بر سنگ مزارم بنویسید "الهی رضاً برضائک و تسلیماً لامرک"

برای آخرین بار برگشت و گفت: مرا کنار عباس دفن کنید و بر سنگ مزارم بنویسید: "الهی رضاً برضائک و تسلیماً لامرک". تمام وصیتش همین بود.
کد خبر: ۴۷۴۷۱
تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۹:۳۲ - 31May 2015

بر سنگ مزارم بنویسید

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، علیرضا عاصمی در پاییز سال 1341 مصادف با اول رجب در شهر کاشمر به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسهای که مسائل و آداب اسلامی در آن رعایت میشد، شروع کرد. مهر ماه سال 1357 به همراه دوستانش، اولین راهپیمایی دانش آموزان در کاشمر را برگزار کرد.

با پیروزی انقلاب اسلامی فعالیتهایش را در قالب انجمن اسلامی دبیرستان، فراگیری آموزش نظامی و گشت زنی شبانه در شهر ادامه داد. با شروع جنگ با وجود سن کم جزو اولین گروه اعزامی راهی میدان جنگ شد و بعد از گذشت چند هفته به سوسنگرد رفت و چندی بعد خنثی کردن مینهای مختلف را فراگرفت و به عنوان فرمانده گروهی از تخریبچیها معرفی شد و در عملیات طریق القدس حضور یافت.

پس از آن در عملیاتهای دیگری نیز شرکت کرد و بارها زخم عشق را بر جان خرید. سال 1362 در حالی که از مدتها پیش به عنوان جانشین تخریب قرارگاه کار میکرد، به عنوان فرمانده تخریب قرارگاه کربلا انتخاب شد.

علیرضا با استفاده از فرصتهایی که گهگاه به دست میآورد، دیپلم خود را در سال 1361 گرفت و در سال 1363 در مرکز تربیت معلم شهید باهنر تهران پذیرفته شد. طراحی جنگ افزارهای مورد نیاز در عملیات از ویژگیهای دیگر علی رضا بود. تهیه فرش برزنتی برای گستردن روی سیم خاردار، آتشبار آرپی چی، موشک برای انهدام دژ دشمن و تهیه انواع تلههای انفجاری از آن جمله بودند.

با پیگیری علی رضا، در اواخر شهریور ماه 1362 بخشی از بیابان جاده اهواز آبادان برای بنای اردوگاه نیروهای تخریب در نظر گرفته شد. بنای اولیه اردوگاه با یک تانکر و چند چادر گذاشته شد. بعدها مقدمات ساخت سوله و نمازخانه اردوگاه فراهم شد.

در پائیز 1362 با دوشیزهای پاکدامن ازدواج نمود و صاحب فرزندی به نام رسول شد.

در عملیات والفجر 8، علی به دلیل کمبود کلسیم، دستهایش ترکیدگی پیدا کرد. چند روز بعد هم شیمیایی شد ولی علی رغم آن که دو هفته استراحت مطلق داشت، سریع به منطقه برگشت. در سال 1365 عازم تیپ ویژه پاسداران در باختران شد. این تیپ تحت امر قرارگاه رمضان قصد انجام سلسله عملیات برون مرزی را داشت. لذا علی رضا به خاک عراق رفت و در بازگشت در عملیات فتح 1، 2 و 3 شرکت کرد.

سرانجام در سیزدهم دی ماه سال 1365 در ساعت 3 بعدازظهر به هنگام تخریب بمبی در چالهای در خارج از شهر باختران در سن 24 سالگی به همراه سه تن از یارانش به شهادت رسید.

تنها وصیت شهید علیرضا عاصمی

خواهر شهید عاصمی از روزی که برادرش علیرضا تصمیم به جبهه رفتن گرفت، گفت: تنها هفت روز از تشییع جنازهی عباس گذشته بود که بند پوتینهایش را محکم کرد و در آستانهی در ایستاد. هیچ کس چیزی نگفت، اما نگاهها یک به یک با او حرف میزدند و او به خوبی منظورشان را میفهمید.

مادرم گفت: علیرضا صبر کن مادر! هنوز داغ برادرت تازه است. هنوز تربت مزار عباس خشک نشده علیرضا، عباس که رفت، تو بمان...

ساکش را از زمین برداشت و زیپ اورکتش را بالا کشید.

علیرضا در پاسخ سخن مادرش گفت: عباس که رفت، برای خودش رفت. مگر شهادت را تقسیم میکنند که سهمیه خانوادهی ما فقط عباس باشد؟!

هیچ کس نمیتوانست حرفی بزند یا جوابی بدهد. همه، فقط ایستاده بودند و با نگاهشان بدرقهاش میکردند.

برای آخرین بار برگشت و گفت: مرا کنار عباس دفن کنید و بر سنگ مزارم بنویسید:

"الهی رضاً برضائک و تسلیماً لامرک"

تمام وصیتش همین بود.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها