«غلامرضا رخشانی» آزاده دوران دفاع مقدس در گفتوگو با خبرنگار دفاعپرس در بیرجند، اظهار داشت: بعد از اتمام دوره دبیرستان وارد دانشگاه تربیت معلم شدم که درست در سالهای جنگ تحمیلی بود و همواره دغدغه رفتن به جبهه در ذهنم بود.
وی با اشاره به اینکه در سال ۱۳۶۲ و در سن ۱۹ سالگی عازم جبهه شدم، بیان داشت: بیستم دیماه ۱۳۶۲ برای یک مأموریت ۴۵ روزه عازم جبهه شدم، درست قبل از اینکه عملیات جدیدی آغاز شود مدت حضور من در جبهه به پایان رسید.
این آزاده دوران دفاع مقدس با یادآوری اینکه زمانی که میدیدم رزمندگان از غرب کشور عازم جنوب میشوند تصمیم به ماندن گرفتم، اضافه کرد: با یک دستگاه اتوبوس به جنوب رفتیم و در سایت موشکی چهار و پنج مستقر شدیم.
رخشانی ادامه داد: آغاز عملیات خیبر در روز سوم اسفندماه ۱۳۶۲ بود که ساعت ۱۱ همان روز برای آغاز عملیات از منطقه اسکله دشت آزادگان (طلائیه فعلی) سوار بر قایق شدیم و به سمت روستای البیضه عراق رفتیم.

وی مطرح کرد: شروع عملیات ساعت ۲۱ شب بود و پس از اعلام رمز عملیات وارد روستا شدیم ولی قبل از اینکه به خشکی برسیم نیروهای بعثی با نیروهای ما درگیر شده و تعدادی از نیروها در همانجا به شهادت و برخی نیز مجروح شدند.
این آزاده دوران دفاع مقدس با بیان اینکه در نهایت در روز ۹ اسفندماه سال ۱۳۶۲ در منطقه هورالهویزه روستای البیضه عراق همراه با سایرین در حال مجروحیت به اسارت درآمدم، بیان داشت: زمانی که عراقیها ما را در حالی که مجروح بودیم به اسارت درآورده بودند ما را ساعتها در یک بیابان با دستهای بسته بدون آب و غذا نگه داشتند.
رخشانی با اعلام اینکه در زمان اسارت در چهار اردوگاه رمادی شش، رمادی هفت، موسع و تکریت ۱۷ بودم، گفت: قسمت عمده اسارتم در کمپ رمادی هفت بود به دلیل اینکه شکلگیری این اردوگاه از اسیران کم سن و سال بود و در همین راستا افراد را دور هم جمع و مباحث تبلیغی را آموزش میدادند.
وی در سن اوج جوانی یعنی ۱۹ سالگی عازم جبهههای نبرد شد و با گذشت ۷۸ ماه(۶.۵ سال) اسارت سرانجام در تاریخ سوم شهریور ماه ۱۳۶۹ به وطن بازگشتم.

این آزاده دوران دفاع مقدس به خاطرات تلخ دوران اسارت اشاره کرد و یادآور شد: در همان ساعات ابتدایی چندین افسر عراقی به همراه چند دختر با تویوتا لنکروز به مکان حضور ما اسرا آمدند و با آمدن این افسران ترانه عربی پخش و به بهانه اسارت ما دختران همراه آن افسران با لباسهای عربی شروع به رقصیدن کردند.
رخشانی با تأکید بر اینکه این صحنه در ذهن من واقعه عاشورا و هلهله و شادی مردم کوفه و شام را بعد از اسارت خاندان اهل بیت (ع) تداعی کرد، بیان داشت: خاطرات بسیار تلخی از مظلومیت بر اسرایی داریم که در همان اردوگاهها مظلومانه جان باختند و حتی جنازهشان به وطن برنگشت.
وی با اشاره به دلتنگیهای دوران اسارت، گفت: در آن دوران دلتنگ مادرم میشدم و زمانی که این حس بر من غالب میشد به معنویات پناه میبردم و بارها در نماز اشک میریختم و این مهمترین هدیهای بود که در دوران اسارت به آن دست یافتم.
این آزاده دوران دفاع مقدس مطرح کرد: رزمندگان حتی یک بار بهخاطر مرارتها و شکنجههایی که میدیدند احساس پشیمانی نکردند و بارها به خاطر حفظ ارزشها و اعتقادی که به نظام جمهوری اسلامی داشتیم کتک میخوردیم اما جسارتی نمیکردیم.
رخشانی شنیدن خبر فوت امام خمینی(ره) را از دیگر تلخیهای دوران اسارت ذکر و عنوان کرد: امید همه اسرا بر این بود که بعد از تمام شدن دوران اسارت به میهن باز میگردیم و امام خمینی(ره) را در جماران میبینیم اما زمانی که خبر فوت امام(ره) را شنیدیم امیدمان به یأس تبدیل شد.
وی تبیین کرد: اوایل مرداد سال ۱۳۶۹ بود که از طریق عراقیها به ما خبر دادند نامهای مبنی بر پایان جنگ، آتشبس و تبادل اسرا عراقی و ایرانی توسط رئیسجمهور وقت رد و بدل شده است در ابتدا این موضوع را باور نکرده و فکر میکردیم عراقیها ما را به تمسخر گرفتند اما در شب ۲۶ مرداد عراقیها یک دستگاه تلویزیون به اردوگاه آورند و آزادی اسرایی که از موصل شروع شده بود را به ما نشان دادند و تقریباً یقین شد که امکان آزادی است. از اردوگاه روانه سمت قصر شیرین و وارد خاک ایران و ساعت دو نیمه شب سوم شهریور ماه وارد خاک ایران شدیم اما هنوز باور نداشتیم که آزاد شده و به وطن برگشتیم.
انتهای پیام/