آزاده دفاع مقدس روایت کرد؛

شکنجه روحی افسران بعثی با شیوه رفتار فرمانده اسیر ایرانی

«قنبری» خاطره‌ای از دیدار خود بعد سال‌ها با یکی از آزادگان در بیمارستان را روایت کرد.
کد خبر: ۴۷۵۵۳۷
تاریخ انتشار: ۱۵ شهريور ۱۴۰۰ - ۰۴:۱۰ - 06September 2021

شکنجه روحی افسران بعثی با شیوه رفتار فرمانده اسیر ایرانیبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، دکتر «حمیدرضا قنبری» از آزادگان دوران دفاع مقدس و جوانان فعال شهر اهواز بود که در روز‌های جنگ در شهر ماند و سپس به صف رزمندگان پیوست.

وی در جریان جنگ تحمیلی به اسارت دشمن درآمد و پس از آزادی در رشته پزشکی تحصیل کرد که هم اکنون مشغول طبابت در یکی از بیمارستان‌های کشور است. در ادامه روایتی از این پزشک آزاده از روز‌های طبابتش در بیمارستان و روزگار آزادگانی که با مشکلات ناشی از اسارت دست به گریبانند را می‌خوانید.

«زمستان ۱۳۹۱، جمعه آخر دی ماه در اتاق ویزیت اورژانس بیمارستان شهید چمران تهران نشسته بودم که دکمه نوبت دهی، تا عدد ۱۵۰ آمده بود: شماره‌ی ۱۵۰ اتاق یک. سالن انتظار تقریبا خلوت شد. آقای بیماری با همراهی همسر با حجاب و چادری خود وارد اتاق شدند. سرم گرم نوشتن پرونده‌ بیمار قبلی بود و چهره‌ بیمار را هنگام ورودش ندیدم تا آمد و کنارم روی صندلی نشست. همسر بیمار، دفترچه اش را روی میزم گذاشت و گفت: آقای دکتر! همسرم از دو ساعت پیش دچار درد قفسه‌ سینه شده که به دست چپش انتشار داره. نفس تنگی داره و عرق سرد کرده.

آمدم روی برگ سبز دفترچه بنویسم لطفا جهت بیمار پرونده‌ بستری اورژانس تشکیل شود که اسم بیمار، توجه مرا به خودش جلب کرد: «عبدالله فرهی». کلمه جانباز را که در بالای صفحه دیدم از بیمار پرسیدم جانباز هستید؟ بله آقای دکتر! آزاده هم هستید؟ بله آقای دکتر! به چهره‌ی بیمارم نگاه کردم. یقین کردم او همان عبدالله فرهی خودمان در اردوگاه الانبار است از جای خودم برخاستم، به او سلام کردم، پیشانی‌اش را بوسیدم. او هم مرا شناخت. می‌خواست برخیزد، اما جان در بدن نداشت.

اما این عبدالله فرهی با آن عبدااله فرهی، زمین تا آسمان تفاوت داشت. بال و پرش ریخته بود. شانه‌هایش افتاده و رنگ و رو در صورت نداشت. بغض گلویم را فشار می‌داد: تو عبدااله فرهی خودمان هستی؟

به همسرش گفتم: همسرت، فرمانده‌ گردان بود که اسیر شد. در اسارت مثل فرماندهان راه می‌رفت: شانه‌ها بالا، قفسه‌ سینه به جلو، راه رفتن با گام‌های محکم و آهسته و آرنج‌های فاصله گرفته از بدن. بعثی‌ها که او را شناخته بودند این شکل راه رفتن عبدالله در محوطه‌ خاکی قاطع ۲ برایشان قابل تحمل نبود؛ لذا در همه وعده‌های شکنجه، عبدالله در لیست شکنجه بعثی‌ها قرار داشت و او به دفعات، مورد شکنجه و اذیت و آزار قرار گرفت.

برخاستم و در مطب، چند قدم مثل آن روز‌های عبدالله فرهی، قدم زدم و آن شکل قدم زدن را به عبدالله فرهی و همسرش نشان دادم. دست عبدالله را گرفتم، او را تا سالن اورژانس بردم و روی تخت اورژانس خواباندم. دستوراتم را برای درمان عبدالله، در پرونده‌اش نوشتم و تحویل پرستار بخش دادم و به او گفتم: عزیزترین دوست من، امروز بیمار شماست. پرستار خوبی برایش باشید.»

انتهای پیام/ ۱۴۱

نظر شما
پربیننده ها