به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، کتاب «تسبیح آبیرنگ» سیری در زندگی سردار شهید «غلامعلی نژاداکبر» به قلم «مصیب معصومیان» در ۱۰۶ صفحه از سوی انتشارات «سرو سرخ» وابسته ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس مارندران در زمستان ۱۳۹۹ به چاپ رسید.
این اثر که به زندگی شهید «غلامعلی نژاداکبر» میپردازد با یک زندگینامه مختصر و گذرا آغاز میشود و بیشتر حاوی اطلاعات شناسنامهای شهید است. بخش اصلی کتاب، دربرگیرنده مجموعهای از خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان شهید نژاداکبر است که با هدف بازنمایی شخصیت و بازخوانی سیره عملیاش پیش روی مخاطبان قرار دارد.
در بخشی از این کتاب آمده است:
من پانزده سالم بود و آقاجواد بیستویک سال. چهار سال تمام با هم زندگی کردیم. همان اول که با واسطه جلو آمدند و امش را شنیدم و فهمیدم که پاسدار است، قبول کردم که بیایند خواستگاری. دوست داشتم همسر یک پاسدار باشم. نه از قبل او را میشناختم و نه با او برخورد کرده بودم. در یک مدرسهای کار میکردم. اینها هم از سپاه آمدند به مدارس و کار فرهنگی میکردند برای جبهه و بچهها.
آقای گیلکیبیشه، راننده آن مدرسه بود و با سپاه ارتباط داشت و ایشان بود که مرا معرفی کرد. همین که اسمش را بردند فهمیدم، چون زبانزد بود. وقتی خانواده رفتند تحقیق کلی از ایشان تعریف کردند. از زمان انقلابش میگفتند. از جبهه رفتنش و کارهایی که در روستا انجام میدهد. همان زمان با آن سنم به ذهنم رسید که آدم ایدهآل زندگیام را پیدا کردم. اشتباه هم نمیکردم. این را بعدها فهمیدم که اشتباه نکردم.
شبها تک و توک توی ایوان میخوابیدم. یک شب، نصف شب او را دیدم و گفتم: «اِ جواد تو پیش من خوابیدی؟» قشنگ دیدم این بچه شهید من پیشم خوابیده. خدا تو خودت میدانی و تو خودت میدانی که دروغ نمیگویم. از خدا میترسم. چندین سال است که جواد من شهید شد. من هنوز مینشینم و برایش گریه میکنم و با او حرف میزنم و تمام حرفهایش در دلم هست. خوش به حال من که چنین بچهای داشتم که در راه انقلاب و قرآن و دین رفت و شهید شد.
انتهای پیام/