به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، برای اسرای دفاع مقدس درد دوری از وطن و خانواده و بیخبری از آنها یک طرف، کتک خوردن و بیحرمتی از طرفی دیگر بسیار زجردهنده بود؛ طوری که حتی نمیتوانیم یک ساعت خودمان را در آن وضعیت تصور کنیم. کتاب «شهردار اردوگاه» به گوشهای از این روزهای سخت که برای آزاده سرافراز «فریدون بیاتی» و دوستانش گذشته، پرداخته است. در ادامه روایت او از ظرف غذای اسرا را که بعثیها در اختیارشان میگذاشتند، میخوانیم.
ظرف غذا و قضای حاجتمان یکی بود
در اسارتگاه بعثیها یک پیت حلبی به ما میدادند که در آن قضای حاجت کنیم و صبح اجازه میدادند تا آن را در توالتهای پادگان خالی کرده و در کمال بیشرمی، ناهار و شام ما را در همان پیت ریخته و به اتاق برمیگرداندند. اکثر بیمارهای جسمی اسرا مربوط به همین بود که ظرف غذا و قضای حاجتمان یکی بود. تلاش آنها در اعمال فشار روحی و توهینهای شخصیتی کاری بسیار عمدی و دیکته شده بود. چون در هر سلول اسارتگاهی که میرفتیم، این رفتار مشاهده میشد.
احساس رفاه در اسارت
پادگان بزرگ در بغداد و سولهای شبیه یک انبار بزرگ بود که ما را توی آن ولو کردند. اینجا بر بقیه جاهایی که ما را برده بودند، چند مزیت داشت. اولاً که بعضی از ما برای بازجویی انتخاب میشدیم، نه همه ما. ثانیاً این سوله آنقدر بزرگ بود که میتوانستیم به راحتی پاهایمان را دراز کنیم. ثالثاً برای رفع حاجت، چیزی که عموماً در اسارت بیشترین سهم شکنجههای روحی و جسمی را بر اسرا از طرف بعثیها تحمیل میکرد، تقریباً حل شده بود؛ چون در گوشهای از همین انباری بزرگ ناچاراً اختصاص به آن داده بودیم.
رابعاً برای رفع گرسنگی آن قدر نان خشک در گوشه گوشه این سوله بزرگ پیدا میشد که بتوانیم به جنگ گرسنگی برویم. خامساً ظرف غذایمان نیز عوض شد. ظروفی بیضی شکل به ما دادند که هر کدام برای ۱۵ تا ۲۰ نفر اختصاص داشت. از طرفی ظرف آب ما هم جدا شد. پیتی بزرگ مخصوص این کار بود که جای پیت قبلی یا گلدان شکسته و کاسه شکسته زندان زبیر را پر کرده بود. همین باعث شد که احساس کنیم در رفاه قرار گرفتهایم!
بر اساس این گزارش، فریدون بیاتی معروف به عمو فریدون در آبان ماه ۱۳۵۹ در منطقه دارخوین به اسارت بعثیها درآمد و پس از ۱۰ سال در ۲۹ مرداد ۱۳۶۹ به کشورمان بازگشت.
منبع: فارس
انتهای پیام/ ۹۱۱