به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، بشر همواره در طول حیات خود با رخدادهای زیادی سر و کار داشته است که این رویدادها باعث تغییر در سرنوشتش شده است. لازمه مواجهه با هر رویدادی فراهم بودن نیروی انسانی در کنار تجهیزات است.
جنگ از جمله این رویدادهای مهم است که باعث تغییرات زیادی در زندگی بشر میشود. تأثیر در زیستبوم، تأثیر در اتخاذ تصمیمات و مهمتر از همه تأثیر بر جسم و روح افراد دارد. پیادهنظامها و سربازان بهعنوان مقابلهکنندگان با تهاجمات صورت گرفته همواره در معرض خطر جسمی و جانی هستند.
علاوه بر آنها در داخل شهرها نیز به علت بمبارانهای دشمن، مردم عادی نیز دچار صدمات زیادی میشوند. در اینجاست که نقش پزشکان و پرستاران و بهطورکلی کادر درمانی بهعنوان نجاتدهنده آنان، بیشتر از قبل مشخص میشود.
امروز اول شهریور روز «پزشک» است. پزشکانی که شاید هنگام بیماری و مراجعه برای درمان و یا هنگام انتخاب رشته خود یا فرزندانمان به اهمیت رشتهشان برمیخوریم اما اکنون که دنیا مبتلا به ویروس منحوس کرونا شده است، بیشتر قدر این زحمتکشان را دانستهایم چرا که طی این تقریباً سه سال، پزشکان و پرستاران در خط مقدم مبارزه با بیماری کرونا هستند و جلوههای زیبایی از ایثارگری را در تاریخ این سرزمین به ثبت رساندهاند.
این پزشکان رسم وفاداری و ازخودگذشتگی را از دوران دفاع مقدس بر دوش میکشند. زمانی که کشور علاوه بر تهاجم دشمن خارجی دچار تحریم بود و مردان و رزمندگان آن با دستان خالی با دشمن تا بن دندان مسلح ایستادگی کردند.
حال بر آن شدیم تا در روز پزشک به کتاب تاریخ شفاهی دکتر «سید مسعود خاتمی» با عنوان «طبیب دولتو» که در سال ۱۳۹۹ توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده است، نگاهی بیندازیم و در خصوص سختیهای کادر درمان اطلاعاتی را کسب کنیم. دکتر خاتمی در دوران دفاع مقدس بهعنوان مسئول بهداری کل سپاه نقشآفرینی کرده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«یک کادر پزشکی که در منطقهای حضور پیدا میکند، متشکل از مجموعهای از افراد از جمله راننده آمبولانس، پرستار، پزشک عمومی، پزشک متخصص و جراح است. این کادر باید کامل باشد وگرنه ادامه کار با مشکل مواجه میشود. به همین دلیل ما اصرار میکردیم که مجموعههایی که به جبهه میآیند کامل باشند.
در میان آنها، حضور پزشکان عمومی از همه ضروریتر بود چون آنها میتوانستند کارهای اورژانس را انجام بدهند، جلوی خونریزی را بگیرند و برای مجروحان، لولهگذاری (تراشهگذاری) کنند و راه تنفس آنها را باز کنند.»
حفاظت از اطلاعات و لو نرفتن زمان و مکان عملیات یکی از مباحث مهم در زمان جنگ بود. دکتر خاتمی در تاریخ شفاهی خود در پاسخ به این سؤال که آیا جابجایی گروههای پزشکی در آستانه عملیاتها، موجب لو رفتن عملیاتها و هشیاری دشمن نمیشد؟ اینگونه پاسخ داده است:
«این مشکل وجود داشت و نیروهای حفاظت به ما گفتند: «اعزام گروههای پزشکی برای ما مشکلساز شده است. چون آنها فقط موقع عملیات به جبهه میآیند. وقتی که میآیند، ستون پنجم دشمن میفهمد که عملیاتی در کار است. اگر شما آنها را به جنوب بفرستید، میفهمند که عملیات در جنوب است. باید در این زمینه فکری کنیم.
ما با ستاد امداد و درمان جلسه گذاشتیم تا برای حل این مشکل، به نتیجهای برسیم. بالاخره به این نتیجه رسیدیم که فاصله زمان اعلام تا زمان اعزام را کم کنیم. مثلاً ۲۴ ساعت یا ۱۲ ساعت قبل از عملیات به ما اطلاع بدهند و ما سریع به سرگروهها اعلام کنیم تا گروهها را در جایی در تهران یا شهرستانها جمع کنند. در تهران، مقرمان در کنار بیمارستان دندانپزشکی مصطفی خمینی در خیابان فلسطین و گاهی هم دانشگاه تهران بود. صبح اعلام میکردیم که قبل از ساعت دو آماده حرکت باشید.
هواپیما یا وسایل نقلیه موردنیاز دیگر را هم آماده میکردیم. اعزامی که ۱۰ یا ۱۲ ساعت قبل از عملیات انجام میشد، تأثیری در لو رفتن عملیات نداشت. این ترفند موفقیتآمیز بود و وقتی یکی دو ساعت بعد از عملیات، مجروحان را میآوردند، کادر درمانی کاملاً آماده خدمت بود.
کار دیگری که انجام دادیم این بود که مثلاً با اتوبوس چند گروه را که در آنها متخصصها و جراحها بودند، به سمت غرب میبردیم ولی به آنها نمیگفتیم که کجا داریم میرویم و آنها هم چیزی نمیپرسیدند. بعد، شب عملیات آنها را سوار اتوبوس میکردیم و به سمت جنوب میبردیم. آنها به دیگران میگفتند که ما خودمان هم نمیدانیم ما را کجا میبرند. این هم راهی برای لو نرفتن عملیات بود.
معمولاً آنها در اوج عملیات، شبانهروزی خدمت میکردند. مخصوصاً وقتی بیمارستانهای صحرایی تشکیل شد، کارشان خیلی سنگین شد. وقتی عملیات سبک میشد، تازه یک گروه جایگزین تازهنفس به جای آنها میرفت.
اینطور نبود که متخصصان فقط در یک ماهی که مدت طرحشان بود، در مناطق بمانند. آنها در عملیاتهای مختلف هر وقت که لازم بود به جبههها میآمدند. بعضیهایشان میگفتند: «حتی اگر تازه از جبهه برگشته بودیم و دوباره عملیات شد باید به ما خبر بدهید تا به جبهه بیاییم چون اگر عملیات بشود و ما نباشیم، احساس گناه میکنیم.»
یکی دیگر از مشکلات ما در بحث حفاظت اطلاعات در هنگام عملیات، انتقال خون بود. مثلاً اگر شبی دو هزار کیسه خون به منطقۀ جنگی میفرستادیم، ستون پنجم دشمن میفهمید که عملیاتی در کار است. ما در این زمینه هم ابتکار به خرج دادیم. در بیمارستان بقیةالله (عج) یک بانک خون درست کردیم و ارتباط آن را با سازمان انتقال خون برقرار کردیم.
گفتیم که در بانک خون همیشه باید سه هزار کیسه خون تازه موجود باشد. شب عملیات یکی دو نفر که صد درصد مورداطمینان بودند، دو هزار و ۵۰۰ کیسه خون را شبانه با آمبولانس به مناطق ارسال میکردند. هیچکس هم نمیدانست. حتی گاهی رئیس بیمارستان هم از این موضوع اطلاع نداشت!
اگر فردای آن روز میفهمیدند، دیگر ایرادی نداشت. اعضای سازمان انتقال خون هم مدام به بانک خون بیمارستان بقیةالله (عج) سرکشی میکردند و کیسههای خونی را که تاریخشان در حال انقضا بود، عوض میکردند. این هم یکی از ابتکاراتی بود که موجب میشد عملیاتها لو نرود.
قبل از هر عملیات بزرگی، مسئولان بهداری از کلیت مسائل باخبر میشدند چون باید در نزدیکی منطقه عملیات، بیمارستان صحرایی میساختند اما از جزئیات اطلاع نداشتند.
گروههای پزشکی هم که قبل از هر عملیات به جبهه میآمدند، از جزئیات مطلع نبودند. در این صورت، احتمال لو رفتن عملیات کمتر میشد.»
انتهای پیام/ 118