آزاده دوران دفاع مقدس مطرح کرد؛

کربلای ۴ و ۵ زمینه‌ساز شکست صدام/ صلح پس از آزادسازی خرمشهر بستر فتنه‌انگیزی دشمن می‌شد

یکی از ۲۳ نفر نوجوان اسیر در بند رژیم بعثی عراق در سخنانی ضمن گلایه از کسانی که دستاوردهای دفاع مقدس را زیر سوال می‌برند، به تشریح علت تداوم جنگ پس از آزادسازی خرمشهر پرداخت.
کد خبر: ۴۷۷۴۲۹
تاریخ انتشار: ۲۴ شهريور ۱۴۰۰ - ۰۴:۱۵ - 15September 2021

به خطر افتادن جان رزمنده ایرانی برای یک گله شتر/ خون شهدا را بی ثمر جلوه ندهیدبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «محمود رعیت‌نژاد» رزمنده و آزاده دوران دفاع مقدس و یکی از ۲۳ نفر نوجوان اسیر در بند رژیم بعثی عراق بود که در عملیات بیت المقدس به اسارت درآمد. به تازگی خاطرات این آزاده در کتاب «از مشهد تا کاخ صدام» به چاپ رسیده است.

وی درباره چرایی حضور خود در جبهه و اینکه اگر امروز هم مثل سال ۱۳۵۹ جنگی در برگیرد حاضر به شرکت در جنگ با همان روحیه می‌شود، اظهار داشت: قطعا امروز هم اگر جنگی شود می‌روم اما چرا باید این سوال پرسیده شود و اصلا سوال مردم باید این باشد؟ واضح است وقتی دشمن حمله می‌کند و ارتش هم آمادگی کافی برای دفاع ندارد و کشور دیگری وارد خاکت شود قطعا هر انسانی عرق ملی و دینی‌اش به جوش می‌آید و اگر غرور، غیرت و عزت داشته باشد نمی‌تواند نرود. این غرور و غیرت امروز تحریک نشده است اگر تحریک و تهدید شود مردم ما امروز هم می‌روند. اگر آن روز بچه‌های ۱۳ و ۱۴ ساله به جبهه رفتند امروز هم بچه‌های کم سن‌تر خواهند رفت.

رعیت‌نژاد تصریح کرد: امینت آرامش می‌آورد و آرامش سکون و سکون، خواب می‌آورد. انسان وقتی به خانه می‌رسد به محض رسیدن به خانه احساس آرامش می‌کند. اگر خسته باشد چای و غذایی می‌خورد و بعد خوابش می‌گیرد، اما اگر در معرض خطری باشید آیا انسان را خواب می‌گیرد؟ کسی اگر در قبرستان یا جنگل باشد که احتمال وجود درندگان را بدهد می‌تواند بخوابد؟ خیر. امروز در آرامش هستیم و این سوال‌ها همان عوارض خواب سنگین بعد آرامش است.

این آزاده دوران دفاع مقدس گفت: کشور وقتی تهدید می‌شود و به خطر می‌افتد مردم به کمک می‌آیند. بار‌ها شنیدم که برخی می‌گویند چرا بعد از آزادسازی خرمشهر صلح نکردیم. این حرف اشتباه بسیار بزرگی است، شاید در برخی تاکتیک‌ها و عملیات‌ها جای بازنگری و مطالعه داشته باشیم البته که باید تحت نظر افراد خبره و آگاه به مسائل نظامی و سیاسی انجام شود، اما درباره همه جنگ نمی‌شود صحبت کرد. گاه می‌بینیم افراد در مشاغل مختلف یک عملیاتی که در آن بسیار موثر واقع شدیم و سرنوشت ساز بوده است و منطقه را تحت تاثیر قرار داده به خاک، آب و نحوه عملیات اشاره می‌کنند و زیر سوال می‌برند. ما اگر پس از آزادسازی خرمشهر و یا زودتر از پذیرش قطعنامه، جنگ را با سازش و توافق تمام می‌کردیم آتش فتنه در منطقه تمام نمی‌شد. ما می‌بینیم حتی بعد هشت سال جنگ و به ذلت نشاندن صدام بازهم فتنه‌ها هست. از برکات عملیات کربلای ۴ و ۵ بود که شکست صدام را به وضوح دیدیم. از همه خواهش می‌کنم خون شهدا را اینطور بی ثمر جلوه ندهند. اگر امروز برخی سو استفاده و یا خیانت می‌کنند از گدازه‌های آن می‌خورند.

رعیت‌نژاد بیان کرد: واقعیت این است کسی که اموال مردم را به ناحق می‌خورد این خوردن برایش خیری ندارد، فیض و برکتی ندارد، آن لقمه پاک است که مایه خیر و برکت و رشد و تعالی انسان است. دزدی را ندیدیم که به جایی رسیده باشد، چه آفتابه دزد و چه بیت المال دزد. ممکن است در مدت کوتاهی موقعیتی کسب کند، اما پیشرفت ندارد. افراد مومنی که معتقدند به خدا نباید بابت وجود این افراد متاثر شوند. گاه دلم می‌سوزد که برخی نشسته‌اند و آتش تناول می‌کنند!

آزاده دوران دفاع مقدس بیان کرد: یکی از همرزمان من مهدی میرزایی بود که در تپه‌ها دیده بانی می‌کرد. یک روز احساس کردم سایه‌ای در ۱۰ کیلومتر من راه می‌رود. متوجه نمی‌شدم سایه چیست به نظر می‌رسید سایه ابری است که روی زمین افتاده، اما آسمان ابری نبود و سایه هم حرکت می‌کرد. برایم معما شد، به مهدی میرزایی مراجعه کردم که ببیند چه اتفاقی افتاده. به نظر می‌آمد تعداد زیادی تانک چسبیده بهم در حال حرکت هستند وقتی میرزایی یک لحظه دوربین انداخت و لکه را دید فهمید چیست دوید و چند لگد به اگزوز موتور زد و حرکت کرد، حتی اسلحه برنداشت و با موتوری که اگزوزش کنده بود و صدای دلخراشی داشت به دل صحرا زد.

من با دوربین مهدی را دنبال می‌کردم تا جایی که صدای موتورش به گوش می‌رسید، اما بعد مدتی صدایش قطع شد، اما گرد و خاکی که از چرخ موتورش پخش می‌شد و خطی که در دل کویر ایجاد کرده بود را می‌دیدم. وقتی مهدی به سایه و البته عراقی‌ها نزدیک شد دیده بان‌های عراقی همه تیربارچی‌ها و تک تیرانداز‌ها متوجه موتور مهدی شدند و به شدت شلیک کردند که هر لحظه امکان شهادت بود. رابطه عاطفی عمیقی بین من و مهدی وجود داشت، چون شش ماه در کنارش بودم. مهدی خودش را به آن لکه سیاه رساند و لکه حرکتش سریعتر شد و به سمت ما برگشت و از مسیر عراقی‌ها دور شد. وقتی مهدی برگشت با روحیه پر نشاطی آمد و گفت برایم شربت بیاورید. پرسیدم چه شده؟ گفت آن لکه سیاه یک گله چند هزارتایی شتر بود و داشتند به سمت عراقی‌ها می‌رفتند و ارتش عراق می‌توانست مدت زیادی از گوشت آن‌ها تغذیه کند، شتر‌ها را به ایران آوردم تا مال بیت‌المال به دست دشمن نیافتد.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها