود، اما متوجه شدیم که هنوز هم باید صبر و حوصله به خرج دهیم و همچنان برای آزادی دست به دعا برداریم.

دوباره زندگی اسارت، شکل سابق خودش را گرفت. تفاوتش این بود که در زمان جنگ خودمان را جزئی از نبرد و مبارزه می‌دانستیم. مسلماً تحمل سختی‌های اسارت در مقابل شهادت عزیزانمان در جبهه آسان‌تر بود. پس از آتش‌بس انگار سرعت حرکت زمان کندتر شده بود و تحمل مشکل‌تر! چاره‌ای نبود، می‌بایست خودمان را با این شرایط هم وفق می‌دادیم. چند ماهی که گذشت ما را به رمادیه ۱۰ فرستادند.»

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها