به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، در آخرین اعزام به همسرش گفت: اول محرم امسال اگر خدا بخواهد در سوریه هستم. لباس مشکیام آماده است؟! بعد ادامه داد: امسال لباس مشکیام را شام میپوشم. میخواهم جایی بنشینم که حضرت زینب (س) از آنجا گذر کرد.
بیتابی نکن دخترم! هر وقت صدایم کنی، میشنوم
در آن روزهای آخر که دخترانش بیتاب نبودن پدرشان بودند، برای اینکه دل آنها را آرام کند، گفت: بیتابی نکن دخترم! من شهدایی را سراغ دارم که بعد از شهادتشان به فرزندانشان کمک کردهاند. هر وقت صدایم بزنی، میشنوم. بعد هم نوحه آهنگران را که در جبهه زیاد میخواند، زمزمه کرد: بار الها، من نمیخواهم که در بستر بمیرم/ یاریام کن تا به راهت در دل سنگر بمیرم/ دوست دارم در میان آتش و خون و گلوله/ دور از این کاشانه و از مادر و خواهر بمیرم.
با روضه شیخ حسین انصاریان در گودال سنگر نجوا میکرد
شبی محمد در «جفیر» از توابع هویزه برای شناسایی رفته بود. دیر وقت شده بود اما خبری از او نبود. حوالی اذان صبح برگشت. یک استراحت ۱۰ دقیقهای کرد، بلند شد و راه افتاد. داخل یکی از سنگرهایی که تازه کنده بودند، رفت و در داخل گودال، واکمنش را از جیبش در آورد و روشن کرد. صدای روضه حاج حسین انصاریان در گودال پیچید. جمالی زد زیر گریه، زار زد و به خدا گفت: خدایا! مگر در این چند سالی که از تو عمر گرفتم، چقدر گناه کردهام که شهادت قسمتم نمیشود!
ماجرای چوپانی محمد و رئیس گروه اشرار
اواسط سال ۱۳۷۱، حاج قاسم محمد جمالی و سردار محمودی را مأمور کرد تا به سیرجان بروند و منطقه را از شر اشرار پاکسازی کنند. این مأموریت در پی درخواست ائمه جماعت منطقه از رهبر انقلاب بود که خواسته بودند فکری برای امنیت آنها کنند. رهبر انقلاب هم لشکر ۴۱ ثارالله را به فرماندهی حاج قاسم مأمور امنیت منطقه کردند. به همین خاطر، جمالی راهی سیرجان شد.
شهید جمالی در یکی از مبارزهها به صورت ناشناس استتار کرد و به دل اشرار زد زیرا قرار بود کاروانی از اشرار، بار حشیش و سلاح جابجا کنند. محمد و سردار محمودی چند تا گوسفند خریدند. کلاه پشمی و کت پاره به تن کردند و در گلگهر مشغول چوپانی شدند. رئیس کاروان آمد و از آنها برهای خرید و گفت: اگر از طرف سپاه کسی این طرفها آمد به ما خبر بدهید. ما هم در عوض به شما پول میدهیم و گوسفندانتان را میخریم تا دیگر چوپان نباشید! رئیس کاروان هم بیخبر از همه جا نمیدانست که به کاهدان زده است.
مجلس عزایی که سرنوشتش را تغییر داد
دهه فاطمیه فروردین ۱۳۹۲ بود. طبق روال هر ساله بعد از جنگ، جمالی به مجلس عزاداری خانه حاج قاسم رفت. شب وقتی به خانه برگشت، در پوست خودش نمیگنجید. به همسرش گفت: حاج قاسم از من پرسیده است که چی کار میکنی؟ گفتم: بیکارم. گفت: میخواهی به سوریه بروی؟ به حاج قاسم گفتم: از خدایم هست.
روزها گذشت. همسرش هر روز برای سلامتی جمالی پنج آیتالکرسی به نیت آیتالله بهجت میخواند تا او به سوریه نرود. تا اینکه بعد از ماه رمضان در مرداد سال ۱۳۹۲ حاج قاسم نیروهای بازنشسته لشکر ۴۱ ثارالله را برای اردویی به تهران دعوت کرد. آخر این دورهمی همه با حاج قاسم عکس انداختند به جز محمد. سردار سلیمانی که دید رفیق دیرینهاش در میان جمع نیست، گفت: از من و محمد عکس بیندازید. آخر او شهید میشود و من یک عکس از او ندارم.
حاج قاسم او را در قبر گذاشت
صدای بغضآلود حاج قاسم در حسینیه پیچید: شهید جمالی، بسیجی هشت سال دفاع مقدس بود. بعد جنگ هم مثل یک بسیجی زندگی کرد. اگر از اتوبوس شهادت جنگ هشت ساله جا ماند، خودش را به اتوبوس شهادت سوریه رساند.
قبلترها موقعی که محمد زنده بود، در بهشت زهرا میان دو مزار شهید سید محمدرضی جاوید موسوی و سید رضا جاوید موسوی مینشست و برایشان فاتحه میخواند، اما او نمیدانست که روزی خودش در میان مزار این دو شهید به خاک سپرده خواهد شد. موقع خاکسپاری پیکر شهید جمالی، حاج قاسم پایین قبر ایستاد، همسر شهید به حاج قاسم گفت: دیدید آخر حاجی شهید شد؟ سردار سلیمانی سرش را پایین انداخت و گفت: شهادت قسمتش بود.
برای شناخت بیشتر از این شهید میتوانید کتاب «پاییز پنجاه سالگی» به قلم فاطمه بهبودی را بخوانید که این کتاب با عنایت و پیگیریهای سید شهدای محور مقاومت، حاج قاسم سلیمانی تدوین و توسط انتشارات خط مقدم به چاپ رسیده است.
درباره شهید
سردار شهید محمد جمالی پاقلعه اولین شهید مدافع حرم استان کرمان اهل شهر بابک، متولد روستای پاقلعه در سال ۱۳۴۲ است. از ۱۶ سالگی وارد جبهه شد و بیشترین سالهای عمرش را در رکاب حاج قاسم بود و در عملیاتهای مهمی مانند طریقالقدس، فتح المبین، بیتالمقدس، رمضان، کربلای یک، چهار، پنج، والفجر هشت همراه با لشکر ثارالله کرمان حضور داشت. او سرانجام در تاریخ ۱۲ آبان ۱۳۹۲ در شهر دمشق سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد و مزارش در گلزار شهدای کرمان قرار دارد. از شهید جمالی سه فرزند (دو دختر و یک پسر) به یادگار مانده است.
انتهای پیام/ 118